معرفی و دانلود کتاب مزاحم نشوید!

معرفی کتاب مزاحم نشوید!

فریدا مک فادن بانوی بی‌بدیل ژانر جنایی، با یک حمام خون تمام‌عیار اینجاست تا تمام هنرش را برای تزریق هرچه بیشتر هیجان پیاده کند. کتاب مزاحم نشوید! داستان زن قاتلی است که همین چند دقیقه‌ی پیش شوهر دلبندش را کف آشپزخانه نفله کرده و حالا هم تخت‌گاز وسط جاده می‌راند تا بلکه بتواند راه‌حلی پیدا کند و خودش را از این مخمصه‌ی دیوانه‌وار که در آن گیر افتاده نجات دهد. اگر طرف‌دار ژانر تریلر معمایی جنایی هستید، این رمان جنایی سراسر هیجان و تشویش را از دست ندهید.

درباره‌ی کتاب مزاحم نشوید!

به نظرت بدترین اتفاقی که می‌تواند در صحنه‌ی قتلی که قاتلش خودت هستی رخ بدهد، چیست؟ آفرین: اینکه پلیس سر برسد. اما بدتر از آن چیست؟! اینکه هم پلیس برسد و هم هنوز وقت نکرده باشی آثار جنایت هولناکت را از روی دست‌ها و لباس‌هایت پاک کنی! این دقیقاً همان کابوس دنباله‌داری است که فریدا مک فادن (Freida McFadden) در کتاب جنایی جدیدش مزاحم نشوید! (Do Not Disturb)، برایمان دست‌وپا کرده است؛ کوین، زنی در حال شستن رد خون از روی دستانش است که پلیس سر می‌رسد و درست درحالی‌که این زن به ناشیانه‌ترین شکل ممکن همسرش را به قتل رسانده و حالا یک استخر خون به همراه یک جنازه‌ی لت‌وپار وسط آشپزخانه‌اش دارد، با اتکا به بخت‌واقبالش پلیس محله را سر می‌دواند و هر طوری که هست بین دوراهی اعتراف یا فرار، فلنگ را می‌بندد و می‌زند به چاک.

اما ناگهان بورانی در می‌گیرد که حتی یک قاتل بالفطره هم از پس رانندگی در چنین هوایی برنمی‌آید و کوین مجبور است توی یک سوراخ مخفی شود. او خودش را به اولین سرپناهی که به چشمش می‌خورد، می‌رساند: متل باکستر... و چه جایی بهتر از یک متل متروک زپرتی برای استتار!

مالک متل خوش‌قیافه و مهربان است و باکمال‌میل به او یک اتاق ارزان‌قیمت برای شب پیشنهاد می‌دهد؛ اما بخت همیشه هم با قاتل‌ها یار نبوده و متل باکستر آن پناهگاه آرام و امنی که به نظر می‌رسید، نیست؛ متل گذشته‌ای تاریک و نفرین‌شده دارد و در خانه‌ی مخروبه‌ی روبروی متل، سایه‌ی کریه زنی پشت پنجره یکسره به کوین زل زده، از جایش تکان نمی‌خورد و گویی در انتظار است...

این وسط‌ها پیرزنی فالگیر هم سروکله‌اش پیدا می‌شود و توی دل کوین را خالی می‌کند که آنجا خطرناک است و باید تا دیر نشده از متل باکستر برود... هرچند که کوین خودش هم این را می‌داند؛ صبح فردا باید وسایلش را جمع کند، متل را ترک بگوید و دوباره به راهی که برای آزادی‌اش در پیش گرفته، برگردد... اما اول باید از این شب کذایی در متل باکستر جان سالم به در ببرد.

فریدا مک فادن مثل شعبده‌بازی بی‌رحم، از زیر آستین هر شخصیت، رازی تازه بیرون می‌کشد و هیچ‌کس آن‌طور که وانمود می‌کند نیست. هر لبخند، پشت‌پرده‌ای دارد؛ هر مهربانی، زخمی و هر سکوت، فریادی خفه. عذاب وجدان، دروغ‌های قدیمی، عشق‌های پوسیده و خشم‌هایی کهنه، مثل زنجیر کوین را در هم می‌تند. انگار متل باکستر فقط یک توقفگاه نیست؛ اینجا برزخ است و زنده‌ماندن در آن، فقط برای کسانی ممکن است که بتوانند سایه‌های خودشان را شکست دهند.

