معرفی و دانلود خلاصه کتاب صوتی زبان بیگانه: از مجموعه داستان گربه علف است و ماهی درخت

معرفی خلاصه کتاب صوتی زبان بیگانه: از مجموعه داستان گربه علف است و ماهی درخت

خلاصه کتاب صوتی زبان بیگانه، روایت کوتاهی از مجموعه داستانِ گربه علف است و ماهی درخت، اثر مسعود شامحمدی، کارگردان و نویسنده‌ی معاصر و نام‌آشنای ایرانی است. شامحمدی در این داستان نیز همانند دیگر روایات این مجموعه، به ترسیم جهانِ امروزی و چالش‌های زیستن در آن پرداخته است.

درباره‌ی خلاصه کتاب صوتی زبان بیگانه

خودتان را صبح‌هنگام تصور کنید که با سر و صورتی درهم و آشفته، چشم‌هایی پف‌کرده و مغزی که گویا هنوز استراحتش تکمیل نشده، از خواب بیدار شده‌اید. درست مثل بیشتر مردم، با خود کلنجار می‌روید که آن روز را از خانه بیرون نروید و تا شب، یک‌سره بخوابید یا آنکه بلند شوید و روزتان را درست مثل روز قبل و روز قبل‌ترش آغاز کنید. هم‌زمان هم به یاد شغلی می‌افتید که موظفید هر روز سر ساعت مقرری در آن حاضر باشید و هم ناگهان انبوهی افکار هستی‌شناسانه و فلسفی به ذهن‌تان هجوم می‌آورند! در کش‌وقوس عجیب این فکرها، ناگهان متوجه می‌شوید که از آن زبان آشنایی که می‌شناسید، گویا دیگر کسی چیزی نمی‌داند. همه‌ی اطرافیان‌تان به زبان و با کلمه‌هایی حرف می‌زنند که تابه‌حال چیزی از آن نشنیده بودید. مگر چنین چیزی ممکن است؟ آن‌هم یک‌دفعه؟ شاید هنوز از خواب بیدار نشده‌اید. شاید در خواب، خواب می‌بینید! شاید باید از خوابِ خواب‌تان بیدار شوید تا این کابوس تمام شود. اما اگر نتوانستید بیدار شوید چه؟ اگر این کابوس و این خواب، تا ابد همراه شما بماند، چه خواهد شد؟ اگر اصلاً خواب نبودید چه؟... این تصویر یک روز صبح از دنیای یک آدم معمولی است که در کلافِ سردرگم زندگیِ مدرن گرفتار شده است؛ تصویری گیرا و عجیب که مسعود شامحمدی آن را در خلاصه کتاب صوتی زبان بیگانه شرح داده و قرار است تا مدت‌ها همراه شما باقی بماند.

مسعود شامحمدی کارگردان و نویسنده‌ای نام‌آشناست. خلاصه کتاب صوتی زبان بیگانه، یکی از داستان‌های کوتاه از مجموعه داستان «گربه علف است و ماهی درخت» به شمار می‌رود. این مجموعه، علاوه بر زبان بیگانه، داستان‌های کوتاه دیگری از جمله «آدم برفی»، «آن سه نفر»، «بی‌گناه»، «شاید انتقام مکرر است» «آقای میم یا مردی که کلاغ‌ها از او باهوش‌تر بودند» را نیز در بر دارد. زبان بیگانه، به لحاظ ساختاری و سبک نوشتاری، همانند دیگر آثار این مجموعه، به روایتی پر پیچ‌وخم و غیرقابل پیش‌بینی پرداخته است. سیطره‌ی نگرش بدبینانه‌ی شامحمدی، جهان متفاوت و شگفت و ذهن‌گرایی مفرط او در این خلاصه کتاب صوتی نیز مانند آثار دیگرش، وجود دارد.

