معرفی و دانلود کتاب برف سیاه
برای دانلود قانونی کتاب برف سیاه و دسترسی به هزاران کتاب و کتاب صوتی دیگر، اپلیکیشن کتابراه را رایگان نصب کنید.
معرفی کتاب برف سیاه
میخائیل بولگاکف نویسندهی شهیر روسی، در رمان سرشناس خود، کتاب برف سیاه خواننده را به دنیای پررنج و استیصال یک هنرمند روانه میکند؛ دنیایی که با انبوهی از تناقض و محرومیتها پوشیده شده و راه نفس را بر روح آزاد یک نویسنده بسته است. مقصودف، شخصیت اصل این داستان، در آستانهی شکست و ناکامی بزرگی در زندگیاش قرار گرفته و دیگر نایی برای ادامه دادن ندارد. اما یک نامهی غیرمنتظره، مسیر زندگی این قهرمان خسته را به سمتوسوی دیگری روانه میکند.
دربارهی کتاب برف سیاه
داستانهای زیادی حول محور زندگی یک هنرمند و دنیای ذهنی و کشاکشهای درونی او نوشته شده است؛ اما بدون شک ماجرای رمان برف سیاه (Black Snow: A Theatrical Novel) را میتوان یکی از جذابترین نمونههای این نوع از روایت دانست. میخائیل بولگاکف (Mikhail Bulgakov) در اثر نیمهزندگینامهای جذاب خود خوانندهی ادبیات داستانی را را میخکوب ماجرایی عمیق خواهد کرد.
نیمهی اول قرن بیستم، سالهای خوشی برای اندیشمندان و هنرمندان دیار روس نبود. تیغ تیز سانسور از هرطرفی آثار و نوشتههای هنردوستان را نشانه میرفت و هرگونه قریحه و ذوقی را با سرکوب پاسخ میداد. زندگی مقصودف، شخصیت اصلی رمان برف سیاه نیز از این هرجومرج مستثنی نبود. او که به تازگی در تلاش برای چاپ اثر داستانی خود با شکست مواجه شده بود، حالا هیچ نقطهی گزیری بر زندگی سیاه و سراسر غم خود پیدا نمیکرد؛ هیچ نقطهای، جز فکر پایان دادن به این هستی تلخ.
میخائیل بولگاکف، خالق این رمان پرکشش، با همان طنز گزنده و قلم گیرای خود روزهای سرخوردگی و پررنج نویسندهای را روایت میکند که در زندگی تاریکش به دنبال کورسوی روشنایی میگردد. نگارندهی این داستان پراحساس، آنچنان ما را به زوایای باریک زندگی یک هنرمند هدایت میکند که گویی شاهد بخشی از واقعیتهای زندگی خود نویسنده هستیم. سبک نوشتاری خاطرهوار و قلم اول شخص نیز به این روایت درونی کمک میکند؛ اما در خلال همین سبک صمیمی و شخصی، خواننده با انبوهی از واقعیتهای اجتماعی و جریانهای بزرگ سیاسی و فرهنگی عصر نویسنده و همچنین نقطهنظرات منتقدانهی او بر حوادث آن دوران نیز روبهرو میشود. خط داستانی برف سیاه از این نیز پرماجراتر خواهد شد؛ چرا که حالا مقصودف با پیشنهاد بهاجرادرآوردن نوشتهی خود در قالب یک نمایش تئاتر، رویا و انگیزهی تازهای برای ادامه دادن پیدا کرده. هرچند که این رویا مسیری را که مقصودف در نظر دارد نمیپیماید و به کل به حوادث پرماجرای دیگری گره میخورد. مقصودف، دیگر از رنجهای زندگی گذشتهی خود به عنوان یک داستاننویس رها شده؛ اما حالا شاهد هستی پرفرازونشیب نمایشنامهی خود در صحنهی اجراست؛ نمایشنامهای که قرار است توسط دو کارگردان به صحنه برود اما بهنظر میرسد نگرش و جهان متفاوت این دو کارگردان هرروز سرنوشت این نوشته را به سمتوسوی نامعلومتری میبرد.
گرچه که زندگی به میخائیل بولگاکف اجازه نداد قصهی خود را به پایان ببرد و خود نیز شاهد چاپ رمان نیمهتمام خود نبود؛ اما همچنان علاقهمندان دنیای داستان، برف سیاه را یکی از شاهکارهای ادبی در هجو و نقد فضای هنری روسیه و همچنین مکتبهای تئاتر میدانند. این اثر تاثیرگذار اولینبار در سال 1965 به چاپ درآمده و همچنان بعد از چندین تجدیدچاپ و ترجمه به زبانهای مختلف دنیا، یکی از آثار پرآوازهی ادبیات روسیه است. کتاب برف سیاه با ترجمهای از احمد پوری و به یاری انتشارات نیماژ هماکنون به دست شما میرسد.
