معرفی و دانلود کتاب صوتی راز پسر سبدنشین
برای دانلود قانونی کتاب صوتی راز پسر سبدنشین و دسترسی به هزاران کتاب و کتاب صوتی دیگر، اپلیکیشن کتابراه را رایگان نصب کنید.
معرفی کتاب صوتی راز پسر سبدنشین
کتاب صوتی راز پسر سبدنشین که رمانی به قلم زهره زاهدی است، زندگی زنی ثروتمند به نام مهلقا را روایت میکند که در یک خانوادهی قاجاری اشرافی بزرگ میشود و بعدها با مردی نظامی به نام ناصر ازدواج میکند؛ اما او نمیداند که سرنوشت، عاقبت بسیار عجیبی را برای او تدارک دیده است. این رمان با مرگ مهلقا در سال 1340 در تهران آغاز میشود که مثل یک معما است.
دربارهی کتاب صوتی راز پسر سبدنشین
زهره زاهدی، فصل اول کتاب صوتی راز پسر سبدنشین را با کلماتی از ویکتور فرانکل (روانشناس مشهور معنادرمانی) آغاز میکند: «در زندگی رنجهایی هستنند که از اختیار ما خارجند اما واکنش ما به آن رنجها در اختیار ماست». ماجرای آغازین این رمان از این قرار است: سال 1340 در تهران است. زینت، خدمتکار خانه، وارد اتاق مهلقا فراهانی میشود و با جسد بیجان او روبهرو میشود. وی بلافاصله مش رجب، باغبان عمارت را خبر میکند تا به پلیس اطلاع دهد.
در وهلهی اول بگوییم که اگر طرفدار رمان ایرانی تاریخی هستید که به دوران قاجار و پهلوی میپردازد؛ اگر آثار کلاسیک و مشهوری مثل «بامداد خمار»، «تهران مخوف» و «دائی جان ناپلئون» را خواندهاید، نباید رمان صوتی بسیار گیرای راز پسر سبدنشین اثر زهره زاهدی را از دست بدهید. نویسنده در این رمان معمایی و تاریخی و شخصیتمحور، از زاویه دیدهای مختلفی استفاده میکند تا داستان زنی به اسم مهلقا فراهانی را روایت کند که قهرمان اصلی کتاب است.
فارغ از این بحث، به ادامهی معرفی داستان بپردازیم. پس از کشف جسد مهلقا، پزشک خانواده پس از معاینهی جسد، علت مرگ را شرایط طبیعی بر اساس ایست قلبی تشخیص میدهد. مأموران پلیس، کل عمارت را بازرسی میکنند. هیچ شیء قیمتیای دزدیده نشده است؛ پس نظر پزشک را قبول میکنند. فرزندان مهلقا وارد میشوند اما سهراب، ناپدید شده است! چیزی جز سبدی خالی از او باقی نمانده است.
زینت در این بخش بهشدت مضطرب میشود و به پلیس توضیح میدهد که مهلقا یک پسر بیمار را به فرزندی قبول کرده و حتی یک لحظه هم از او جدا نشده است. مشکل در اینجاست که این پسربچه فاقد نیمتنهی پایینی است، یعنی انسانی بهشدت بیمار است. حالا پرسش این است که مهلقا فراهانی کیست؟ و چرا پسرش سهراب گم شده است؟
شهرامخان فراهانی، پدر مهلقا فراهانی، یکی از ملاکان قدرتمند زمان قاجار بوده است که بهتدریج و با تغییر حکومت قاجار به پهلوی، بخش زیادی از املاک خود را از دست داده است. او آبادی خود در اراک را فروخته و به تهران، نقلمکان کرده است. این فرد ثروتمند وارد بازار شده و به فروش عتیقهجات پرداخته است و پس از مدتی فقط به کسب ثروت بیشتر توجه کرده است.
شهرام خان، سالها بهدنبال فرزند پسر بوده ولی اجاق او کور است و دلش را به همان مهلقا خوش میکند. این دختر در ناز و نعمت بزرگ میشود. مهلقا چندین معلم سرخانه دارد و دختری تحصیلکرده، باهوش، مدیر و مدبر میشود. مهلقا خواستگاران زیادی دارد اما یکی از آنها سمجتر از دیگران است که یک مرد نظامی معمولی است.
مهلقا به این مرد نظامی، جواب مثبت میدهد. شهرامخان هم با این وصلت موافقت میکند. چند مهمانی باشکوه در باشگاه نظامیان و باغهای شهرامخان برگزار میشود. عروس و داماد، ماه عسل خود را در اسپانیا میگذرانند و پس از بازگشت به تهران، به عمارت مجلل شهرامخان میروند و خود او نیز به عمارتی نقلیتر در کنار بازار تهران ساکن میشود. زندگی اشرافی مهلقا ادامه پیدا میکند تا اینکه همه چیز تغییر میکند. ناصر، شوهر مهلقا، یک مرد نظامی عجیب است که در یک سربازخانه بزرگ شده است. تمام خانوادهی آنها نظامی هستند.
