معرفی و دانلود کتاب گوگرد
برای دانلود قانونی کتاب گوگرد و دسترسی به هزاران کتاب و کتاب صوتی دیگر، اپلیکیشن کتابراه را رایگان نصب کنید.
معرفی کتاب گوگرد
کتاب گوگرد رمانی به قلم عطیه عطارزاده است که در بستر تاریخ و با بهرهگیری از عناصر فانتزی، از زندگی دو خانواده میگوید. داستانی که در فضایی سوررئال و در میان وردها، جادوها و تلاش برای دستیابی به جاودانگی، وقایع تاریخی را روایت میکند و این روایتگری را بر عهدهی یک سگ میگذارد. سگی جاودانه و نامیرا که شاهدی است بر گذر پرفرازونشیب تاریخ و آدمهایی که هر کدام به گوشهای از این تاریخ چنگ انداختهاند.
دربارهی کتاب گوگرد
عطیه عطارزاده رمان گوگرد را با شرح فضایی تاریک و رازآلود آغاز میکند. راوی ناشناس در ابتدا به طرز مبهمی از جاودانگی، بوهای ناخوشایند و شخصیت عجیبی به اسم یحیی حرف میزند اما طولی نمیکشد که پردههای مهآلود ابهام کنار میروند و حقایقی عجیب یکی پس از دیگری برای خواننده آشکار میشود. راوی آنگونه که خودش توصیف میکند سگ ولگردی است که صدوپنجاه سال پیش در همین زیرزمین نموری که متصل بوده به اولین دواخانهی کشور، مردی سیاهپوش او را جاودانه کرده است و حالا این سگ نامیرا شاهد و توصیفگر زندگی آدمهایی است که جلویش قد میکشند و پیر میشوند.
یحیی پیرمرد هفتادسالهای که پیش روی سگ داستان، رو به دود بخور نشسته، ورد میخواند و به تن خودش ترکه میزند تا راه جاودانگی را بیابد، مثل پدرش میرزابزرگ و پدربزرگش میرزاکوچک. به این ترتیب، روایت درهم تنیده و سیال راوی به مرور، ذرهذره و با سیر زمانی آشفتهای، جریان زندگی دو خانواده را توصیف میکند که از زمان قاجار تا عصر معاصر ماجراهای غریبی را از سرگذراندهاند.
از لابهلای این روایت تودرتو میتوان دریافت که داستان گوگرد از سال 1287 آغاز میشود؛ همان زمانی که دکتر حبیب نظام از فرنگ برمیگردد و دواخانه را تأسیس میکند. درواقع این دواخانه را ارتش قاجار در ازای بدهیاش به خاندان نظام میدهد. حبیب با اشتغال در آن روزگار میگذراند و صاحب دو فرزند میشود؛ امیرهوشنگ و فروغالزمان که هر کدام سرنوشت متفاوتی پیدا میکنند. در سوی دیگر داستان، میرزاکوچک پادوی دواخانه قرار دارد. فروغالزمان دختر عصیانگر حبیب نظام که برخلاف خواست پدرش در پی بازیگر شدن است، به میرزاکوچک دل میبندد و رشتهی این ارتباط ماجرای این دو خانواده را به یکدیگر پیوند میدهد.
امیرهوشنگ پسر حبیب نظام که در فرنگ تحصیل کرده است، در کنار یکی از معشوقههایش به اسم سودابه در خط روایی دیگری از داستان حضور دارند. این زن با اینکه ماماست اما فعالیتهای حزبی و سیاسیاش بخش مهمتر و پررنگتری در زندگیاش محسوب میشود. او در زمان ملی شدن صنعت نفت زندگی خود را وقف مبارزات سیاسی میکند. در این بین به واسطهی وقوع ماجراهایی میرزابزرگ، پسر میرزاکوچک به سودابه دل میبازد. سودابه در کشوقوس فعالیتهایش مورد تجاوز قرار میگیرد و باردار میشود، او به میرزابزرگ پناه میبرد و مدتی را به ناچار در دواخانه سپری میکند اما در هنگام زایمان جان میدهد. میرزابزرگ، یحیی پسر سودابه را بزرگ میکند و پدرش میشود. یحیی همان پسری است که از شیر سگ نامیرا میخورد و به این ترتیب قدم در راه یک زندگی نفرینشده میگذارد.
