معرفی و دانلود کتاب صوتی تاول

معرفی کتاب صوتی تاول

مهدی افروزمنش در کتاب صوتی تاول، شما را با زندگی افرادی در یکی از محله‌های جنوب تهران آشنا می‌کند که فقر و سیاهی سرنوشت مشترک همه‌شان است؛ روایتی دقیق و نزدیک از آدم‌هایی که می‌توان آن‌ها را در خیابان‌های شهر دید. این کتاب برنده جایزه‌ی رمان هفت اقلیم شده است.

درباره کتاب صوتی تاول:

به گفته‌ی نویسنده این کتاب، رمان اجتماعی تاول حاصل 9 ماه نوشتن مداوم است تا سرانجام قصه از دل یکی از محله‌های جنوب پایتخت سر در می‌آورد.

این کتاب روایتی واقع گرایانه دارد و شما با شخصیت‌هایی رو به رو می‌شوید که به احتمال زیاد بارها و بارها شبیه به آن‌ها را در اطراف‌تان دیده‌اید. یا اگر اهل محله فلاح تهران باشید، حتما از جزئیات به کار رفته در کتاب شگفت‌زده خواهید شد. مهدی افروزمنش کوشیده تا بخشی از ساختارهای سیاسی، فرهنگی و اجتماعی جامعه شهری را بازسازی کند و با کمک شخصیت‌های متعددی که در داستان خلق کرده، می‌توانید با اقشار و طبقات مختلف مردم آشنا شوید.

داستان خرده روایت‌های متعددی دارد و نقطه مشترک تمام آن‌ها فقر و نامعلوم بودن سرنوشت شخصیت‌هاست. درواقع قصه در دهه هفتاد شمسی و از جایی آغاز می‌شود که جعفر کشتی گیر و ورزشکار بامرام با سرهنگ نیروی انتظامی که تازه به محله آمده، مشکل دارد و آن قدر از او شاکی می‌شود که می‌خواهد نقشه قتل او را بکشد.

بسیاری از خوانندگان این کتاب، تاول را اقتباسی از کتاب گزارش یک مرگ از گابریل گارسیا مارکز می‌دانند. این رمان در سال 1393 منتشر شد و توانست سومین رمان برگزیده سال از نگاه منتقدان شود و جایزه بهترین رمان موسسه هفت اقلیم را خود اختصاص بدهد.

مهدی افروزمنش را بیشتر بشناسیم:

مهدی افروزمنش پیش از آنکه اولین کتاب خود، تاول را بنویسد، سابقه مطبوعاتی داشته و به عنوان روزنامه‌نگار و دبیر اجتماعی در روزنامه‌هایی همچون اعتماد، شرق، بهار، فرهیختگان و شهروند قلم زده است.

او در سال 1383 و 1385 توانست در جشنواره مطبوعات کشور و جشنواره شهری به عنوان بهترین گزارش‌نویس معرفی شود. افروزمنش علاوه بر کتاب تاول، رمان سالتو و باران در مترو را نیز در کارنامه ادبی خود دارد.

کتاب صوتی تاول به چه کسانی پیشنهاد می‌شود؟

اگر به ادبیات داستانی به خصوص رمان‌های ایرانی علاقه‌مند هستید، این کتاب به شما توصیه می‌شود.

در بخشی از کتاب صوتی تاول می‌شنویم:

یک کاری کرده بودم که داداش برای تنبیه، یک روز قدغن کرده بود از خانه بیرون بروم. چه کار یادم نیست اما می‌دانستم جای چک و چانه و پیچاندن ندارم. مامان چهار چشمی مراقب بود. کلافه داشتم ریاضی حل می‌کردم که فخری خانم سرش را از پنجره بیرون کرد و داد زد: امید جان! تلفن با تو کار دارد. امیدجان گفتنش طوری بود که انگار گوشه‌ای هم به مامان می‌زند که پسرت را دریاب. مامان هم نگاهی کرد که یعنی چه؛ و من به او که به خدا خودم هم نمی‌دانم و شاید اشتباهی شده.

ما تلفن نداشتیم، یعنی آن روزها در محله ما هرکسی تلفن نداشت. به دو از فاصله بین خانه‌ها و کوچه خودم را اتاق مهمانی فخری خاله رساندم. سلامی کردم و قبل از جواب، نگاهی به پاهایم کرد. فهمیدم و گفتم: تمیزه خاله، از خونه میام. همه جا موکت بود حتی راه پله طبقه اول به دوم. گوشی را برداشتم. تلفن روی طاقچه، کنار آینه‌ای بود که منشورهای تختی کنارش چسبیده بود و چیزی بین نیم دایره و بیضی بود. طلایی طلایی بود. مثل دست‌های فخری خانم که تا آرنج النگوهای طلا بود و با هر حرکتی جیرینگ جیرینگ صدا می‌کرد.

گفت: از محل چه خبر؟ گفتم شما؟ گفت: مجیدم خره!

فهرست مطالب کتاب صوتی