معرفی و دانلود خلاصه کتاب صوتی هزار و یک شب، قسمت چهارم: حمال و دختران 2
برای دانلود قانونی خلاصه کتاب صوتی هزار و یک شب، قسمت چهارم: حمال و دختران 2 و دسترسی به هزاران کتاب و کتاب صوتی دیگر، اپلیکیشن کتابراه را رایگان نصب کنید.
معرفی خلاصه کتاب صوتی هزار و یک شب، قسمت چهارم: حمال و دختران 2
کتاب صوتی هزار و یک شب، قسمت چهارم: حمال و دختران 2 (میکرو کتاب)، روایتگر تلاش دختر وزیر برای زنده ماندن است، شهرزاد شروع به گفتن داستانهایی پیوسته میکند که هر داستان درمانی برای روح زخم خورده پادشاه میشود.
در طول تاریخ و توسط افراد مختلف داستانهای این مجموعه گردآوری شده است. داستانهای این کتاب صوتی بخشی از هویت جمعی ما به شمار میرود و به بیان حکایت و افسانههایی میپردازد که گذشتگان ما دربارهی اسطوره و جهانی که در آن زندگی میکردند، ساختهاند. اصل کتاب به زبان فارسی پهلوی بوده که بعد از ترجمه آن به عربی، متاسفانه نسخه اصلی از بین میرود. اما نکتهای که در پس این هزار و یک شب است، میتواند داستان امروز هر کدام از ما باشد.
عبداللطیف طسوجی، نویسنده، مترجم و از فاضلهای دوره فتحعلی شاه بود. او در سال 1259 به دستور شاهزاده بهمن میرزا ترجمه هزار و یک شب از عربی به فارسی را شروع میکند. علم ادبی او در زمان خودش به قدری بوده که لغتنامه برهان قاطع را اصلاح کرد. محمدعلی خان اصفهانی، متخلص به سروش، هم او را در این راه و در تبدیل اشعار عربی به فارسی همراهی کرد. سرانجام در سال 1261 برای اولین بار در چاپخانه سنگی تبریز هزار و یک شب چاپ میشود و تا به امروز هم از همان نسخه طسوجی استفاده میشود.
این کتاب صوتی در قالب میکروکتاب به شما عرضه شده تا با صرف هزینه و زمان کمتر از تمام بخشهای اصلی و مهم، به دور از حاشیه و اضافه گویی کتاب اصلی از محتوای آن بهرهمند شوید. میکروکتابها تحت قواعد و استانداردهای خلاصه نویسی برای شما چکیده شدهاند. شما با شنیدن آنها همان اطلاعات مفیدی را دریافت میکنید که کتاب اصلی در اختیارتان میگذارد.
در بخشی از میکرو کتاب صوتی هزار و یک شب، قسمت چهارم: حمال و دختران 2 میشنویم:
شب چهاردهم سررسید. شهرزاد گفت: ای شهریارِ مُلک، آن گدای یک چشم گفت: وقتی که دختر پادشاه با کارد دایرهای کشید و طلسمی بر آن نوشت و وردهایی خواند، لحظهای بعد قصر تاریک شد و دیو پیدایش شد. همگی ترسیدیم. دختر ملک به او گفت: چه ناخوش و ناگوار آمدی. دیو به صورت شیری در آمد و پاسخ داد: ای خیانتکار، چگونه عهد خود را فراموش کردی و پیمان شکستی؟ مگر نه آنکه من و تو عهد کرده بودیم که هیچ کدام دیگری را آزار ندهد؟ اکنون که تو خلاف گفتهات عمل کردی آماده باش. بعد دهان باز کرد و غُرّید.