نکوداشتهای کتاب برف سیاه
- شاهکاری در ژانر کمدی سیاه. (آیریش تایمز)
- نویسندهی مرشد و مارگاریتا، شاهکار دیگری خلق کرده است. (گودریدز)
- داستان با شور و نشاط دیوانهواری به جلو پیش میرود. (The Independent)
- رمانی کمیک درباره دنیای تئاتر در اوایل حکومت شوروی و حملهای تیز به سانسور. (گاردین)
کتاب برف سیاه برای چه کسانی مناسب است؟
این رمان پرکشش را به طرفداران ادبیات داستانی بهویژه داستانهای بلند روسی پیشنهاد میکنیم.
در بخشی از کتاب برف سیاه میخوانیم
به دنیای دیگری قدم گذاشتم. رودلفی را بیشتر شناختم و با نویسندگانی که بعضیشان، بسیار معروف بودند، آشنا شدم. اما اکنون همهی آنها در خاطرهام گنگ و تیره شدهاند. تنها یادم مانده که از این دیدارها چندان راضی نبودم. اما چیزی از یادم نمیرود: دیدار با ماکاریوس رواتسکی20، ناشر رودلفی بود. رودلفی همهچیز داشت، هوش، فراست و حتی فضل و دانش. آنچه نداشت پول بود. عشق پُرشورش به حرفهی پُرمخاطرهاش سبب میشد که هر کاری را به هر قیمتی انجام دهد تا مجلهی معروفش را چاپ کند. شک ندارم که بدون مجله نمیتوانست زنده بماند.
روزی در ساختمانی عجیب در یکی از بولوارهای مسکو حضور یافتم. رودلفی گفته بود که این دفتر کار ناشرش، رواتسکی است. با کمال تعجب دیدم تابلویی بر در ورودی آویزان است و رویش نوشتهاند: «انبار لوازم عکاسی». عجبتر آنکه جز دو سه تکه پارچهی کتانی که روزنامهای دورش پیچیده بودند، هیچ وسیلهی عکاسی دیده نمیشد. ساختمان پر از آدمهایی بود که پالتو و کلاه تنشان بود و یکریز حرف میزدند. در میان حرفهایشان دو کلمهی «سیم» و «شیشهی مربا» شنیدم و حیرت کردم. اما آنها از دیدن من بیشتر به شگفت آمدند. گفتم که با رواتسکی کار دارم. مؤدبانه مرا به اتاقی که پشت تیغهای چوبین بود بردند. اینجا بود که دیگر از تعجب چهارشاخ ماندم.
روی میز رواتسکی، تلی از قوطیهای کنسرو شاهماهی ریز بود. ماهیهای «دفتر انتشاراتش» برایم جالبتر از خود رواتسکی بود. رواتسکی مردی بود قدکوتاه و لاغر و خشکیده و کوچولو. لباسش در نظر من، که به لباسهای محقرانهی کارکنان روزنامهی کشتیرانی خو گرفته بودم، آخرین مد بهنظر میرسید. کُتی روشن و شلواری پیچازی تنش بود. یقهی آهار کثیفی دور گردنش بود و کراوات سبزی با سنجاق کراوات یاقوتی بسته بود. رواتسکی مرا به حیرت انداخته بود.
فهرست مطالب کتاب
پیشگفتار
بخش اول
1. ماجرا چگونه آغاز شد؟
2. بروز بیماری روانی
3. خودکشی میکنم
4. شمشیر و خلعت
5. رخدادهای غیرعادی
6. فاجعه
7
8. اسب طلایی
9. سرآغازها
10. در اتاق رختکن
11. تئاتر را کشف میکنم
12. سیوتسف وراژک
13. حقیقت دستگیرم میشود
14. معجزهی گرانِ نهان
بخش دوم
15
16. ازدواجی موفق
واپسین گفتار
مشخصات کتاب الکترونیک
نام کتاب | کتاب برف سیاه |
نویسنده | میخائیل بولگاکف |
مترجم | احمد پوری |
ناشر چاپی | انتشارات نیماژ |
سال انتشار | ۱۴۰۲ |
فرمت کتاب | EPUB |
تعداد صفحات | 212 |
زبان | فارسی |
شابک | 978-600-367-323-6 |
موضوع کتاب | کتابهای داستان و رمان سیاسی خارجی |
هنوز رو کامل نخوندم اما با خوندن نصف بیشترش هنوز ذرهای بهش جذب نشدم و صرفاً یک داستان طولانی با جزئیات غیر جذاب از نویسنده یک نمایشنامه رو شاهد هستیم که سعی داره کارش رو روی صحنه تئاتر به اجرا ببره. امیدوارم در پایان کتاب میزانی از این نارضایتی و فرسودگیم کم شده باشه.
و امیدوارم باز متن نظرم بعد از ثبت به هم نریزه!