معرفی و دانلود کتاب نوری، نادیا، ولادیمیر و دیگران
برای دانلود قانونی کتاب نوری، نادیا، ولادیمیر و دیگران و دسترسی به هزاران کتاب و کتاب صوتی دیگر، اپلیکیشن کتابراه را رایگان نصب کنید.
معرفی کتاب نوری، نادیا، ولادیمیر و دیگران
هویت همهی جاسوسهای آلمان فاش شده بهجز نادیا. همین دلیل کافی است که واگنر دستور قتل او را صادر کند و به دست اکبر که مسئول کشتار است، بسپاردش؛ اما اکبر هدف دیگری دارد. کتاب نوری، نادیا، ولادیمیر و دیگران نوشتهی مصطفی انصافی ما را به دههی بیست ایران میبرد؛ زمانی که متفقین و متحدین، این سرزمین را زمین خالی و آزاد خود در نظر گرفتند و کشورمان را خود به عرصهی نبرد و جولان جاسوسهایشان تبدیل کردند. این کتاب وضعیتی را که سه جاسوس متحدین و متفقین در آن گرفتار هستند، برای ما شرح میدهد.
دربارهی کتاب نوری، نادیا، ولادیمیر و دیگران
صدای رادیو برلین قطع نمیشود و مجری هر لحظه بیشتر از قبل فریاد میکشد. با صدایی نزدیک به فراصوت میگوید: «فروغی، خائن بوده است! یهودیها دشمن مردم خاورمیانهاند و سیاستهای متفقین موجب قحطی در ایران شده است.» خود نادیا نیز میداند برخی از حرفهای مجری درست هستند، اما نمیتواند خاطرهی تلخی را که از نازیها دارد، فراموش کند. واگنر بالاخره به اصرار نادیا پیچ رادیو را بهطرف خاموش شدن میچرخاند. هنگام پخش سخنان مجری، به حالت و علائم صورت این دختر خوب نگاه میکند تا آن چیز مشکوکی را در چشمان او وجود دارد درک کند. از آن روز مدت زیادی گذشته است. نادیا حالا در برابر اکبر نشسته و آمادهی محاکمه است. داستان تاریخی نوری، نادیا، ولادیمیر و دیگران نوشتهی مصطفی انصافی ما را به موقعیتهایی میبرد که یک اگر یک قدم به پیش رویم، اسلحهای جیبی با گلولهای داغ و آتشین، در برابرمان قد علم میکند و ما را همراه با شخصیتهای رمان جاسوسی نوری، نادیا، ولادیمیر و دیگران به دنیایی ناشناخته میبرد.
خیانت بسیار اخلاقی
نادیا روزی را به یاد میآورد که تصمیم گرفت بهعنوان جاسوس آلمان نازی فعالیت کند؛ البته این تصور نازیها از اوست؛ خود نادیا بهتر از هر کسی میداند که یک خائن است؛ البته خیانت به کسانی که پدرش را در برابر چشمان او به قتل رساندهاند و سرزمینش را تسخیر کردهاند، غیراخلاقی نیست، اما سایهی مرگ لحظهای از او دور نمیشود. کتاب نوری، نادیا، ولادیمیر و دیگران ما را به روزهایی میبرد که اروپاییها هنوز در سرزمینهای خود میجنگیدند و اختلافاتشان را با جنگ برطرف میکردند. مصطفی انصافی سه جاسوس را در داستان تاریخی نوری، نادیا، ولادیمیر و دیگران گرد هم آورده است؛ سه نفر که هر کدام در خدمت یکی از کشورهای طرف جنگ هستند و ایران را که مراقب و محافظ درستی ندارد، برای جاسوسی از یکدیگر انتخاب کردهاند.
جاسوسی علیه جاسوسان
نادیا و بسیاری از لهستانیها به ایران رسیدهاند. استالین عفو عمومی اعلام کرده است. محکومانی که ناچار بودند در اردوگاهها کار کنند، از طریق کشتی به ترکمنستان و سپس به ایران منتقل شدهاند و میتوانند زندگی خود را در آرامش ادامه دهند؛ اما نادیا نمیتواند. او از شوروی کینه به دل دارد که شهرش را فتح کرد و او را به اردوگاه فرستاد، اما نفرتش از نازیها که قاتل پدرش هستند و خانوادهاش را نابود کردهاند، بر تمام دشمنیهای جهان اولویت دارد. نادیا وارد دستگاه جاسوسی نازیها شده تا بتواند از آنها اطلاعات بگیرد و نابودشان کند؛ اما فرماندهی نظامی آلمان، واگنر، به او مشکوک است و انگار که با خبر شده این جاسوس تازهکار، خود از باقی جاسوسان اطلاعات میدزدد و خیانتکار است. رمان جاسوسی نوری، نادیا، ولادیمیر و دیگران نادیا را در وضعیتی قرار داده که باید خود را از به قتل رسیدن نجات دهد.