دختر مویی از گیسویش گرفت و وردی بر آن خواند. در یک لحظه به شمشیری بُرّان تبدیل شد و با آن شیر را به دو نیم کرد. سر شیر به صورت عقربی در آمد. دختر مار شد و با هم درگیر شدند. پس از آن دیو به عقاب تبدیل شد و دختر به صورت کرکس در آمد و مدّتی با هم جنگیدند تا اینکه دیو خود را گربهای کرد سیاه و دختر گرگ شد. بعد در یک لحظه دیو به صورت اناری در آمد و به هوا بلند شد و خود را بر زمین زد و دانههای آن پخش شد. دختر به شکل خروس در آمد و دانهها را از زمین برچید. دانهای از آن به سوی حوض رفت. خروس خروشی کرد و بال و پرزد و با منقار خود اشارههایی میکرد، ما منظور او را نفهمیدیم. تا اینکه آن یک دانه را دید و خواست آن برچیند، اما دانه به حوض افتاد و به ماهی تبدیل شد. دختر خود را به آب انداخت و به نهنگ تبدیل شد. با هم جنگیدند و بر سر هم فریاد میغریدند تا اینکه دیو از حوض بیرون آمد و به شعلهای آتش بدل شد؛ از دهان و چشمان و بینی او آتش بیرون میریخت. دختر هم به خرمن آتش تبدیل شد. ما از ترس خواستیم که خود را در حوض بیاندازیم. بعد آنها با هم گلاویز شدند و به یکدیگر آتش میافشاندند و شرارهی آتششان به ما میرسید.
اخگرهای دختر بیآزار بودند، اما لهیب دیو سوزاننده بود. شرری از او به چشم من رسید و نابینا شدم؛ شعلهای هم به ریش چانهی ملک افتاد و دندانهایش ریخت. آتشی دیگر به سینهی خدمتگزار سرای سلطان افتاد، دریک لحظه جان سپرد. ما به مرگ خود راضی شدیم و بسیار آشفته بودیم. آنچنان که میگفتند کسی که به دین سرور آدمیان کفر ورزد، خوار خواهد شد. لحظهای بعد دیدیم که دختر پادشاه از میان آتش بیرون آمد و دیو مشتی خاکستر شد و بر زمین افتاد. بعد دختر نزد من آمد ظرف آبی خواست، حاضر کردند. افسونی بر آن دمید و به من پاشید. من به صورت اولم بازگشتم اما یک چشم نداشتم. بعد دختر گفت: ای پدر من نیز خواهم مُرد. اگر یک دانهی انار را پیش از افتادن به حوض برچیده بودم، جان سالم به در میبردم ولی از آن غفلت کردم. از حکم تقدیر گریزی نیست؛ هنگامی که قضا بر انسان مقدر میشود طبیبان هم ابله میشوند. دختر در حال گفتن بود که شرارهای غریب بر سینهاش فرود آمد و در یک لحظه سوخت و به خاکستر بدل شد. همگی حیران بودند که چه بر ما رفت؟! من با خود میگفتم: کهای کاش من میسوختم و چنین زیبا صنمی با آن همه دلربایی و صورت و سیرت را به این حال نمیدیدم. شاه از دیدن دخترش در آن حال جامه در تنش درید و زنان کنیزان شیون کردند و ناله از همگان به هوا برخاست. هفت روز عزا بود. پادشاه خاکستر دیو را به باد داد و بر بالای خاکستر دختر گنبدی و بارگاهی ساخت و هرروز بر مزار دختر میگریست. آنقدر در این کار پیش رفت تا اینکه سخت بیمار شد.
فهرست مطالب کتاب صوتی
مشخصات کتاب صوتی
نام کتاب | خلاصه کتاب صوتی هزار و یک شب، قسمت چهارم: حمال و دختران 2 |
نویسنده | عبداللطیف طسوجی |
مترجم | جلال نوع پرست |
راوی | راضیه اسدی، مهدی افشاریان |
ناشر صوتی | سبکتو |
سال انتشار | ۱۳۹۷ |
فرمت کتاب | MP3 |
مدت | ۱ ساعت و ۱۲ دقیقه |
زبان | فارسی |
موضوع کتاب | خلاصه کتاب صوتی داستان و رمان ایرانی |