معرفی و دانلود کتاب صوتی بیچارگان
برای دانلود قانونی کتاب صوتی بیچارگان و دسترسی به هزاران کتاب و کتاب صوتی دیگر، اپلیکیشن کتابراه را رایگان نصب کنید.
معرفی کتاب صوتی بیچارگان
گرمای آتش محبت قویتر است یا طوفان نابودگر فقر؟ در کتاب صوتی بیچارگان اثر نویسندهی بیبدیل تاریخ روسیه، فئودور داستایوفسکی این پرسش مهم، در قالب نامهها و نجواها میان زن و مردی بیچاره رد و بدل میشود. خانهی ماکار آلکسیویچ و واروارا آلکسیونا چندان از هم دور نیست، اما جوهر و کاغذ به حلقهی اتصال اصلی آنها برای گفتن و شنیدن احوال درون تبدیل شده، حلقهای که هر بار، تنگ و محکمتر میشود.
دربارهی کتاب صوتی بیچارگان
نوشتن رمان به سبک نامهنگارانه، کار هرکسی نیست. با این حال، فئودور داستایوفسکی (Fyodor Dostoevsky) اولین تجربهی نویسندگی خود را با این سبک داستانی رقم میزند. بیدلیل نیست که خالق کتاب صوتی بیچارگان (Poor Folk) را نابغهی ادبیات روسیه مینامیم. در این داستان پراحساس و سراسر ظرافت، شاهد گفتوگوهای همدلانه و رفت و آمدهای عاطفی یک زن و مرد، بر روی کاغذهای نامه هستیم.
روز و شب یک کارمند دولتی پیر و فقیر چه جذابیتی دارد؟ حقیقتاً که زندگی ماکار آلکسیویچ محنتبار و ترحمبرانگیز است. روزگار واروارا نیز چندان بهتر از این نیست. با این که هنوز گرد حوادث روزگار بر چهرهی جوان دختر ننشسته اما میتوان رد تنگدستی و مرارت را در نگاه او نیز پیدا کرد. او یتیم است و باید خدا را شکر کند که در آن محلهی فقیرنشین سن پترزبورگ جایی برای زندگی دارد و البته روشنایی کوچکی که قلبش را گرم و امیدوار میکند: ماکار آلکسیویچِ خسته و فرتوت.
از شغل کپینویسی پول چندانی به دست نمیآید اما همین هم کفاف زندگی محقر ماکار را میدهد. پیرمرد هروقت که بتواند اندک وسایلی هم به دست واروارا میرساند. این راه خوبی است برای آنکه بر چهرهی تنگدست خود نقاب بزند. به هر حال، زندگی در یک آشپزخانهی نمور و مشترک چیزی نیست که واروارا به آن افتخار کند. اما این نقاب نیز دیر یا زود فرو خواهد افتاد زیرا دست پلید فقر، قدرتمندتر از این حرفهاست.
هر یک از قطعات رمان صوتی بیچارگان، نامهای است که یا از سوی پیرمرد به خانهی دختر روانه شده و یا در پاسخ محبت به دست پیرمرد رسیده. هر نامه پر از عشق و و احترام است اما از میان آن همچنان حقایق عمیق، تلخ و حتی گزندهای از سرگذشت هر دو نگارنده آشکار میشود. واروارا هیچگاه کودکی خوش و خرم خود را در فضای روستا از یاد نمیبرد، به همان اندازه که مرگ دردناک پدر خود و طعم زجر و دربهدری را خوب به خاطر دارد. این خاطرات هربار بیش از قبل دل ماکار را به درد میآورد و محبت او را به دختر جوانی که در تمنا و نیاز عشق است، بیشتر میکند.
آپارتمانهای کوچک و پر سر و صدایی که دو شخصیت داستان در آن زندگی میکنند، ماجراهای زیادی در دل دارد و بخشی از این حوادث و فرازونشیبها ناخودآگاه به خط نامههای زن و مرد نیز سرازیر میشود. واکنش ماکار به حقایق تلخ، قلب مهربان و رئوف او خبر میدهد و به همان اندازه، تجربهی آسیب و تحقیر او دل خواننده را نیز به درد میآورد. از سوی دیگر واروارا تلاطم بسیاری را در دل تجربه میکند. او خود را مدیون مردی میداند که هر ماه به او نامه مینویسد و برایش شیرینی، لباس و کتاب میخرد.
شاهکار داستایوفسکی؛ روایتی روشن از تضادهای انسان
با ادامه یافتن نامهها میان دو شخصیت، حوادث تازهای در زندگی دو نفر جلوهگر میشوند. حوادثی که هم میتوانند قلب آنها را به هم نزدیک کند و هم میتوانند رنگی از اندوه به آن بپاشند. در هرصورت خوشی و خوشبختی بیثبات است و رنج، عمیق و پایدار. باید دید از میان این فراز و نشیبها، خط زندگی ماکار و واروارا به کدام سو خواهد رفت؟
داستان صوتی بیچارگان چندان منسجم و اثرگذار است که در زمان انتشار خود، توانمندی داستایوفسکی، که همچنان نویسندهای جوان بود، را به همه ثابت کرد. این کتاب نمایشی شفاف و صادقانه از تقابل و تضادهاست. فرقی ندارند صحبت از رویارویی مرگ با زندگی باشد، یا امید و ناامیدی، یا عشق و ثروت. تناقض همیشه روح انسان را در آستانهی کشاکش و تصمیمات دشوار قرار میدهد و این موضوع به معنای واقعی در این شاهکار تاریخی جلوهگر شده. پیشنهاد میکنیم با این روایت ماندگار همراه باشید.
