معرفی و دانلود کتاب معما: داستان‌های تخیلی از نویسندگان معاصر غرب

معرفی کتاب معما: داستان‌های تخیلی از نویسندگان معاصر غرب

کتاب معما: داستان‌های تخیلی از نویسندگان معاصر غرب مجموعه‌ای از داستان‌های کوتاه از گروه نویسندگان است که توسط خجسته کیهان، ترجمه و گردآوری شده است. داستان‌هایی که در این مجموعه جمع‌آوری شده‌اند، همگی داستان‌هایی فلسفی هستند که هر کدام مظاهر متفاوتی از زندگی فردی و اجتماعی انسانی را شکل می‌دهند. داستان انسان‌هایی که ما را به سفری رنگارنگ از سرگذشت انسان‌هایی می‌برد که هر کدام به‌نوعی درگیر یافتن معنای زندگی هستند.

درباره‌ی کتاب معما: داستان‌های تخیلی از نویسندگان معاصر غرب

کتاب معما: داستان‌های تخیلی از نویسندگان معاصر غرب مجموعه‌ای از ده داستان از هشت نویسنده‌ی برتر جهان است. گابریل گارسیا مارکز، ولادیمیر ناباکوف و ری بردبری چند نمونه از نام‌های آشنایی است که در این مجموعه به چشم می‌خورند. گردآورنده و مترجم این داستان‌ها، خجسته کیهان، تلاش کرده است تا مجموعه‌ای را کنار یکدیگر بچیند که با وجود تفاوت در خط داستانی و محتوا، هر کدام ما را به سفر درونی عمیقی در زندگی فردی و اجتماعی می‌برد و به شکلی منحصربه‌فرد، پرده‌ای دیگر از حیات انسانی برمی‌دارد. این داستان‌ها هر کدام به مکان‌های متفاوتی سرک می‌کشند؛ از داستان فردی که ملاقاتش با پابلو پیکاسو زندگی‌اش را تغییر می‌دهد، تا کسی که در هنگام دیدن غروب خورشید به مکاشفه‌ای درونی درباره‌ی زندگی و مرگ دست پیدا می‌کند، هر کدام شکارکننده‌ی لحظات گذرا و درعین‌حال ارزشمندی هستند که مواجه با آن‌ها لذت زندگی کردن به‌جای افرادی کاملاً غریبه را به ما می‌دهد.

نویسندگان داستان‌های این مجموعه هر کدام امضای سبکی منحصربه‌فرد خودشان را دارند و در مواجه با هر کدام با سبک روایی متفاوتی روبه‌رو می‌شویم. انگار که به موزه‌ای وارد شده باشیم و هر بار دیدن یک اثر هنری به طرزی متفاوت شگفت‌زده‌مان کند. داستان‌هایی که در کتاب معما: داستان‌های تخیلی از نویسندگان معاصر غرب با آن‌ها مواجه هستیم بعضاً رنگ اجتماعی نیز به خود می‌گیرند، در داستان خانه عروسک می‌بینیم که چطور طبقه‌ی اجتماعی، مرزی نفوذناپذیر میان همدلی انسان‌ها ایجاد می‌کند یا در داستان تبار انسان به تغییرات تکاملی انسان‌ها و نحوه‌ی شکل‌گیری شخصیت‌ها و رفتارهای انسانی اشاره می‌کند. لحن انتقادی نویسنده می‌خواهد توجه ما را به سمت مفاهیم پذیرفته‌شده‌ی اجتماعی و علمی جلب کند که شاید آن‌قدرها درست نباشند و پرسشی عمیق را پیش رویمان می‌گذارد؛ آیا انسان بودن به همین شکلی که امروز می‌شناسیم، خواهد ماند؟

داستان‌های کتاب معما: داستان‌های تخیلی از نویسندگان معاصر غرب به هر جایی که فکرش را بکنید سرک می‌کشند؛ تجربیات مواجه شدن با مرگ یک مرد چینی یا سفری به اعماق دنیای ماوراءالطبیعه‌ی یک دانشمند که به دنبال پاسخ برای پرسش‌های بی‌جوابی است که سالیان سال بشر را به خود مشغول داشته است. انگار که هر بار وارد یک جهان موازی می‌شویم که هیچ‌چیز به آنچه پیش از آن دیده‌ایم شباهت ندارد، مگر انسان‌هایی که دغدغه‌هایشان از مسئله‌ی مرگ و زندگی سرچشمه می‌گیرد و هر کدام به شکل‌های متفاوتی با آن مواجه می‌شوند. این گونه است که می‌توانیم خرد نویسندگان را به شکلی جدید درک کنیم و خودمان را از آدم‌های دیگر جدا ندانیم.

اما کتاب معما: داستان‌های تخیلی از نویسندگان معاصر غرب به دلیل حضور داستان معما از دینو بوتزاتی به این نام درآمده است. داستان درباره‌ی مردی است که با یک معمای حل‌نشدنی مواجه می‌شود که هیچ پاسخی برای آن وجود ندارد. شخصیت داستان در دنیایی از ابهام و عدم قطعیت غرق شده است که راهی برای بیرون آمدن از آن نمی‌بیند و شاید این داستان نسبت به دیگر داستان‌های مجموعه پیامی متفاوت برایمان داشته باشد و آن پیام همانا دیریاب بودن حقیقت و تلاش بی‌امان ما را برای فهمیدن معنای زندگی به نمایش می‌گذارد؛ معنایی که هیچ‌گاه به یک جواب قطعی منتهی نمی‌شود.

