معرفی و دانلود کتاب داماهی
برای دانلود قانونی کتاب داماهی و دسترسی به هزاران کتاب و کتاب صوتی دیگر، اپلیکیشن کتابراه را رایگان نصب کنید.
معرفی کتاب داماهی
مهدی افروزمنش در کتاب داماهی قصهی پلیسی را روایت میکند که به ناچار درگیر یک پروندهی قتل میشود که پر از رمز و راز است. مهدی افروزمنش که در کارهایش سراغ محلههای جنوب تهران میرود و فضاها و شخصیتهایی خاص را خلق و توصیف میکند، در رمان داماهی نیز به جنوب کشور رفته و داستانش را از دل دریاها آغاز میکند.
دربارهی کتاب داماهی
این رمان که چهارمین اثر مهدی افروزمنش است، ماجرایی دلهرهآور و هیجانانگیزی دارد که به نوبهی خود تجربهی جدیدی برای نویسنده محسوب میشود. داستان از جایی شروع میشود که موج آب دریا، جنازهای را به ساحل میآورد که تمام تن آن سوخته و قابلشناسایی نیست. ولی دراینبین، فردی متوجه خالکوبی روی بدن جنازه شده و آن را شناسایی میکند. این اتفاق در جزیرهای رخ داده که بومیانش هر روز با هزار امید و البته هراس کارشان را شروع میکنند و قایقهایشان را به دل آب میاندازند. جزیرهای داغ و تبآلود که اهالیاش اسرار دریا را خوب بلدند و از حالوهوای آن میفهمند چه وقت خشمگین و چه وقت مهربان است. قایقرانان و دریانوردان برای داماهی، فرزند دریا، احترام بسیاری قائلاند و اگر لازم باشد برایش قربانی هم میدهند. داماهی در افسانههای جنوبی یک ماهی غولپیکر است که در خلیجفارس زندگی میکرده و طبق گفتهها، در شکمش آرمانشهری قرار داشته است.
پس از به ساحل آمدن جسد سوخته، سروکلهی پلیس غیربومی پیدا میشود. سروان یونس ترانه، بهخاطر سرپیچی از دستورات مافوق خود و بحث و جدلهای پیدرپی به این جزیرهی داغ تبعید شده و ناخواسته به این پروندهی قتل برمیخورد. یونس ترانه اکنون در تلاش است تا تهوتوی این قتل را دربیاورد و وقتی این معمای سربهمهر را با استدلال منطقی و عقلانی حل کرد، به بومیان جزیره بفهماند که پای هیچ موجود افسانهای در این قتل در میان نیست و داماهی صرفاً خرافه است. او قصد دارد تا با تجربیاتی که طی چندین سال کار در مقام پلیس به دست آورده، قاتل را دستگیر کند و به تفکرات خرافی و باورهای عجیبشان پایان بدهد. مهدی افروزمنش با انتخاب این عنوان برای رمان داماهی، قصد دارد تا حالوهوای تخیلی به کتابش بدهد تا در کنار سبک پلیسی - معمایی فضایی گیراتر و دلچسبتر خلق کند. ازاینرو، میتوان این اثر را یک قصهی فولکلور دانست.
مهدی افروزمنش به سال 1357 در شهر تهران چشم به جهان گشود. وی در حوزهی مطبوعات فعالیتهای گستردهای داشت و با روزنامههای نامآشنای بسیاری همکاری کرده است. مهدی افروزمنش سپس به نوشتن رمان مشغول شد و رمان «تاول» او توانست در سال 1393 برندهی جایزهی بهترین رمان بشود و همین انگیزهای شد تا کتاب داماهی، چهارمین رمانش را به رشتهی تحریر دربیاورد. شما نیز اکنون میتوانید این رمان را که به همت نشر چشمه روانهی بازار شده است، تهیه کنید.
کتاب داماهی برای چه کسانی مناسب است؟
اگر از طرفداران ژانر پلیسی - معمایی هستید که با داستانهای محلی و افسانهای درهمآمیخته باشد، خصوصاً اگر این افسانهها مربوط به جنوب ایران باشد، بیتردید از خواندن این اثر لذت خواهید برد.
در بخشی از کتاب داماهی میخوانیم
یونس با ضربهای که خورده بود وحشتزده از خواب پرید. از تخت افتاده بود پایین. گیجومنگ اطرافش را نگاه کرد. تقریباً چیزی از دیشب یادش نبود، اما حال خوبی داشت. دستی لای موهاش برد و روزش را با زمزمهی آهنگی قدیمی شروع کرد. حولهاش را برداشت و از اسلحهخانه بیرون زد. استوار از پشت عینک نگاهی بهاش انداخت: «ساعت خواب، سروان.»
یونس دِلِیدِلِیکنان سیگارش را آتش زد و بیرون زد. آفتاب تقریباً وسط آسمان رسیده بود. هُرم گرما روی پوستش ریخت، اما اینبار از شدت آن خوشحال بود. زیر دوش خیالش راحت بود که میداند چه باید بکند. حالش چنان خوب بود که انگار مسئله را کامل حل کرده است، درحالیکه فقط یک سرنخ جدید برای دنبال کردن پیدا کرده بود. برگشت و چای کمرنگی برای خودش ریخت. برای اینکه بیشتر بهاش بچسبد کمی الکل هم قاتیاش کرد، اما قبل از سر کشیدن از کارش پشیمان شد. دوست داشت سرحال باشد. لیوان را از جلو دهانش دور کرد و روی میز گذاشت.
سروان با احساس خوبی از پاسگاه بیرون زد، با رضایت پشت جیپ نشست و همینطور که به طرف چایخانه میرفت مثل یک دماسنج حواسش را متمرکز کرد به منبع گرمای بدنش. گرما دیگر از مغزش نشئت نمیگرفت، از آفتاب بود و این حالش را بهتر میکرد. صبحانهی خوبی خورد و بعد به سمت آبادی رفت. دقیقاً به همان آدرسی رفت که قهوهچی بهاش داده بود. از لابهلای کوچههای باریک با خانههای سفید و کاهگلی آبادی رد شد. از جاهایی که در این مدت حتی فرصت نکرده بود آنها را ببیند. با خودش فکر کرد آنقدر هم که به نظر میرسد کوچک نیست. از بچهها و تکوتوک زنهای برقعپوش آدرس را پرسید. از نگاهشان، مکثشان و ترس و تعجبشان فهمید آنها او را نمیشناسند. دروغ گفتن بعضی هم پیدا بود. نمیخواستند آن کسی باشند که به غریبهای آدرس جاشو غریب را میدهد، اما یونس نیامده بود که برگردد.
مشخصات کتاب الکترونیک
نام کتاب | کتاب داماهی |
نویسنده | مهدی افروزمنش |
ناشر چاپی | نشر چشمه |
سال انتشار | ۱۴۰۳ |
فرمت کتاب | EPUB |
تعداد صفحات | 315 |
زبان | فارسی |
شابک | 978-622-01-1225-9 |
موضوع کتاب | کتابهای داستان و رمان جنایی و معمایی ایرانی |