معرفی و دانلود کتاب واقعهی ناتمام 483: روایتی از سقوط قلعهی تسخیرناپذیر الموت
برای دانلود قانونی کتاب واقعهی ناتمام 483 و دسترسی به هزاران کتاب و کتاب صوتی دیگر، اپلیکیشن کتابراه را رایگان نصب کنید.
معرفی کتاب واقعهی ناتمام 483: روایتی از سقوط قلعهی تسخیرناپذیر الموت
قلعهی الموت در آتش میسوزد. افراد سپاه مغول میتازند و مشعلهای سوزان را بهسوی قلعه پرتاب میکنند. فرقهی اسماعیلیه درهم شکسته و امامت 200 سالهی اسماعیلیه به پایان رسیده است. کتاب واقعهی ناتمام 483 نوشتهی فاطمه علی اصغر، ما را به دل کوه الموت میبرد تا ببینیم حسن صباح که بود و چطور این قلعهی تاریخی را فتح کرد و هولاکوخان با چه لشکر و قساوتی آن را به فهرست فتوحات خود افزود.
دربارهی کتاب واقعهی ناتمام 483
شاید همهچیز از روزی شروع شد که ملکشاه رو در روی خواجه نظامالملک ایستاد و او را به عزل و برکناری تهدید کرد. آنگاه بود دشمنان فهمیدند میان پادشاه و صدراعظم، نزاع بالا گرفته و چیزی نمانده تا شیرازهی حکومت سلجوقی فروبپاشد. آنان نیز دستبهکار شدند و ملکشاه را که هنوز به 38 سالگی نرسیده بود، با زهری کشنده به دیار ابدی فرستادند. شاید هم نه. شاید تمام ماجرا از شبی آغاز شد که جلالالدین حسن، امام اسماعیلیه، دار فانی را وداع گفت و علاءالدین محمد بر جای او دستار امامت را بر سر نهاد و طریقهای برخلاف پدر خود در پیش گرفت. هرقدر که پدر در رفتار با چنگیز و مغولان، راه مدارا را در پیش گرفته بود تا الموت و حکومت اسماعیلیه را بهکلی نبازد، علاءالدین محمد، تند و بیپرده عقاید صریح خود را بازگو میکرد و نه از هلاکوخان باکی داشت نه از سرنیزههای تیز چکمهپوشان مغول. همین تغییر موضع سیاسی موجب شد تا تسخیر قلهی الموت، به اوجب واجبات مغولان بدل شود و فتح این قلعه و تصاحب دنیا برایشان به یک اندازه ضروری و حیثیتی باشد. حال که سنگریزههای الموت در آتش نادانی حاکمان و جنایت مغولان میسوزند و تنها سنگر مبارزه و مقاومت مردم در میان شعلههای سوزان پنهان شده، دیگر تفاوتی ندارد که باعثوبانی این ویرانی چه کسی است و باید گریبان که را به گناه این نابخردی گرفت. حالا دیگر امامت و اسماعیلیهای باقی نمانده تا خلافت عباسی و غزنویان برایشان قانون و حکم صادر کنند، چه تفاوتی دارد یاریگر هولاکوخان در این ویرانی، رکنالدین خورشاه بوده یا خان و امامی دیگر. کتاب واقعهی ناتمام 483 ما را به روزهای سیاه و تلخ تاریخ ایران میبرد؛ به زمانی که خاک الموت به توبره کشیده شد و حکومت اسماعیلیه برای همیشه از بین رفت.
فاطمه علیاصغر کتاب تاریخی خود را با توضیحی دربارهی تاریخ و چگونگی به وجود آمدن فرقهی اسماعیلیه آغاز میکند. ریشههای تشکیل به وجود آمدن این فرقه، به اختلافی عقیدتی میان پیروان امام موسی کاظم (ع) و طرفداران برادر او، اسماعیل، میرسد و کسانی که معتقد بودند پس از امام صادق (ع)، فرزند بزرگ او باید به امامت برسد، «اسماعیلیه» نامیده شدند. فرقهی اسماعیلیه تا مدتها در خفا برای اثبات موجودیت خود به مبارزه میپرداختند؛ اما در عصر غزنویان، قدرت گرفتند و پایگاه و قلعهای را از آن خود کردند. کتاب واقعهی ناتمام 483 کوشیده است تا آنچه بر سر قلعهی الموت رفت را برای خوانندگان خود روایت کند. این روایت که بهصورت تحقیقی و غیرداستانی ارائه شده است، از منابعی همچون تاریخ جوینی و جامعالتواریخ کمک گرفته و ادعا و نقلقولی را بدون سند معتبر، برای مخاطبان خود بازگو نمیکند.
شاید عجیب به نظر برسد که چگونه یک فرقهی مغضوب و مطرود، توانست در دورههایی که اهلتسنن به تشیع و باقی فرقههای مذهبی اجازهی بروز و ظهور نمیدادند، پا بگیرد و رشد کند و برای خود «سلسلهی اسماعیلیه» را احداث نماید. فاطمه علیاصغر پاسخ این پرسش را در کتاب خود آشکار میکند. حسن صباح کسی بود که توانست با روشهای گوناگون مثل جنگ، تطمیع و تبلیغات، مردم محلی الموت و قلعههایی دیگر را با خود همراه کند. همین پشتوانهی مردمی موجب شد تا نه حکومت غزنوی، نه سلجوقی و نه خوارزمشاهیان، نتوانند فرقهی اسماعیلی را در هم بشکنند و امامان اسماعیلیه را در بند بیندازند. کتاب واقعهی ناتمام 483: روایتی از سقوط قلعهی تسخیرناپذیر الموت، به ما نشان میدهد که حمایت مردم از این فرقهی مذهبی در سالهای گوناگون به چه شکلی بوده است. آیا در زمان یورش هولاکوخان نیز، امامان اسماعیلیه همچنان یار و یاوری داشتند یا تنها نگهبانان و خدا، محافظان این قلعه بودند و قلعهای آرامآرام در آتش میسوخت تا خاکروبهای شود برای حسرت یک ملت و غمی نهفته در تاریخ ایرانزمین.