همه چیز در خانهی نظامی ناصر، برنامهریزی میشود و به قول زهره زاهدی نویسندهی کتاب صوتی راز پسر سبدنشین: «همه چیز سر ساعت» است. مشکل اینجاست که زندگی برای ناصر، چیزی پوچ است. او حالا که از خانوادهی نظامی خود رها شده است فقط به تفریح و بازیگوشی و رفیقبازی میپردازد و هیچ توجهی به زن خودش نمیکند.
ناصر پس از اینکه وارد خانهی خودش میشود از پدر سختگیر و نظامی خود دیگر پیروی نمیکند و به سراغ نوشیدن و کشیدن انواع افیونها میرود. مهلقا هم انتخاب پدر زورگو و نظامی ناصر است. این پسر، فردی بهشدت ولخرج است که پدرش تصمیم میگیرد او با خانوادهای ثروتمند ازدواج کند تا پولدار شود و از پس هزینههای تفریحاتش بربیاید. اینگونه است که ناصر برای ازدواج با مهلقا تا آخر پیش میرود.
مهلقا پس از اینکه میبیند ناصر، شوهر نظامی و عیاشش، رفیقبازی میکند، دختری به نام منصوره و پسری به نام منصور را به دنیا میآورد تا او سر به راه شود اما ناصر تصمیم میگیرد دیگر به خانه نیاید چون صدای بچه او را اذیت میکند. مهلقا تنها میشود و تلاش میکند تمام وقت خود را صرف تربیت دخترش منصوره و پسرش منصور کند.
تا اینجا مشخص میشود که زهره زاهدی در کتاب صوتی راز پسر سبدنشین، در دام داستانهای رمانتیک و عاشقانه نیفتاده؛ بلکه به سراغ شخصیتپردازی روانشناسانه و روایتهای تودرتوی مدرن رفته است. او تلاش کرده است در حین سرگرمکردن مخاطب، به مسائل تاریخی و فرهنگی ایران -بهویژه در دههی 1340- بپردازد. دههای که به آن دههی طلایی ایران در قرن بیستم میگویند؛ زیرا فرهنگ، هنر و اقتصاد ایران بهطور شگفتانگیزی رشد کرد.
همهچیز از اینجا به بعد در کتاب صوتی راز پسر سبدنشین تبدیل به جهنم میشود. حالا مهلقا باید به تنهایی بار مسئولیت زندگی و خانهی خود و عمارت پدر را بر دوش بکشد. فردی به اسم رحیم اراکی نیز از اینجا وارد داستان میشود که برادرزادهی مش رجب است. آقا رجب در دمودستگاه شهرامخان بزرگ شده و تبدیل به باغبان و امین او شده است. وی دو اتاق در باغ دارد که میتواند از قوم و خویش خودش پذیرایی کند. رحیم با مش رجب زندگی میکند.
ناپدری رحیم، او را از خانه بیرون میاندازد. مش رجب هم تصمیم میگیرد رحیم را به تهران بیاورد و در عمارت نگه دارد. مهلقا تصمیم میگیرد که رحیم اراکی را که پنج سال دارد در خانهی خودش نگه دارد. رحیم از همان ابتدا بچهای شیرین بهنظر میرسد و در انجام کارها به عمویش کمک میکند. بعدها مهلقا تصمیم میگیرد او را در سن هفت سالگی به یک مدرسهی عالی بفرستد.
رحیم شاگرد اول منطقه میشود و مهلقا تصمیم میگیرد که او را به فرزندی قبول کند. حالا رحیم از فرش به عرش میرسد و به یک زندگی اشرافی فوقالعاده وارد میشود. او میتواند ساعتها در کتابخانهی مهلقا بماند و تمام وقت خود را صرف علم و دانش کند. رحیم، پسر با شخصیتی میشود که مدام مشغول کتاب خواندن میشود اما منصور، تبدیل به پسری هرزه و تنبل میشود که نمیتواند درس بخواند.
از سوی دیگر، منصوره، دختر مهلقا به سراغ مهمانیها و دورهمیهای فامیلی میرود و دیگر نمیخواهد در خانهی اعیانی خود بماند. این سه نفر، منصور، منصوره و رحیم، دوران نوجوانی خود را پشت سر میگذارند. از این بخش، شما وارد داستان منصور میشوید که در همان ابتدا میگوید از دنیای مادرم متنفرم و عاشق دنیای آزاد پدرم هستم: «دنیایی که در آن نه قیدی است و نه زنجیری... دنیایی که سراپا خوشیست و شادی و آزادی.»
منصور، انسانی است که علاقهی چندانی به اخلاقیات ندارد و در زندگی روزمره و تفریح غرق میشود. او به هیچ اصولی وابسته نیست و این امر را پیروی از پدرش میداند. پدری که شبها وضعیت عادی ندارد و روزها هم مشغول کارهای نظامی است. منصور خیلی دوست دارد هر چه زودتر مردی قدرتمند شود که به قول پدرش: «درسهای زندگی را یاد بگیرد.» منصور مثل پدرش، شبها را در مستی میگذارند و پدرش را بهترین دوست خود میداند.
