معرفی و دانلود کتاب غلامرضا، غلامرضا را کشت: روایتی از بودن و نبودن غلامرضا تختی
برای دانلود قانونی کتاب غلامرضا، غلامرضا را کشت و دسترسی به هزاران کتاب و کتاب صوتی دیگر، اپلیکیشن کتابراه را رایگان نصب کنید.
معرفی کتاب غلامرضا، غلامرضا را کشت: روایتی از بودن و نبودن غلامرضا تختی
کتاب غلامرضا، غلامرضا را کشت، روایتی تراژیک و جذاب از زندگی و مرگ رازآلود اسطورهای بهیادماندنی در تاریخ ایران معاصر است؛ روایتی از بودن و نبودن غلامرضا تختی! مهدی میرمحمدی با پرداختن به زندگی شخصی، حرفهای و افکار سیاسی غلامرضا تختی، کتابی مصور و مستند را به رشتهی تحریر درآورده است که با مطالعهی آن، این مرد بزرگ را بیشتر میشناسیم.
دربارهی کتاب غلامرضا، غلامرضا را کشت
بیش از نیم قرن از مرگ جهان پهلوان تختی گذشته است، اما هنوز شیوهی مرگ این مرد بزرگ، محل سؤال است و اکثراً آن را مرگی مشکوک میدانند. گویی رسانهها و افکار عمومی نمیخواست باور کند که اسطورهی آنها خودکشی کرده است. این مرگ تراژیک، به هر شکلی که اتفاق افتاده باشد، دردناک است و فقدانی بزرگ را به همراه داشته. مهدی میرمحمدی، کتاب غلامرضا غلامرضا کشت را به رشتهی تحریر درآورد تا از این طریق، زندگی و مرگ یک اسطوره را به تصویر بکشد. اسطورهای که از شهرت خود نفع شخصی نبرد و همواره به فکر محرومان و ستمدیدگان بود.
روایتهای مختلفی از مرگ جهان پهلوان تختی نقل میشود. طبق گزارشهای رسمی، تختی با مصرف قرص خوابآور خودکشی کرده است. گفته میشود که تختی به افسردگی دچار بوده و مشکلات خانوادگی و فشارهای سیاسی، راهی جز خودکشی پیش پایش نگذاشته بود. اما آیا به راستی غلامرضا غلامرضا را کشت؟ مهدی میرمحمدی به این پرسش پاسخ نمیدهد، تنها خاطرات را روایت میکند تا از این طریق پهلوان خود را بیشتر بشناسیم.
مرگ رازآلود جهانپهلوان تختی؛ حذف سیاسی یا خودکشی؟
روایتهای مهدی میرمحمدی مستند است و با تصاویری از زندگی شخصی و حرفهای جهان پهلوان تختی تکمیل شده است. بسیاری از نزدیکان تختی، معتقدند که او به دلیل فعالیتهای سیاسیاش بهویژه عضویت در جبههی ملی و انتقاد از حکومت وقت، هدف حذف سیاسی قرار گرفت. برخی دیگر بر این باورند که تختی دق کرد. سکتهی مغزی ناشی از فشار روحی، همان دق کردن نیست؟
غلامرضا تختی در تاریخ 17 دی ماه سال 1346، درگذشت. این مرگ، موجی از اندوه اعتراض را در جامعه به جریان انداخت. دور روز قبل از این تاریخ، جهان پهلوان به هتل آتلانتیک واقع در خیابان تخت جمشید رفته و اتاقی کرایه کرده بود. مهدی میرمحمدی در زندگینامهی غلامرضا، غلامرضا را کشت، با جزئیات دقیق، مرگ پهلوان را روایت میکند. 18 دی ماه 1346، وقتی متصدیان هتل متوجه شدند که غلامرضا تختی از اتاق خود بیرون نیامده، در اتاق را کوبیدند و چون پاسخی نشنیدند، در را شکستند و جسم بیجان جهان پهلوان را در اتاق یافتند؛ به همراه دستنوشتهای که از خود به جای گذاشته بود. تختی چنین نوشته بود: «هیچکس مسئول مرگ من نیست و خودم مبادرت به این عمل نمودهام.»
مهدی میرمحمدی در ادامهی کتاب غلامرضا، غلامرضا را کشت با تعریف زندگینامهای کامل از این اسطورهی تاریخی، به رازآلودگی زندگی و مرگ او میپردازد. تصاویر، دستنوشتهها و خاطراتی از دوستان، خانواده و همرزمان غلامرضا تختی در این کتاب گردآوری شده است. هرچه هست، اکنون میدانیم که دردها و زخمهای جهان پهلوان فقط به زندگی خودش مربوط نبود؛ مرگ او چه خودخواسته و چه تحمیلشده، بازتابی از فشارهای روانی بود که بر یک قهرمان تحمیل میشد. قهرمانی که مردم او را نه فقط برای مدالهایش، بلکه برای انسانیتش دوست داشتند.