یک نفر باید کشته شود
در تهران جاسوسهای مختلفی حضور دارند که یکی از آنها «نوری» نام دارد. او برخلاف نادیا که برای آلمانها خبرچینی میکند، جاسوس متفقین است و میکوشد تا مقرهای مخفی نازیها و نیروهای آلمان را کشف کند. او رانندهی یکی سران کشوری است و از این طریق به امکانات خاصی دسترسی دارد. نوری نیز همچون نادیا باید مراقب باشد تا هویت و کاری که انجام میدهد فاش نشود. او نیز لب تیغ راه میرود و چیزی نمانده تا به دست باقی جاسوسها حذف شود. مصطفی انصافی ما را با خطراتی که او را تهدید میکنند و افرادی که در پی یافتن او هستند، روبهرو میکند. نمیدانیم نوری آن فردی است که باید حذف شود یا نادیا یا ولادیمیر که جوانی عاشقپیشه است و به اتهام همکاری با نازیستها، از شوروی اخراج شده. این کلافه درهمپیچیده، بالاخره باید باز شود، اما گشوده شدنش بدون مرگ و خون محال است. داستان نوری، نادیا، ولادیمیر و دیگران ما را با شرایطی که این جاسوسان در تقابل با یکدیگر به وجود میآورند قرار میدهد تا فضای سیاسی دههی بیست ایران را بهتر درک کنیم.
کتاب تاریخی نوری، نادیا، ولادیمیر و دیگران در انتشارات نشر چشمه به چاپ رسیده است.
کتاب نوری، نادیا، ولادیمیر و دیگران برای شما مناسب است اگر
- نسبت تاریخ پرتنش و مملو از دردسر دههی 20 شمسی و وضعیت ایران در جنگ جهانی دوم کنجکاوید.
- در پی رمانی هستید که از زاویه نگاه دختری بیپناه جنایتهای آلمان نازی را روایت کند و خوانندگان خود را در جریان وقایع تاریخی بگذارد.
- به رمانهایی که سرنوشت شخصیتهای غیرواقعی را در فضایی واقعی را بازگو میکنند، علاقه دارید.
در بخشی از کتاب نوری، نادیا، ولادیمیر و دیگران میخوانیم
ولادیمیر رفت سمت پنجره، پرده را کنار زد و خیره شد به پرتوهای کمجان خورشید که از لای شاخ و برگ پرپشت درختان انبوه به باغ میتابید: «هنوز دلت توی آن خانه است و این غمانگیزترین چیزی است که بعد چند ماه میتوانستم ببینم صنم خانم!»
روی «صنم خانم» تأکید کرد و صنم خانم آنقدر باهوش بود که طعنهی پشت لحنش را دریابد. صدای گامهای تند تاجی آمد و بعد دست ظریفش شانهی ولادیمیر را گرفت و چرخاند. یقهی پیراهنش را گرفت و سیلی آرام و تهدیدکنندهای زد به گونهی راستش و گفت «هرکسی میتواند من را صنم صدا کند، اما تو حق نداری.» و حالا او بود که روی «تو» تأکید میکرد. گرهِ ابروهاش را باز کرد و با لوندی گفت «حال من خوب است. بدعنقی نکن. گفتم که دنبال فرصتم.» بعد یقهی پیراهن را با دست صاف و مرتب کرد، گونهی ولادیمیر را بوسید، چند قدم عقب رفت، بعد برگشت و رفت سراغ پالتوِ پوستش که روی مبل بود. آن را برداشت، پوشید و رفت. سوز سرما از درز پنجره خودش را میچپاند تو.
ولادیمیر نفس عمیقی کشید و دوباره نشست روی مبل. این سه ماهی که در خانهباغِ داییِ فرنگرفتهی تاجی اطراق کرده بود، بارها از تاجی دربارهی آسیدهاشم پرسیده بود و تاجی هربار بهش اطمینان داده بود که از چاردیواری این باغ خبر بیرون نمیرود، اما ولادیمیر هنوز شک داشت. دفعهی پیش از تاجی پرسیده بود «آسیدهاشم نوکرِ خاندایی است یا نوکر سرکارعالی؟ مگر میشود خبرهای باغ را به گوش صاحبخانه نرساند؟» و صنم گفته بود «بله، میشود. داییجانم به خواهرزادهاش بیشتر از چشمهاش اعتماد دارد و آسیدهاشم این را میداند. برای همین آسیدهاشم لازم نمیبیند به داییجان بگوید من در خانهاش از مهمانم پذیرایی میکنم.» با همهی اینها ولادیمیر هنوز مطمئن نبود. اما چاره چه بود؟ کجا میتوانست برود؟ مگر نه اینکه سه هفته پس از آمدنش به تهران پولش ته کشیده بود؟ مگر نه اینکه هزینهی سه شب آخر اقامتش را در هتل تاجی پرداخته بود؟
پس از دیدار اول، که سوار درشکه شدند و آمدند همینجا و نشستند روی تخت آن کنج باغ، همهچیز برایش تمام شد. آنچه را میجست یافته بود. تاجی آمده بود و او را دیده بود و پس از آن دیگر کسی نبود که ولادیمیر آرزوی دیدنش را داشته باشد یا انتظار آمدنش را بکشد.
فهرست مطالب کتاب
مرداد 1322 / اوت 1943
نادیا
نوری
ولادیمیر
آذر 1322 / نوامبر 1943
ولادیمیر
نوری
نادیا
یادداشت ویراستار
مشخصات کتاب الکترونیک
نام کتاب | کتاب نوری، نادیا، ولادیمیر و دیگران |
نویسنده | مصطفی انصافی |
ناشر چاپی | نشر چشمه |
سال انتشار | ۱۴۰۴ |
فرمت کتاب | EPUB |
تعداد صفحات | 337 |
زبان | فارسی |
شابک | 978-622-01-1243-3 |
موضوع کتاب | کتابهای داستان و رمان تاریخی ایرانی، کتابهای داستان و رمان جنایی و معمایی ایرانی |