معرفی و دانلود کتاب صوتی اقامت ابدی

معرفی کتاب صوتی اقامت ابدی

«گاهی قاتل نزدیک‌تر از آن چیزی است که فکرش را می‌کنی...»؛ ساناز زمانی در کتاب صوتی اقامت ابدی، داستان قتل مرموز یک راننده تاکسی و مسافر میانسالش را روایت می‌کند که لایه‌های پنهان بسیاری دارد و در هر لحظه، حدس مخاطب برای تشخیص قاتل این پرونده را سخت‌تر و سخت‌تر می‌کند...

درباره‌ی کتاب صوتی اقامت ابدی

هنوز هوا به روشنی گرگ و میش هم نرسیده بود که با سرگرد ریاحی تماس گرفتند و به او اطلاع دادند که باید برای بررسی وضعیت دو جنازه، به زیرگذر بزرگراه خلیج‌فارس برود. این شد که ریاحی، در تاریکی شب به راه افتاد تا سر صحنه‌ی جرم حاضر شود. در فاصله‌ی رسیدن به مقصد، فکرش به سمت وضعیت آشفته‌ی زندگی شخصی‌اش منحرف شد؛ در ابتدای میانسالی، زنی در زندگی‌اش نبود که بخواهد به او اطلاع دهد این وقت شب کجا می‌رود. دو پسرش هم که از ازدواج اولش برایش مانده بودند، بیشتر به یادآوری دائمی یک خاطره‌ی تلخ شباهت داشتند تا اعضای خانواده. هیچ‌کس نگرانش نبود و هیچ‌کس هم به او فکر نمی‌کرد. این افکار و احوالات پریشانش می‌کرد، و او مجبور بود برای فرار از آن‌ها، به کارش و به تاریکی پرونده‌های قتل پناه ببرد. ساناز زمانی در کتاب صوتی اقامت ابدی، داستان دو قتل را، از زاویه‌ی دید افسر مسئول پرونده، سرگرد ریاحی پیش می‌برد.

اولین بارقه‌های نور خورشید در هوا پراکنده بود که ریاحی سر صحنه‌ی جرم حاضر شد. در زیرگذر تونل‌مانند بزرگراه خلیج‌فارس که به فرودگاه منتهی می‌شد، اتفاق وحشتناکی رخ داده بود. تاکسی زردرنگی در میانه‌ی راه متوقف شده بود و در پرتوی نور قرمز رنگ چراغ‌های عقبش، دو جنازه، غرق در خون، روی زمین دیده می‌شدند. هر دو مرد و میانسال بودند؛ یکی لاغر و تکیده که به نظر می‌رسید درگیر اعتیاد بوده است، و دیگری با سرووضع خوب که خبر از ثروتمند بودنش می‌داد.

در همان لحظات ابتدایی، بازرسی صحنه‌ی جرم آغاز شد. مدارک ماشین که در داشبورد پیدا شده بود،‌ نشان می‌داد مرد تکیده راننده‌ی تاکسی بوده است. در صندوق عقب نیز، چمدانی بزرگ پر از لباس و دیگر وسایل شخصی پیدا شد که نشان می‌داد مرد دیگر مسافر و در حال رفتن به سمت فرودگاه بوده است. در صحنه‌ی جرم، شکلاتی با رد دندان‌های کوچک که احتمالاً متعلق به یک کودک بودند، و ردپای یک زن نیز کمی دورتر از درگیری به چشم می‌خورد. مشخصاً یک زن و بچه سر صحنه‌ی قتل حضور داشتند، اما هیچ رد پا یا لاستیکی که نشان‌دهنده‌ی مسیر فرارشان باشد به چشم نمی‌خورد.

