معرفی و دانلود کتاب مسخ
برای دانلود قانونی کتاب مسخ و دسترسی به هزاران کتاب و کتاب صوتی دیگر، اپلیکیشن کتابراه را رایگان نصب کنید.
معرفی کتاب مسخ
کتاب مسخ معروفترین رمان فرانتس کافکا به ماجرای جوانی به نام گرهگوار سامسا میپردازد که وقتی از خواب بیدار میشود، میبیند که به موجودی شبیه به حشره تبدیل شده است. این رمان داستانی نمادین محسوب میشود که با مضامین بسیاری سروکار دارد.
خلاصهی رمان مسخ:
یک روز صبح، گرهگوار سامسا از خواب آشفتهای میپرد، او در رختخواب خود به حشرهای عجیب و وحشتناک تبدیل شده است. تن او مانند یک سوسک کمری زرهمانند دارد و وقتی با دقت بیشتری به خود نگاه کرد متوجه شد که شکم بزرگ و متورمی هم دارد.
این پسر جوان با خانوادهاش زندگی میکند و به دلیل سن بالای پدرش در حقیقت اوست که نانآور خانواده محسوب میشود. شخصیت اصلی داستان که دیگر تبدیل به حشره شده است نمیتواند به سرکار برود. در اتاقش قفل است و تمامی اهالی خانه نگران حال پسرشان هستند و پشت در اتاق جمع شدهاند اما او میترسد خود را به دیگران نشان بدهد؛ بنابراین، نه سر کار میرود و در اتاقش را باز میکند. گرهگوار تأخیر بسیاری در رفتن به سرکار داشته است به همین دلیل شخصی را برای بررسی وضعیت این جوان میفرستند. به دلیل اصرار اعضای خانواده و همکارش در نهایت در اتاق خود را باز میکند و خانواده با این حشرهی ترسناک روبرو میشوند و... .
دربارهی رمان مسخ:
رمان مسخ (The Metamorphosis) برای اولین بار در سال 1915 وارد بازار شد. فرانتس کافکا (Franz Kafka) در زمان حیات خود نویسندهای گمنام بود اما در حال حاضر به عنوان یکی از تأثیرگذارترین و مهمترین نویسندگان جهان از او یاد میشود.
آثار او معمولاً داستانهایی کابوسوار دارند و همواره در تلاش است تا مشکلات روحی انسان مدرن را به تصویر بکشاند. این طرز فکر کافکا در رمان به یادماندنی او، مسخ، نمود بیشتری دارد و داستانی دلهره آور و شگفتانگیز را روایت میکند.
این کتاب که به زندگی روزمرهی انسان مدرن میپردازد نکات بسیار جالبی در دل خود نهفته دارد که شاید اشاره به آنها خالی از لطف نباشد. صبح روزی که گرهگوار تبدیل به حشرهای سوسک مانند شده است او به جای نگرانی برای خود و ظاهرش نگران این است که چگونه با این وضعیت سرکار برود. کافکا در حقیقت میخواهد نشان دهد که کار برای انسان در جوامع امروزی چه اهمیت بسیار زیاد و نابهجایی پیدا کرده است. از طرف دیگر، زمانی که گرهگوار تنها نانآور خانه است همه به او محبت میکنند و احترام میگذارند اما پس از مسخ شدن صراحتاً نسبت به او ابراز نفرت میکنند و حتی خواهرش که زمانی به او محبت میکرد با صدای بلند برای او آرزوی مرگ میکند و گرهگوار به دلیل اینکه کار نمیکند درآمدی ندارد و دیگر برای اطرافیانش بیارزش است.
فرانتس کافکا را بیشتر بشناسیم:
فرانتس کافکا در سوم ژوییهی 1883 در شهر پراگ متولد شد و در 11 ژوئن 1924 از دنیا رفت. وی در گورستانی در شهر زادگاهش به خاک سپرده شد. کافکا به زبان چک مسلط بود اما همهی آثار خود را به زبان آلمانی مینوشت.
آثار کافکا تا قبل از مرگش مورد توجه قرار نگرفت. کافکا از دوست خود ماکس خواسته بود که پس از مرگش تمامی آثارش را را از بین ببرد ولی خوشبختانه ماکس این کار را نکرد و تمامی آثار دوست فقید خود را منتشر کرد و اینگونه شد که فرانتیس کافکا پس از مرگ خود به شهرت بسیاری دست یافت.
نکوداشتهای کتاب مسخ:
- شاهکار ادبی کافکا. (Barnes & Noble)
- این داستان بهیادماندنی از کافکا، پس از گذشت یک قرن از انتشار اولیه، هنوز هم شوکه کننده و لذتبخش باقی مانده است. (The Guardian)
- یکی از مهمترین آثار داستانی قرن بیستم. (Amazon)
در بخشی از رمان مسخ میخوانیم:
در همان موقع که این افکار را به سرعت در مغزش زیرورو میکرد، بیآنکه تصمیم بگیرد از رختخواب بلند بشود، شنید که در پهلوی بسترش را میکوبند و در همان دم، ساعت زنگ سه ربع را زد. مادرش او را صدا میکرد: «گرهگوار، ساعت هفت و ربع کم است. آیا خیال نداری به ترن برسی!؟» طنین صدایش گوارا بود! گرهگوار از آهنگ جواب خودش به لرزه افتاد. در این که صدایش شناخته میشد شکی در بین نبود. او بود که حرف میزد؛ اما یک جور زقزق دردناکی که ممکن نبود از آن جلوگیری کند و به نظر میآمد که از ته وجودش بیرون میآمد و در صدایش داخل میشد و کلمات، صوت حقیقی خود را نداشتند؛ مگر در لحظه اول و سپس صوت مغشوش میشد؛ بهطوری که آدم از خودش میپرسید، آیا درست شنیده است یا نه؟ گرهگوار خیال داشت جواب مفصلی بدهد؛ اما با این شرایط به همین اکتفا کرد که بگوید: «بله، بله، مادرجان متشکرم، بلند میشوم.»
بیشک حائل بودن در نمیگذاشت به تغییری که در صدای گرهگوار حاصل شده بود پی ببرند، زیرا توضیح او مادر را متقاعد کرد و مادرش در حالی که پاپوش را به زمین میکشید دور شد. این گفتوگوی مختصر، سایر اعضای خانواده را متوجه کرد که گرهگوار برخلاف انتظار هنوز در رختخواب است. پدر نیز آهسته با مشت به کوفتن در پهلویی شروع کرد و فریاد زد: «گرهگوار! گرهگوار» آیا ناخوشی؟ چیزی لازم داری؟» گرهگوار سعی کرد که کلمات را دقیق تلفظ بکند و تا میتواند لغات را از هم مجزا بنماید تا صدایش طبیعی بشود. به هر دو طرف جواب داد: «حاضرم» پدر رفت که چاشت بخورد ولی خواهر هنوز پچپچ میکرد: «گرهگوار، خواهش میکنم که در را باز بکنی.» گرهگوار اعتنایی به این پیشنهاد نکرد. برعکس، خوشحال بود که عادت در بستن از تو را مثل اتاق مهمانخانه، حفظ کرده بود.
مشخصات کتاب الکترونیک
نام کتاب | کتاب مسخ |
نویسنده | فرانتس کافکا |
مترجم | صادق هدایت |
ناشر چاپی | انتشارات یوشیتا |
سال انتشار | ۱۳۹۸ |
فرمت کتاب | EPUB |
تعداد صفحات | 80 |
زبان | فارسی |
شابک | 978-622-99984-4-1 |
موضوع کتاب | کتابهای ادبیات کلاسیک |