شنیدنِ خلاصه کتاب صوتی زبان بیگانه شما را به یاد جهان کافکاییِ داستان مسخ می‌اندازد؛ آنجا که گرگور سامسا یک روز صبح از خواب برمی‌خیزد و او هم می‌بیند که از جهانِ آشنای دیروز خبری نیست. شامحمدی در قهرمانِ بی‌نام خود، نشانه‌هایی از ترس، تنهایی، از خودبیگانگی و احساس پوچیِ کافکاوار را قرار داده است. تنهایی و طردشدگیِ شخصیت داستانِ شامحمدی، شیوه و شکلی مشابه با سامسا دارد، اما از هراس و دهشتی که وجود سامسا را در بر گرفته بود و از آن تلاش مذبوحانه‌ی او خبری نیست. گویا هر چه انسان در تاریخ به پیش می‌رود، ارزش کمتری برای زندگی و رنج‌های خود و سایرین قائل است. جهان امروز آکنده از بی‌نام‌ونشان‌هایی است که در پوچیِ سورئالی گرفتار آمده‌اند و برای مواجهه با آن، بارها و بارها ناگزیر به دگردیسی هستند.

شما را به شنیدن نسخه‌ی صوتیِ داستان زبان بیگانه با خوانش علی عسگری و سیما تیرانداز که توسط نشر صوتی نوین کتاب گویا تهیه شده، دعوت می‌کنیم. برای خواندن نسخه‌ی متنی این کتاب می‌توانید به کتاب گربه علف است و ماهی درخت که به کوشش انتشارات کتاب کوچه منتشر شده، مراجعه کنید.

خلاصه کتاب صوتی زبان بیگانه برای چه کسانی مناسب است؟

شنیدنِ خلاصه کتاب صوتی زبان بیگانه برای طرفدارانِ ادبیات معاصر ایران و همین‌طور علاقه‌مندان به داستان کوتاه، تجربه‌ای جذاب و متفاوت خواهد بود.

در بخشی از خلاصه کتاب صوتی زبان بیگانه: از مجموعه داستان گربه علف است و ماهی درخت می‌شنویم

نیلوفر با دست‌هایی که هنوز خیس بود و بوی مایع ظرفشویی می‌داد، هی تکونم می‌داد و پشت هم یه چیزهایی می‌گفت. با چشم‌های بسته سعی کردم به حرف‌هاش گوش کنم و ببینم از جونم چی می‌خواد اما چیزی از حرف‌هاش دستگیرم نشد. نیلوفر که معلوم بود عصبانی شده، با شدت بیشتری تکونم داد و تقریباً با فریاد حرف‌هاش رو توی گوشم تکرار کرد. این بار با دقت بیشتری به حرف‌هاش گوش دادم اما باز هم چیزی دستگیرم نشد. بعد یک دفعه سر و بالاتنه‌مو گرفت و از رو تخت بلندم کرد و من رو نشوند. بدون این که خودم خواسته باشم، بدنم تصمیم گرفت که پلک‌هامو از هم باز کنه و دیدم که چشم‌هام چسبیده به سوراخ دماغش. خیلی جلوی خودم را نگه داشتم که جوش‌های روی دماغش رو نشمرم. نگاهم رو از روی سوراخ دماغش انداختم روی لب‌هاش که مرتب تکون می‌خوردن و مسلسل‌وار کلماتی رو بیرون می‌ریختن. کلماتی که اصلاً نمی‌تونستم معنی‌شون رو درک کنم. فکر کردم شاید دلیل نفهمیدنم اینه که خیلی به لب‌هاش نزدیکم، پس خودم رو کمی عقب کشیدم و از فاصله‌ی یه‌ذره دورتر بهش نگاه کردم.

صورتش از عصبانیت کبود شده بود و لب‌هاش مرتب باز و بسته می‌شد. چیزهایی می‌گفت که معنی‌ش رو نمی‌فهمیدم. گنگ و حیرت‌زده بهش خیره شده بودم که یک دفعه کشف عجیبی کردم. کشفم این بود که نیلوفر داشت به یه زبان دیگه باهام حرف می‌زد.

فهرست مطالب کتاب صوتی