از اینجا به بعد کار مأموران تجسس و پزشکی قانونی بود تا مدارک نادیدنی سر صحنه را بررسی کنند. نتایج آزمایشات و بررسی‌های سر صحنه نشان می‌داد که خون مقتول اول، یعنی مرد مسافر، روی لباس مرد راننده ریخته بود و الگوی پاشش خون نیز تأیید می‌کرد که مرد یا خودش ضارب بوده، یا در هنگام قتل فاصله‌ی نزدیکی با مقتول داشته. اما چنین الگویی روی لباس مرد مسافر دیده نمی‌شد و این نشان می‌داد که این درگیری یک‌طرفه بوده است. اما اگر چنین چیزی درست می‌بود، چه کسی راننده را به قتل رسانده بود؟ با اینکه ردپای یک جفت کفش زنانه در محل حادثه دیده شده بود، اما ضربات وارده به راننده ظرافت ضربات یک زن را نداشت. ضربات حساب‌شده و دقیق بودند و درست به شاهرگ مرد برخورد کرده بودند تا مرگش را سریع‌تر کنند. در این میان، بررسی هویت مقتولین نیز به نتیجه رسیده و مشخص شده که مرد مسافر استاد دانشگاهی بوده که به همراه همسر و فرزندش،‌ قصد مهاجرت به کانادا را داشته. قطعاً آن‌ها قرار بوده با هم به کشور مقصد بروند، اما اینکه حالا این مرد در کشوی سردخانه خوابیده و زن و بچه‌اش به کشور مقصد رسیده‌اند،‌ علامت سوال بزرگی را در ذهن سرگرد ریاحی شکل می‌دهد...

کتاب صوتی اقامت ابدی کاری از نشر صوتی آوانامه و انتشارات هیلا است. این کتاب را با صدای پژمان رمضانی می‌شنوید.

کتاب صوتی اقامت ابدی برای چه کسانی مناسب است؟

اگر به دنبال یک رمان صوتی پلیسی-جنایی خوب با چاشنی ترس و معما هستید، این کتاب می‌تواند انتخاب خوبی باشد.

در بخشی از کتاب صوتی اقامت ابدی می‌شنویم

ترانه وقتی مطلب مهمی را توضیح می‌داد آرنج‌هایش را روی میز می‌گذاشت، سرپنجه‌هایش را با ناخن‌های بیضی لاک‌زده در هوا می‌چرخاند و به دورترین گوشه‌ی اتاق نگاه می‌کرد. سایه‌ی آبی رگ‌هایش زیر پوست نازک ساعد و موهای پراکنده‌ی طلایی روی آرنجش چیزهایی بود که ریاحی می‌دانست بارها به یادشان خواهد آورد. وسط توضیحات پرشور و حرارت ترانه تلفن ریاحی زنگ خورد. با این‌که چند دقیقه از ساعت چهار گذشته بود می‌دانست حتماً خبر مهمی درباره‌ی پرونده‌ی تازه است. همکارش ستوان‌یکم نقشینه گفت، طبق تحقیقات، مقتول دوم به احتمال قریب به یقین همان استاد دانشگاه یعنی ارسلان نیازی است. طبق گفته‌های خانواده‌اش قرار بوده صبح همان روز همراه زن و فرزندش برای همیشه به کانادا برود. ریاحی گفت این دلایل کافی نیست و نقشینه با شرح اقدامات بعدی نشان داد در مدت کوتاهی که به دایره‌ی قتل آمده پیشرفت زیادی کرده. گفت با فرودگاه تماس گرفته و آن‌ها تأیید کرده‌اند این فرد به پرواز نرسیده، اما همسر و دختر خردسالش با همان پرواز از ایران خارج شده‌اند. ریاحی پرسید پرواز کدام خط هوایی بوده. نقشینه گفت: «لوفت‌هانزا.»

ریاحی به ساعت نگاه کرد و احتمال داد همسر مقتول که ممکن بود مظنون یا دست‌کم مهم‌ترین شاهدشان باشد، برای ادامه‌ی پرواز به سمت کانادا هنوز در فرودگاه فرانکفورت باشد. ممکن بود فرصتی طلایی برای بازگرداندن او از دستشان برود. به نقشینه گفت: «خیلی زود خودم رو می‌رسونم.»

فهرست مطالب کتاب صوتی