فریدا مک فادن با بهره‌گیری از فضایی الهام‌گرفته از آثار آلفرد هیچکاک، به‌ویژه فیلم روانی (Psycho)، داستانی پر از تعلیق و رازآلودگی خلق کرده است. او با استفاده از روایت‌های چندگانه و شخصیت‌هایی با انگیزه‌های پیچیده، خواننده را درگیر دنیایی می‌کند که در آن اعتماد به دیگران دشوار و حقیقت همیشه در هاله‌ای از ابهام است. موضوعاتی مانند سوءاستفاده، خشونت خانگی، بیماری‌های روانی و معضل تنهایی، در لایه‌های مختلف داستان بررسی شده و به عمق روان شخصیت‌ها پرداخته می‌شود.

نویسنده با نثری روان و توصیفاتی دقیق، فضایی خفقان‌آور و پرتنش ایجاد کرده که خواننده را تا پایان داستان نفس‌گیر، درگیر خود نگه دارد. این کتاب را می‌توانید با ترجمه‌ی شبنم کاظمی از انتشارات بامداد سیام بخوانید و لذت ببرید.

در نکوداشت کتاب مزاحم نشوید!

• کتاب مزاحم نشوید! یک اثر روان‌شناختی هیجان‌انگیز، با حال‌وهوای فیلم‌های آلفرد هیچکاک است که خواننده را درگیر می‌کند و تا آخرین لحظه در تعلیق نگه می‌دارد. این داستان جذاب، با روایتی پرکشش و سرشار از غافلگیری، تجربه‌ای فراموش‌نشدنی را رقم می‌زند. (آمازون)

کتاب مزاحم نشوید! برای چه کسانی مناسب است؟

بعید است از خوانندگان ژانر معمایی جنایی باشی و فریدا مک‌فادن را نشناسی. اگر از خواندن کتاب‌های هیجانی و دلهره‌آور لذت می‌بری و دلت می‌خواهد گاهی شم کارآگاهی‌ات را هم محک بزنی، حواست باشد که این کتاب محشر را از دست ندهی.

در بخشی از کتاب مزاحم نشوید! می‌خوانیم

از فکر اینکه اسکات دویر جسد شوهرم را پیدا کند، دلم آشوب می‌شود. هنوز نمی‌فهمم چرا اصرار نکرد که وارد خانه شود تا نگاهی بیندازد. مگر این پروتکل نیست؟ اگر فریادی شنیدی، باید بروی داخل!

اما بالاخره جسد را پیدا خواهد کرد. کاش شخص دیگری او را پیدا کند. نمی‌خواهم اسکات بداند زندگی من در ده سال گذشته چه جهنمی بوده است.

وقتی به روزهای ساده‌تر دبیرستان فکر می‌کنم، زمانی که تازه اسکات را شناختم، بغض گلویم را می‌گیرد. البته زندگی من آن زمان هم چندان تعریفی نداشت. رنج کشته‌شدن ناگهانی پدر و مادرم هنوز تازه بود. بیشتر روزها بعد از مدرسه مستقیم به خانه می‌رفتم و درس می‌خواندم. قبل از اینکه والدینم بمیرند، معمولاً در فعالیت‌های فوق‌برنامه شرکت داشتم، اما دیگر نتوانستم خودم را وادار به آن کارها بکنم. مخصوصاً چون آن دو برای دیدن یکی از نمایش‌های من می‌آمدند که آن حادثه اتفاق افتاد.

بیشتر دوران دبیرستان، خودم را از همه کنار کشیدم. همیشه سرم به کتاب‌هایم بود و بیشتر بچه‌ها فکر می‌کردند گوشه‌گیر یا حتی مغرورم. به‌هرحال آن‌ها مرا به حال خودم گذاشتند.