کتاب بیچارگان با تلاش نشر صوتی رادیو گوشه و همکاری نشر چشمه تهیه شده است. آرزو آشتی جو ترجمهی اثر را برعهده دارد و روایت شنیداری آن با صدای دلنشین، تایماز رضوانی، سحر بیرانوند و خشایار فیروزی به گوش شما میرسد.
کتاب صوتی بیچارگان برای شما مناسب است اگر
- به ادبیات کلاسیک روسیه علاقهمندید و طرفدار داستانهای اجتماعی هستید.
- روایتهای داستانی با کاوشهای روانشناختی و شخصیتپردازی عمیق را میپسندید.
- داستانپردازی به سبک نامهنگارانه را دوست دارید.
در بخشی از کتاب صوتی بیچارگان میشنویم
بانوی مهربان، واروارا آلکسیونا!
بله عزیزجان، بله دلبند من، بدانید که چنین روزی از سرنوشت و طالع نحس من سرچشمه میگیرد! بله، شما منِ پیرمرد را مسخره کردی، واروارا آلکسیونا! البته خودم تقصیرکارم، از هر جهت خودم مقصرم! نباید به خودم اجازه دهم در روزگار پیری با چهار شوید مو، سر صحبت و عاشقی باز کنم… و این را هم بگویم عزیزجان: انسان گاهی موجود عجیبی است، خیلی عجیب. پناه بر مقدسات! گاهی حرف آدم را با خودش تا کجاها میبرد! و از اینها چه چیزی عاید آدم میشود؟ چه چیزی باید بشود، بله، دقیقاً هیچچیز. چنان چیز مزخرفی از آب درمیآید که خدا خودش مرا از آن حفظ کند!
من عزیزکم، عصبانی نیستم، فقط یادآوری تمام آن چیزها که آنطور عجیب و احمقانه برایتان نوشتم آزارم میدهد. و امروز چه خرامان تا محل کارم رفتم؛ چه نور روشنی در قلبم بود. بیهیچ دلیلی جشنی در دلم بر پا بود. چه خوش بودم! با اشتیاق سرگرم کاغذها شدم، اما نتیجهی همهی اینها چه شد! همان لحظه که دوروبرم را نگاه کردم همهچیز عینِ گذشته شد؛ خاکستری و تیره. همان لکههای جوهر، همان میزها و کاغذها، همهچیز مثل قبل و من هم همانی که بودم، کاملاً همان. انگاری سوار چیزی شکلِ اسب بالدار بودم. برای چه اینطور شد؟ آن درخشش خورشید و آن آسمان روشن چه بر سر آنها آمد؟
عطر بهاری کدام است وقتی معلوم نیست در حیاط ما زیر پنجره چه اتفاقها که نمیافتد! میدانید، این چیزهای احمقانه، همه فقط خیالات من بود. و پیش میآید که گاهی آدم در احساساتش گمراه شود و چنین باطل ببافد. دلیلش چیزی جز گرمای بیاندازه و ابلهانهی قلب آدمی نیست. من تا خانه با پاهایم راه نرفتم، کشانکشان خودم را رساندم؛ سرم درد میکرد، بدون هیچ دلیلی. میدانید همهاش قوز بالای قوز است (شاید کمرم در باد سرما خورده بود).
بهار به نشاطم آورده بود، درست عین احمقها با پالتویی سبک بیرون رفتم. شما دلبند من دربارهی احساسات من اشتباه میکنید! جوشش احساساتم را شکل دیگری تعبیر کردهاید. دلبستگی پدرانه است که به من جان بخشید، تنها دلبستگی پاکِ پدرانه، واروارا آلکسیونا. چرا که من برای شما مرتبت پدرتان را دارم، چرا که شما یتیمی رنجور هستید. این را از صمیم قلب میگویم، از قلبی پاک، به رسم خویشاوندی. هر چه باشد من همخون شما هستم گیرم دور. گرچه قولاً من پسرخالهی دستهی دیزی شما میشوم، بههرحال خویشاوند شما هستم و فیالحال نزدیکترین خویشاوند و پشتیبان. چون آنجا که حق جستوجوی پشتیبان و حمایت داشتید، فقط خیانت و توهین یافتید.
و دربارهی شعرها هم به شما خواهم گفت، عزیزکم، خوب نیست سر پیری تمرین شعر سرودن کنم. شعر بیمعناست! حالا دیگر توی مدرسه بچهها را برای سرودن شعر شلاق میزنند… همینطور است، دلبند من.
فهرست مطالب کتاب صوتی
مشخصات کتاب صوتی
نام کتاب | کتاب صوتی بیچارگان |
نویسنده | فئودور داستایوفسکی |
مترجم | آرزو آشتی جو |
راوی | تایماز رضوانی، سحر بیرانوند، خشایار فیروزی |
ناشر چاپی | نشر چشمه |
ناشر صوتی | رادیو گوشه |
سال انتشار | ۱۴۰۴ |
فرمت کتاب | MP3 |
مدت | ۸ ساعت و ۵۸ دقیقه |
زبان | فارسی |
موضوع کتاب | کتابهای صوتی داستان و رمان اجتماعی خارجی، کتابهای صوتی ادبیات کلاسیک |