معرفی و دانلود کتاب مجمع الوحوش

عکس جلد کتاب مجمع الوحوش
قیمت:
۷۲,۰۰۰ تومان
۵۰٪ تخفیف اولین خرید با کد welcome

برای دانلود قانونی کتاب مجمع الوحوش و دسترسی به هزاران کتاب و کتاب صوتی دیگر، اپلیکیشن کتابراه را رایگان نصب کنید.

برای دانلود قانونی کتاب مجمع الوحوش و دسترسی به هزاران کتاب و کتاب صوتی دیگر، اپلیکیشن کتابراه را رایگان نصب کنید.

معرفی کتاب مجمع الوحوش

قدما باور داشتند قمر که در عقرب باشد، طالع سیاه می‌آید و همه‌چیز رو به نابودی می‌رود. در کتاب مجمع الوحوش همین اتفاق برای راوی داستان و وحوشی که از عهد ناصرالدین شاه در مجمع‌الوحوش گرد آمده‌اند، می‌افتد. این کتاب که در گروه داستان بلند یا نوولا قرار می‌گیرد، نوشته‌ی عطیه عطارزاده است.

درباره‌ی کتاب مجمع‌الوحوش

اولین باغ وحش تهران در زمان ناصرالدین شاه ساخته شد. او در یکی از سفرهای خود به فرنگ از باغ وحش پاریس بازدید کرد و از آنجایی که علاقه‌ی زیادی به حیوانات و شکار داشت، در بازگشت از سفر دستور داد که اولین باغ وحش مدرن ایران را به نام مجمع‌الوحوش به تقلید از فرنگ در تهران بسازند. عطیه عطارزاده در کتاب مجمع‌ الوحوش، باغ وحش ناصری را موضوع داستان خود قرار داده است.

راوی کتاب مجمع‌الوحوش مردی به نام اسحاق ست که عمرش را در مجمع‌الوحوش ناصری. به تیمارداشت و حفاظت از حیوانات گذرانده است. اسحاق کار با حیوانات و زندگی در میان آن‌ها را از پدر خود به ارث ‌برده است. پدر اسحاق که در ابتدا قوشگیر بود، پس از مدتی از جانب نوه‌ی فتحعلی شاه به کار در قوشخانه‌ی ناصری ‌گماشته شد. اسحاق از همان کودکی نزد پدرش آموزش می‌بیند، با بازها اخت می‌شود، کارهایی مانند دوختن چشم باز و رام کردن آن را با تکه گوشت یاد می‌گیرد و همه‌ی خاطرات زندگی‌اش را، از دوره‌ی کودکی گرفته تا جوانی و عاشقی و سپس پیری، در شکارگاه ناصری و زندگی میان باز و دیگر وحوش رقم می‌زند.

معرفی و دانلود کتاب مجمع الوحوش

اما پس از قتل ناصرالدین شاه، اندک اندک شرایط دگرگون می‌شود؛ تا اینکه در زمان سلطنت احمدشاه، در بحبحه‌ی جنگ جهانی اول و وقوع قحطی بزرگ، باغ وحش نیز با قحطی و مخاطره مواجه می‌شود. در چنین شرایطی اسحاق که تمام زندگی‌اش، از بدو کودکی با باغ وحش گره خورده، شاهد است که در وبا، حصبه، خشکسالی، گرسنگی و اعتیاد به افیون مجمع‌الوحوش ناصری رو به نابودی است. نابودی این باغ وحش و حیواناتش در اصل نابودی همه‌ی چیزهایی است که اسحاق عمرش را صرف آن کرده و زندگی‌اش را پای آن‌ها گذاشته است. او که نگهبان مجمع‌الوحوش است، تمام تلاشش را برای نجات حیوانات می‌کند.

عطیه عطار زاده که تاکنون چند مجموعه شعر و رمان منتشر کرده، کتاب مجمع الوحوش را با موضوعی بدیع و متفاوت نگاشته است. او که در نوشته‌های خود از نمادها و وجوه اساطیری در کنار زبانی شاعرانه استفاده می‌کند، در این کتاب از زمینه‌ای تاریخی به همراه زبان و لحن تاریخی برای خلق داستان خود بهره گرفته است. او با به‌کارگیری واژگان تاریخی، عناصری از زندگی عصر قاجار و باورها و آداب و رسوم آن دوره فضای دوره‌ی قاجار را در ذهن زنده می‌کند، حیوانات و وظایف و رسوم رایج در میان تیمارکنندگان آن‌ها را به‌دقت توصیف می‌کند و به این طریق خواننده‌ی داستان را در فضایی تاریخی با موضوعی متفاوت غرق می‌کند.

این کتاب عطیه عطارزاده را که در گروه رمان‌های بلند یا نوولا قرار دارد، نشر چشمه منتشر کرده است.