نشر چشمه، کتاب غلامرضا، غلامرضا را کشت را منتشر کرده و در اختیار علاقهمندان قرار داده است.
کتاب غلامرضا، غلامرضا را کشت برای شما مناسب است اگر
- مطالعهی زندگینامهی بزرگان تاریخ برای شما جذاب است.
- به شخصیت جهان پهلوان تختی علاقهمند هستید و میخواهید جزئیات بیشتری از زندگی و مرگ او بدانید.
- به دنبال کتابی هستید که در آن نه فقط به زندگی ورزشی غلامرضا تختی و نحوهی مرگ او، بلکه به روحیات و اندیشههای سیاسی او نیز پرداخته باشد.
در بخشی از کتاب غلامرضا، غلامرضا را کشت: روایتی از بودن و نبودن غلامرضا تختی میخوانیم
تختی برای طلایی شدن و قرار گرفتن روی سکوی نخست نیاز داشت که قهرمان شدن را در ذهن خود باور کند. او در شرحی که از زندگی خود برای کیهان ورزشی نوشت این حال خود را چنین توضیح داده است: «فکر اینکه روزی قهرمان کشور و یا احتمالاً قهرمان جهان شوم خجالتم میداد. اصلاً من در این مورد کمتر فکر میکردم، چون جرئت آن را نداشتم فکر کنم و پس از آن نتیجه بگیرم که فکر بچگانهای بود.» پسر خجالتی خانیآباد بایست پیش از رفتن روی تشک خجالت را کنار میگذاشت. باید میتوانست خود را روی سکوی اول تصور کند. خودش نوشته است:
از سال 1951 تا 56 من در طرف راست کرسی، آنجا که مدال نقره تقسیم میکنند و با خط سیاه لاتین رقم دو بر روی آن نوشته شده است، قرار داشتم. درحالیکه شورویها نیممتر بلندتر از من میایستادند و موقعی که میخواستند مدال خود را دریافت دارند کاملاً قوز میکردند. من همیشه در این فکر بودم آیا ممکن است روزی برای گرفتن مدال طلا آنقدر خم شد تا آقای رئیس بتواند نوار را به گردنم بیاویزد. دیگر دلم نمیخواست قهرمان کشور شوم. میخواستم به همهی آنهایی که به من میخندیدند و تمسخرشان گوش مرا پُر میکرد بگویم من قهرمان دنیا خواهم شد. من دیگر با این اندیشه عذاب نمیکشیدم، اما دائم گمان میبردم آنهایی قادرند قهرمان جهان شوند که قبلاً قمر مصنوعی [سفینه] پرتاب کردهاند!! من آنقدر قهرمان جهان شدن را مشکل میپنداشتم. به خیال من آرزو کردن مقام قهرمانی جهان و رسیدن به آن مثل این بود که کسی ادعا کند من میخواهم قمر به کرهی ماه بفرستم.
فهرست مطالب کتاب
صحنهی آخر
اما و اگرهای مجلس خودزنی
خونِ بیرد
تختی، ستارهی صفحههای یک
وقتی تختی بوی مرگ میداد
آقاتختی شدنِ پسرِ خانیآباد
قهرمان طلایی وارد میشود
بودن یا نبودن در میدان
تختی به خیابان میآید
دوگانهی آقاتختی و قهرمانحبیبی
تختی و دوستان روزنامهنگارش
تختی و تشکیلات پرویز ثابتی
قهرمان تمرد میکند
در آستانهی آخرین میدان
به سبزی چشمهایش
تختی از آنچه میبینید دورتر است
تختی قلم در دست میگیرد
از میان حریفانِ تختی
سفرهی پهن جهانپهلوان
از نیست تا هستِ آقاتختی
مؤخره
منابع
نمایه
مشخصات کتاب الکترونیک
نام کتاب | کتاب غلامرضا، غلامرضا را کشت: روایتی از بودن و نبودن غلامرضا تختی |
نویسنده | مهدی میرمحمدی |
ناشر چاپی | نشر چشمه |
سال انتشار | ۱۴۰۲ |
فرمت کتاب | EPUB |
تعداد صفحات | 469 |
زبان | فارسی |
شابک | 978-622-01-1174-0 |
موضوع کتاب | کتابهای زندگینامه |