مشکل از اینجا آغاز میشود که ناصر در نوشیدن زیادهروی میکند و در اواسط زندگیاش سکته میکند و از دنیا میرود. اکنون، کاراکتر منصوره وارد ماجرا میشود و داستان خودش را روایت میکند؛ بنابراین، قهرمان اصلی کتاب صوتی راز پسر سبدنشین نوشتهی زهره زاهدی، مهلقا فراهانی است که داستان زندگی خانوادهی او از زاویه دید تمام اعضای خانوادهاش بیان میشود. هر کدام از کاراکترها وظیفهی تعریف کردن بخشی از داستان را بر عهده میگیرند.
منصوره در این بخش میگوید با مردی به اسم حمیدرضا ازدواج کرده ولی 10 سال بدون فرزند با شوهرش زندگی را پشت سر گذاشته که نتیجهی خوبی نداشته است. او بچهدار نمیشود و اجاقکوربودن برای مردم، عیب بزرگی شمرده میشود. نکته در این است که حمیدرضا پشت همسرش را میگیرد و اجازه نمیدهد کسی به او بیاحترامی کند؛ اما پس از 10 سال زندگی مشترک، حمیدرضا مبتلا به یک بیماری سخت میشود و در 35 سالگی میمیرد.
منصوره، مادرش، مهلقا فراهانی را یک زندهبان سختگیر معرفی میکند و تأکید میکند که حالا سیاهبختشده و دیگر دوست ندارد به خانهی مادریاش بازگردد. او ناگزیر باید زندگی شخصی خودش را ادامه دهد و تمام کارها را به تنهایی پیش ببرد. منصوره تصمیم میگیرد دیگر ازدواج نکند و مشغول کار خیاطی میشود. وی در این کار موفق میشود و درآمد بسیار بالایی هم پیدا میکند.
زینت در این بخش وارد داستان میشود. او خدمتکار مهلقا است. این کاراکتر شاید به رازهای این داستان کمک کند که ما نمیتوانیم داستان را لو دهیم...
فکر میکنیم بهخوبی توانسته باشیم ساختار و کیفیت این رمان ایرانی جذاب را به شما نشان دهیم. لازم به ذکر است که گویندگی کتاب صوتی راز پسر سبدنشین اثر زهره زاهدی را شهره روحی و گروهی از گویندگان دیگر با بهترین کیفیت انجام دادهاند. این رمان ایرانی از سوی انتشارات بذر خرد منتشر شده و انتشارات جیحون نیز آن را به صورت کتاب صوتی در دسترس شما قرار داده است.
کتاب صوتی راز پسر سبدنشین مناسب چه کسانی است؟
این کتاب صوتی مناسب افرادی است که به رمان و داستان ایرانی علاقه دارند، بهویژه داستانهای معمایی و تاریخی. شاید نویسنده بتواند شما را راضی کند که در آخر بگویید یک اثر خوب را شنیدهاید.
در بخشی از کتاب صوتی راز پسر سبدنشین میشنویم
سال 1340، تهران
در ساعت 9 صبح هنگامی که زینت، خدمتکار مقیم خانه وارد اتاق مهلقا فراهانی، خانم خانه شد تا طبق روال هر روز او را برای صرف صبحانه آماده کند با جسد بیجان او در رختخوابش مواجه شد. وی بلافاصله مش رجب، باغبان و سرایدار عمارت را خبر کرد و توسط او مرگ مهلقا را به پلیس به فرزندانش و به پزشک خانواده و همچنین به وکیلش خبر داد.
پزشک خانواده پس از معاینه جسد با در نظر گرفتن سوابق بیماریهای متعدد و همچنین بیماری قلبی مهلقا علت مرگ را شرایط طبیعی در اثر ایست قلبی تشخیص داد و جواز دفن صادر کرد.
مأمورین پلیس همهی عمارت و باغ را بازرسی کردند. هیچ نشانهای از ورود به جبر، درگیری و جدال یا شکستن قفل در باغ یا در عمارت دیده نشد. اثاثیهی منزل دست نخورده بود و هیچ شیء قیمتیای به سرقت نرفته بود. لذا با در نظر گرفتن تأیید پزشک، مرگ طبیعی متوفی در اثر ایست قلبی مورد تأیید قرار گرفت و افراد پلیس قصد ترک محل را داشتند که پسر و دختر مهلقا از راه رسیدند و موضوع به ظاهر بیاهمیتی مطرح شد که خروج افراد پلیس را به تعویق انداخت....
فهرست مطالب کتاب صوتی
مشخصات کتاب صوتی
نام کتاب | کتاب صوتی راز پسر سبدنشین |
نویسنده | زهره زاهدی |
راوی | شهره روحی، ناهید حجت پناه، افشین اعتماد، کامبیز خلیلی، اشکان فتولی، افروز هاشمی، هوتن شاطری پور، مهدی فضلی |
ناشر چاپی | انتشارات بذر خرد |
ناشر صوتی | انتشارات کتابسرای نیک |
سال انتشار | ۱۴۰۳ |
فرمت کتاب | MP3 |
مدت | ۳ ساعت و ۴۵ دقیقه |
زبان | فارسی |
موضوع کتاب | کتابهای داستان و رمان جنایی و معمایی ایرانی |