داستان‌های کتاب معما: داستان‌های تخیلی از نویسندگان معاصر غرب را خجسته کیهان گردآوری و ترجمه کرده و انتشارات کتابسرای نیک آن را به چاپ رسانده است.

کتاب معما: داستان‌های تخیلی از نویسندگان معاصر غرب برای چه کسانی مناسب است؟

اگر به خواندن داستان‌های کوتاه تخیلی و درعین حال فلسفی علاقه‌مند هستید، از خواندن این کتاب لذت خواهید برد.

در بخشی از کتاب معما: داستان‌های تخیلی از نویسندگان معاصر غرب می‌خوانیم

نیم‌ ساعت‌ بعد وقتی‌ از دوستش‌ خداحافظی‌ کرد و از کافه‌ بیرون ‌آمد، کانال‌ غرق‌ در رنگ‌های‌ غروب‌ بود، و در دوردست‌، بر یک‌ پل ‌قدیمی‌ که‌ حرۀ‌ نرده‌های‌ دو طرفش‌ را به ‌رنگ‌ طلایی‌ در آورده‌ بودند، پیکرهای‌ عابران‌ همچون‌ سایه‌هایی‌ سیاه‌ و کوچک‌ به ‌نظر می‌آمد. مارک‌ به ‌ساعتش‌ نگاهی‌ کرد و به ‌فکر افتاد که‌ بی‌آن که‌ به‌ مادر سری ‌بزند، یک‌ راست‌ به ‌دیدار نامزدش‌ برود. احساس‌ خوشبختی‌ و طراوات‌ هوای‌ شب‌ اندکی‌ گیج‌اش‌ کرده‌ بود. نور مسی‌ رنگ‌ غروب‌ بر کفش‌های‌ ورنی‌ یک‌ جوان‌ شیک ‌پوش‌ که‌ از اتومبیل‌ به ‌سرعت‌ پیاده ‌شد، درخشید. گودال‌های‌ پرآب‌ که‌ هنوز خشک‌ نشده‌ بودند مانند چشمان‌ زنده‌ای‌ در میان‌ آسفالت‌ پدیدار می‌شدند و سرخی‌ آرام ‌آسمان‌ را منعکس‌ می‌کردند. خانه‌ها از همیشه‌ خاکستری‌تر بودند، با وجود این‌، بام‌ها، کنده‌کاری‌های‌ روبنای‌ طبقات‌ بالا، برق‌ گیرهای ‌حاشیه‌ طلایی‌، گنبدهای‌ سنگی‌ و ستون‌های‌ نازک‌، همگی‌ در پرتو نارنجی‌ و نفس‌ گرم‌ غروب‌ چنان‌ غوطه‌ می‌خوردند که‌ چشم‌اندازی ‌جادویی‌ را به ‌نظر می‌آوردند. چیزهایی‌ که‌ در طول‌ روز کسی‌ به ‌آن‌ها توجهی‌ نمی‌کرد، زیرا مردم‌ به ‌ندرت‌ به ‌مناظر اطراف‌ خود می‌نگرند. بالکن‌ها، پیش‌ آمدگی‌ها، تزئینات‌ و گچ‌ کاری‌های‌ برجسته‌، و ستون‌های‌ بالا بر اثر این‌ درخشش‌ طلایی‌ رنگ‌ با روبنای‌ تیرۀ ‌طبقات‌ پایین‌تر در تضاد بودند.

مارک‌ با خود می‌گفت: ‌ «آه‌ که‌ چه ‌قدر خوشبختیم‌، و همه‌ چیز پیرامونم‌ این‌ خوشبختی‌ را جشن‌ می‌گیرد». وقتی‌ سوار تراموا شد به ‌سرنشینان‌ آن‌ با مهر و عاطفه‌ نگاه‌ کرد. چهرۀ‌ مارک‌ چه‌ جوان‌ بود، با جوش‌های‌ کوچک‌ صورتی‌ روی‌ چانه‌، چشمان‌ درخشان‌ و شاد و طرۀ‌ کوچک‌ پشت‌ گردنش... به ‌نظر می‌آمد که‌ سرنوشت‌ می‌توانست‌ از او بگذرد. فکر کرد «تا چند لحظۀ‌ دیگر کلارا را می‌بینم‌. حتماً می‌آید و در را باز می‌کند. می‌گوید به ‌سختی‌ توانسته ‌است‌ تا غروب‌ دوام‌ بیاورد».

فهرست مطالب کتاب

گابریل‌ گارسیا مارکز
خواب‌نما
مارگریت‌ یورسنار
چگونه‌ وانگ‌ فو نجات‌ یافت‌
ریموند بردبری‌
تابستان‌ پیکاسو
تی‌. سی‌. بویل‌
تبار انسان‌
اچ‌. جی‌. ولز
سرزمین‌ کوران‌
دینو بوزاتی‌
معما
موش‌ها
بال‌
کوهستان‌ ممنوع‌ است‌
اتفاقی‌ افتاده‌ بود
کاترین‌ مانسفیلد
خانه عروسک
ولادیمیر نابوکف‌
جزئیات یک غروب