معرفی و دانلود کتاب جن زدگان (تسخیر شدگان)
برای دانلود قانونی کتاب جن زدگان (تسخیر شدگان) و دسترسی به هزاران کتاب و کتاب صوتی دیگر، اپلیکیشن کتابراه را رایگان نصب کنید.
معرفی کتاب جن زدگان (تسخیر شدگان)
کتاب جن زدگان (تسخیر شدگان)، اثر فئودور داستایوفسکی، داستان ملتی است که موازین اجتماعی را نمیشناسد و بدین ترتیب به جای این که خود را نجات دهد، نابود میسازد. شیاطین همیشه در جسم آن قربانی که در آن حلول کردهاند باقی نمیمانند. خدا بیدار است و روزی خواهد رسید که این انبوه در هم شوریده شیاطین در هم رانده شوند و در جسم خوکها حلول کنند، و خوکان دیوانه وار در دریاچه فرو افتند.
مطالعه کتاب جن زدگان (تسخیر شدگان) (Demons) آشکار میسازد که در کالبد داستایفسکی، انسانی بزرگتر از آن آدم خود پرست ضعیف النفس آتشی مزاج مغرور، که نویسندگان شرح حال او تصویر میکنند، وجود داشت: در وجود او مردی زندگی میکرد که میتوانست «الیوشا» را بیافریند، آفریدهای که شاید در تمامی رمانهای جهان، جذابتر و شیرینتر و نجیبتر و مهربانتر از او نیامده باشد. در کالبد داستایفسکی، انسانی زندگی میکرد که میتوانست "بابا زوسیما" را خلق کند، مردی که شبیه اولیاء است..
در کتاب جن زدگان گروهی سیاسی که در تسخیراند، درصدد هستند که آرمانهای فردی راسکلنیکف را این بار به صورت اجتماعی و نه فردی تحقق بخشند. راسکلنیکف برای اثبات آزادی دست به قتل میزند و سپس در توجیه این جنایت میگوید که «این یک موجود انسانی نیست که به دست من کشته شده، بلکه یک اصل اخلاقی است.» ...
فئودور داستایوسکی (Fyodor Dostoyevsky) در 30 اکتبر 1821 در خانواده متوسطی در مسکو به دنیا آمد. فئودور به عقاید فروید توجه خاصی داشت و ابتدا کار خود را با ترجمه کتاب اوژنی گرانده نوشته بالزاک آغاز کرد و پس از پایان تحصیلات به نویسندگی روی آورد.
فئودور در سال 1846 اولین رمانش را با نام مردم فقیر به چاپ رساند. وی در سال 1849 به دلیل شرکت در محافل انقلابی زندانی شد. او برای چندین مجله داستانهای کوتاه و دنبالهدار مینوشت تا بتواند مخارج خانوادهاش را تامین کند. در همان دوران کتاب یادداشتهای زیرزمینی را به چاپ رساند. از کتابهای معروف این نویسنده بزرگ میتوان از مردم فقیر، اشعار پترزبورگ، زخمها و توهینها، خانه مرگ، جنایت و مکافات، قمارباز، جوانی، ابله، شیطان، برادران کارامازوف نام برد.
در بخشی از کتاب جن زدگان میخوانیم:
پس فردای آن روز، یکشنبه بود سرنوشت استپان تروفی موویچ رقم میخورد. این روز یکی از مهمترین روزهای زندگیام بود. صبح دوستم خواسته بود با او به خانه واروارا پتروونا بروم، بعداً باید خود را به خانه لیزاوتا نیکلایوونا میرساندم تا موضوعی را به او بگویم، خلاصه روزی بود پر از رویداد. ظهر به خانه واروارا پتروونا رسیدیم. او در خانه نبود. هنوز از کلیسا برنگشته بود. دوستم وضع روحیاش بسیار بد بود، او روی یک صندلی راحتی در سالن افتاد.