کتاب واقعهی ناتمام 483 در انتشارات چشمه منتشر شده است و هماکنون در دسترس علاقهمندان به تاریخ ایران قرار دارد.
دربارهی مجموعهی در واقع... مشاهدات
در واقع... مشاهدات، عنوان مجموعهای از کتابهایی است که توسط نشر چشمه به انتشار میرسند. کتابهای این مجموعه اغلب روایتی مستند و تاریخی را در بر دارند و بهنوعی رویدادنامه به شمار میروند. «خیابان گاندی؛ ساعت پنج عصر»، «در کمال خونسردی»، «سینما جهنم»، «ملک گرسنه» و «سگ سفید» از جمله آثاری هستند که تاکنون از این مجموعه به انتشار رسیدهاند.
کتاب واقعهی ناتمام 483 برای چه کسانی مناسب است؟
زمینی که بر روی آن قدم میزنیم، در روزگاران دور و نزدیک، تاختگاه متجاوزان بوده است. سرزمین ما که نه از حاکمانش خوبی دیده نه از لشکر بیگانگان، از دیرباز تاکنون برای آزادی و رستگاری خود میجنگد و مبارزانش را در آغوش خود به خوابی ابدی فرو میبرد. کتاب غیرداستانی و تاریخیِ واقعهی ناتمام 483، برگی از تاریخ ایران را ورق زده تا لگدمال شدن کوه الموت در زیر چکمهی مغولان و سقوط حکومت اسماعیلیه را نظاره کنیم.
در بخشی از کتاب واقعهی ناتمام 483: روایتی از سقوط قلعهی تسخیرناپذیر الموت میخوانیم
هلاکو داشت کمکم به دماوند نزدیک میشد که دو وزیر رکنالدین رخصت خواستند. آنها پیام صریح فرمانروایشان را به عرض رساندند، اما هلاکو با صدای زیر و جیغمانندش، که همچون میخ در مغزها فرومیرفت، پاسخ داد: «در دماوند میماند. اگر او برای آماده شدن پنج روز وقت لازم دارد، پسرش را راهی کند.»
وزیران این پیام را به هشتمین خداوندگار الموت رساندند. خداوندگار ردایی سپید پوشیده بود و تکیده به نظر میرسید. او باید هر طور شده ماجرا را حلوفصل میکرد. مگر میشد یگانه فرزندش را نزد مغولان بفرستد؟ اگر زمانی در الموت پدر پسر را قربانی میکرد، حالا او باید این رسم دیرین را میشکست. مگر دلش از سنگ بود؟ بسیار اندیشید، راه رفت و با خود حرفها زد. فقط یک راهحل وجود داشت: تدبیر یا همان خدعه. پس در نهان با زنان و نزدیکانش مشورت کرد. پسری همسنوسال پسرش از میان خدمتکاران پدرش پیدا کرد. هنگامی که زن حامله شده بود، علاءالدین او را به خانهی پدرش فرستاده بود و پس از به دنیا آمدن کودک، کسی جرئت نکرده بود بگوید فرزند علاءالدین است. رکنالدین آن کودک را وسیله کرد و همراه با سیصد مرد جنگی نزد هلاکوخان به عباسآباد فرستاد. او نمیخواست پسرش را با دستان خودش به قربانگاه بفرستد. او فرمانروای دیگری بود. خدعهاش اما کارگر نیفتاد. هلاکو پسر را نوازش کرد و پس از دو روز، به بهانهی آنکه بسیار کوچک است، پس فرستاد. خان مغول مردی زیرک بود و دریافته بود که کاسهای زیر نیمکاسه است. پس در این هنگام سبیل نازک و درازش را تاب داد و موافقت کرد به جای شاهنشاه، که مدتی بود نزد او زندگی میکرد، برادر دیگر خورشاه را گروگان بگیرد. دیگر حجت بر آن مرد فراخرو، با گونههای استخوانی برجسته، تمام شده بود. دستگاهی که قرار بود با آن بجنگد از زمین تا آسمان با دوران حسن صباح تفاوت داشت.
فهرست مطالب کتاب
پیش گفتار
مقدمه
واقعهی ناتمام
روح در میدان سرگردان است
فاتح وارد می شود
افسانه ی سیاه می تازد
پیشوا کلاغ می شود
روز قیامت فرامی رسد
مردم سنگ می شوند
ناجی ظهور می کند
منابع
نمایه
مشخصات کتاب الکترونیک
نام کتاب | کتاب واقعهی ناتمام 483: روایتی از سقوط قلعهی تسخیرناپذیر الموت |
نویسنده | فاطمه علی اصغر |
ناشر چاپی | نشر چشمه |
سال انتشار | ۱۴۰۳ |
فرمت کتاب | EPUB |
تعداد صفحات | 230 |
زبان | فارسی |
شابک | 978-622-01-1264-8 |
موضوع کتاب | کتابهای تاریخ سلسله غزنویان |