سگ راویِ کتاب گوگرد که زندگی پس از زندگی را دیده، در میان جنبشها و انقلابها، آدمها را از نظر گذرانده و مرگهای بسیار و آشوبهای مکرر را لمس کرده است، پس از سالیانِ سال در پی ولگردیهای طاقتفرسا، یحیی را در انتهای کوچهی دواخانه پیدا میکند. مردی خسته و بیرمق که آمده درِ دواخانهای را که سالها بسته مانده باز کند تا با خواندن نوشتههای کتابهای رنگورو رفته و به هم آمیختن چیزهای توی شیشهها و قوطیها و گونیها، چیزی را پیدا کند که باید بوی گوگرد بدهد و جاودانهاش کند.
عطیه عطارزاده با انتخاب یک راوی متفاوت جسارت به خرج میدهد و به گونهای آن را به میان داستان گوگرد میآورد که نه جنبهی انسانی بر آن غالب شود و خواننده سگ بودن راوی را فراموش کند و نه باورپذیری روایتگر بودن یک سگ در نظر خواننده کمرنگ شود. او در این رمان که از میان کوچههای پرپیچوخم تاریخ و از میانهی آتش و دود انقلابها و آشوبها میگذرد، از ورد، جادو، آب حیات و... میگوید تا روایتگر تازهای باشد از تاریخ و رفتار انسانها در واکنش به وقایع تاریخی.
گفتنیست که کتاب گوگرد، این رمان خواندنی با تلاش انتشارات چشمه روانهی بازار کتاب شده است.
کتاب گوگرد برای چه کسانی مناسب است؟
اگر برای خواندن یک رمان ایرانی متفاوت اشتیاق دارید و دلتان میخواهد همراه با داستان در کوچه پسکوچههای تاریخ قدم بزنید و در جریان سیال ذهن راوی و در دنیایی آمیخته به تخیلات ماورائی غرق شوید، این کتاب برای شماست.
در بخشی از کتاب گوگرد میخوانیم
بوی بادام تلخ میدهد. بوی همین زن بیصورت توی دفتر پدرش. بوی حسرت را میگویم. اگر از من بپرسید میگویم اصلا خاصیت این پشت بام است. که دوپاها روش این جور بوی چیزهای از دست رفته بگیرند. بوی کارهایی که هیچوقت دست از سرشان برنمیدارد. همهاش هم تقصیر خودم است. اصلا همین است که نمیتوانم ولش کنم و بوش نکشم. زبان میکشم و پای بریده اش را لیس میزنم. درست همان جور که هفتاد هشتاد سال پیش پای پدرش را لیسیدم. درست همینجا. یحیا نمیداند اما میرزا بزرگ اولین کسی بود که اینجا بوی بادم تلخ گرفت. همان شب که همینجور نشسته بود اینجا. یک پا خم، پای دیگر صاف. دست راست روی پای خم. پشت گرد. چشمها خالی. برای همین است که خودم را میمالم به تن لخت یحیا. همان کاری را میکنم که آن شب سرد زمستانی با پدرش کردم وقتی داشت با چشمهای خالی به تن بیجان فروغ الزمان نگاه میکرد.
زمستان سال 1317 چهار روز تمام دنبال فروغ الزمان گشتند. نه فقط میرزا بزرگ. حبیب نظام. دکتر ذکا، دستیار آن زمان دواخانه. عبدالله. سرپاس افخم. آژان چاق سر میدان. حتی تقی کبابی و زن رمال ته کوچه ناظم الاطبا که فال فروغ الزمان را میگرفت و شمشاد بازیگر تئاتر آخرشان. من هم تمام مدت چسبیده بودم به پاهای میرزا بزرگ و توی باد و بوران دنبالش میدویدم توی کوچه پس کوچههای سعدی، توی کافهها و سالنهای تئاتر لاله زار، مدرسه ژاندارک، توی خیاطیها، خرازیها، کتابفروشیها. سراغ هرکس و هرجایی که فروغ الزمان یک روزی رفته بود. باشگاه جوانان، عمارت دولاب، خانهی فرهنگ. حتی زمینهای خالی پشت دانشگاه، باغ فرح آباد، پشت زندان قصر، آن طرف قنات. هر شب هوا که تاریک میشد سرپاسبان میآمد و به مردان جمع شده توی بالکن دواخانه راپورت میداد و صورت حبیب نظام هر شب بیشتر میریخت.
مشخصات کتاب الکترونیک
نام کتاب | کتاب گوگرد |
نویسنده | عطیه عطارزاده |
ناشر چاپی | نشر چشمه |
سال انتشار | ۱۴۰۴ |
فرمت کتاب | EPUB |
تعداد صفحات | 230 |
زبان | فارسی |
شابک | 978-622-01-1129-0 |
موضوع کتاب | کتابهای داستان و رمان تاریخی ایرانی، کتابهای داستان و رمان اجتماعی ایرانی، کتابهای داستان و رمان علمی و تخیلی ایرانی |