یک لیوان آب به او تعارف کردم، با وجود اینکه حالش خوب نبود و رنگش پریده بود، با اشاره تشکر کرد. وضع ظاهریاش بسیار مرتب بود با پیراهن گلدار، کراوات سفید، دستکش زرد رنگ و کلاه نو آمد به خودش عطر هم زده بود. شاتوف با مستخدم وارد شد، او را هم دعوت کرده بودند. استپان تروفی موویچ بلند شد تا با او دست بدهد، اما شاتوف بدون اینکه به ما سلام کند در گوشهای نشست. استپان تروفی موویچ به من نگاه کرد. چند لحظه ساکت ماندیم. استپان تروفی موویچ، ناگهان درگوش من چیزی گفت، اما به او گوش نمیدادم. ساکت شد. مستخدم آمد به بهانه اینکه چیزی را از روی میز بردارد، بهتر بگویم میخواست ما را نگاه کند. شاتوف از او پرسید:
"آلکسی یگوروویچ، آیا میدانید که داریا پاولوونا نیز با او رفته است یا نه؟"
"خانم تنها رفته. داریا پاولوونا خیلی ناراحت است. او در اتاقش آن بالا تنهاست. "
دوست بیچاره من دوباره با نگرانی به من نگاه کرد. خواستم به نگاهش جواب ندهم. ناگهان از بیرون صدای کالسکهای شنیده شد. انگار صاحب خانه آمده بود، صدای چند نفر آمد، او تنها نبود. عجیب بود، زیرا خودش در همین ساعت قرار ملاقات گذاشته بود. واروارا پتروونا نمیتوانست تندتر راه برود، ناگهان با حالتی نگران وارد شد. لیزاوتا نیکلایوونا دستش را به ماریاتیموفیونا لبیادکین داده بود و با هم وارد سالن شدند. آنچه میدیدم باور نداشتم. برای بیان این رویداد غیرعادی باید به یک ساعت قبل برگردیم تا جریان غیرعادی را که در کلیسا برای واروارا پتروونا روی داده بود، شرح دهیم.
همه شهر (طبقات اشرافی) در کلیسا بودند. همه میدانستند که زن فرماندار برای اولین بار پس از ورود حتماً به کلیسا میآید. شایع شده بود که او افکار متعالی دارد و همه خانمها میدانستند که او بیش از حد شیک و زیباست. واروارا پتروونا بنا به عادتی که داشت سیاه پوشیده بود. همین که وارد کلیسا شد، سر جای همیشگیاش در ردیف اول سمت چپ نشست. مستخدمش بالش مخمل برایش آورد، این بار به نظر میرسید که بسیار با شور و اشتیاق دعا میخواند. مردم تمام جزئیات ان روز را به یاد دارند، حتی هنگامی که اشک در چشمانش حلقه زده بود. مراسم پایان یافت. اسقف شروع به سخنرانی کرد. مردم از سخنرانی او بسیار لذت بردند.
ناگهان میان سخنرانی بود که درشکهای قدیمی جلوی کلیسا ایستاد، در این درشکه خانمها بایستی در آن کج بنشینند و کمربند را محکم ببندند. از این درشکهها هنوز در شهر ما وجود داشت. درشکه در گوشهای ایستاد، برای اینکه جلوی کلیسا خیلی شلوغ بود. خانمی سریع به درشکهچی چهار کپک نقره داد. وقتی که قیافه ناراحت درشکهچی را دید، به او گفت:
"بس نیست؟ (با صدایی ترحمانگیز گفت:) فقط همین را داشتم."
فهرست مطالب کتاب
مقدمه مترجم
کتاب اول
فصل اول: مقدمه
فصل دوم: شاهزادههاری، خواستگاری
فصل سوم: گناهان دیگران
فصل چهارم: زن لنگ
فصل پنجم: مار خوش خط و خال
کتاب دوم
فصل اول: شب
فصل دوم: شب (ادامه)
فصل سوم: دوئل (جنگ تن به تن)
فصل چهارم: همه مردم در انتظار
فصل پنجم: شب جشن
فصل ششم: افکار و نگرانیهای پتراستپانوویچ
فصل هفتم: جلسه خودمانی
فصل هشتم: ایوان سزاروویچ
فصل نهم: بازرسی خانه استپان تروفیموویچ
فصل دهم: دزدها- صبح شوم
کتاب سوم
فصل اول: جشن
فصل دوم: پایان جشن
فصل سوم: (پایان یک داستان)
فصل چهارم:آخرین تصمیم
فصل پنجم: زن سرگردان
فصل ششم: شبی پرماجرا
فصل هفتم: آخرین سفر استپان تروفی موویچ
فصل هشتم: پایان
مشخصات کتاب الکترونیک
نام کتاب | کتاب جن زدگان (تسخیر شدگان) |
نویسنده | فئودور داستایوفسکی |
مترجم | نسرین مجیدی |
ناشر چاپی | نشر روزگار |
سال انتشار | ۱۳۹۶ |
فرمت کتاب | EPUB |
تعداد صفحات | 834 |
زبان | فارسی |
شابک | 978-964-374-744-2 |
موضوع کتاب | کتابهای داستان و رمان اجتماعی خارجی |