درباره‌ی مجموعه‌ی هزاردستان

نشر چشمه داستان‌های بلند یا نوولای ایرانی را در مجموعه‌ای با نام هزار دستان منتشر می‌کند. کتاب مجمع‌ الوحوش یکی از نوولاهای ایرانی است که نشر چشمه ذیل این مجموعه به چاپ رسانده است.

کتاب مجمع الوحوش برای چه کسانی مناسب است؟

این کتاب برای همه‌ی کسانی که به خواندن داستان بلند تاریخی با موضوعی بکر و زبانی تاریخی علاقه‌مند هستند، مناسب است.

در بخشی از کتاب مجمع الوحوش می‌خوانیم

پدرم راست می‌گفت. من هم همایه را با تکه‌گوشت به راه آوردم. آن‌جور که صفت بازداران است. به صبر فراوان. دخترش یعنی همین طرلان اما آشیانی بود. نه نیازی به دوختن چشم داشت نه به راه آوردن. بساطمان که از شکارگاه ناصری برچیدیم بردیم فیلخانه، در آشیانِ مادرش ته اتاقک روی بامِ همان عمارت که از تخم سر زد، خودم دست کشیدم بر پاش. همین چشم‌های زرد راه‌راه را داشت و همین سینه‌ی سفید فراخ. پرهای پشتش از همان موقع به آبی می‌زد. حیف دیگر شاهی به تخت نبود که رسم شاهی بداند قدر بشناسد. خودم اول‌بار آب به‌اش دادم. مادرش که مرد خودم کمکش کردم پر بریزد. خودم اسمش گذاشتم طرلان. به یاد طرلان زردچشم خودم به شکارگاه ناصری. به یاد آن دخترک سفید ابروکشیده با آن موی بلند شبق‌گون که وقت دویدن در بیشه‌های دوشان‌تپه از پس سربند می‌جهید پشتش. به یاد آن لب‌های سرخ که می‌لرزید وقت گفتن نامم زیر درخت بید.

: خوبی اسحق؟ کی ببینمت اسحق؟ امروز مطبخ می‌آیی یا من بیایم پشت اتاقک اسحق؟

و من، که تازه پشت لب سبز کرده بودم، خیره به چشم‌های زردش می‌مردم تا اسمش بگویم از لای دندان‌های کجم.

: خوبم طررر… لان. فردا با کالسکه‌ی حرم از دروازه‌ی شکارگاه می‌آیی تا قصر یا پای پیاده؟ منتظر می‌مانی تا سلطان و اندرونی بروند جرگه یا قبل شکار می‌آیی؟ با من بمان طررر… لان.

شاید اگر اسم این بچه‌باز نگذاشته بودم طرلان عاقبت دیگری می‌گرفت و مثال طرلانم از کف نمی‌رفت و حالا سینه‌ام این‌جور نمی‌سوخت از غمی که برایش به‌راه است. مادرم راست می‌گفت که اسم نشان تقدیر است. سرنوشت را می‌کوبد بر پیشانی جان‌دار. بیچاره این پرنده که نمی‌فهمد. پاش را به‌آرامی گذاشته روی دستم. پنجه‌برنچیده. نمی‌ترسد. همین است که دلم می‌لرزاند دست‌هام سست می‌کند. این‌جور که نگاهم می‌کند با این چشم‌های زرد بی‌گناه. انگار روز آخری که طرلان از پله‌های قصر فیروزه دوید پایین آمد زیر شاخه‌های بید پشت اتاقک کشتارگاه.

فهرست مطالب کتاب

درباره‌ی نویسنده
1.طرلان
2. یأجوج و مأجوج
3. تلف
4. عشقی
5. پسر
6. اسفندیار
7. سلطان
8. من

مشخصات کتاب الکترونیک

نام کتابکتاب مجمع الوحوش
نویسنده
ناشر چاپینشر چشمه
سال انتشار۱۴۰۳
فرمت کتابEPUB
تعداد صفحات142
زبانفارسی
شابک978-622-01-1188-7
موضوع کتابکتاب‌های داستان و رمان تاریخی ایرانی
قیمت نسخه الکترونیک

نقد، بررسی و نظرات کتاب مجمع الوحوش

میثم شفیعی
۱۴۰۳/۰۸/۱۰
بسیار متفاوت و دارای حال و هوا
مشاهده همه نظرات 1

راهنمای مطالعه کتاب مجمع الوحوش

برای دریافت کتاب مجمع الوحوش و دسترسی به هزاران کتاب الکترونیک و کتاب صوتی دیگر و همچنین مطالعه معرفی کتاب‌ها و نظرات کاربران درباره کتاب‌ها لازم است اپلیکیشن کتابراه را نصب کنید.

کتاب‌ها در اپلیکیشن کتابراه با فرمت‌های epub یا pdf و یا mp3 عرضه می‌شوند.