معرفی و دانلود کتاب مسخ

عکس جلد کتاب مسخ
قیمت:
۱۰,۰۰۰ تومان
۵۰٪ تخفیف اولین خرید با کد welcome

برای دانلود قانونی کتاب مسخ و دسترسی به هزاران کتاب و کتاب صوتی دیگر، اپلیکیشن کتابراه را رایگان نصب کنید.

برای دانلود قانونی کتاب مسخ و دسترسی به هزاران کتاب و کتاب صوتی دیگر، اپلیکیشن کتابراه را رایگان نصب کنید.

معرفی کتاب مسخ

کتاب مسخ از آثار معروف فرانتس کافکا، یک داستان نمادین اغراق‌آمیز است که با مضمون‌های زیادی سروکار دارد، مهم‌ترین آن‌ها، نابودی انصاف و شفقت، حتی از سوی افرادی است که چنین انتظاری از آن‌ها نمی‌رود.

این کتاب از مهم‌ترین آثار ادبیات فانتزی قرن بیستم محسوب شده و در دانشکده‌ها و آموزشگاه‌های ادبیات سراسر جهان غرب تدریس می‌شود.

رمان مسخ (The Metamorphosis) در مورد فروشنده جوانی به نام گرگور سامسا است که یک روز صبح از خواب بیدار می‌شود و متوجه می‌شود که به یک مخلوق نفرت‌انگیز حشره‌ مانند تبدیل شده است. دلیل مسخ سامسا در طول داستان بازگو نمی‌شود و خود کافکا نیز هیچگاه در مورد آن توضیحی نداد. لحن روشن و دقیق و رسمی نویسنده با جملات دقیق و کوتاهش در این کتاب تضادی حیرت‌انگیزی با موضوع کابوس‌وار داستان دارد و آدمی را بر جای خود میخکوب می‌کند. که تا انتهای داستان این سبک نوشتار باقی می‌ماند. جملاتی که مانند یک گزارش از یک اتفاق فقط به توصیف فضا و آمبیانس و بیان دیالوگ شخصیت‌ها است. همین متن گزارش گونه‌ی کافکا در تضاد با کابوسی که اتفاق می‌افتد بر شدت وهم و ترس و شگفتی موجود در فضای داستان می‌افزاید. درباره کتاب مسخ همین بس که «ولادیمیر ناباکوف» نویسنده رمان، داستان کوتاه، مترجم و منتقد چندزبانه روسی آمریکایی در مورد این داستان گفته است: «اگر کسی مسخ کافکا (Franz Kafka) را چیزی بیش از یک خیال‌پردازی حشره‌شناسانه بداند به او تبریک می‌گویم چون به صف خوانندگان خوب و بزرگ پیوسته است.»

مسخ سرگذشت انسانی است که تا وقتی می‌توانست فردی مثمر ثمر برای خانواده باشد و در رفع احتیاجات خانواده کوشش می‌کرد، برای آن عزیز بود و دوست‌ داشتنی؛ اما وقتی از کار می‌افتد و دیگر قادر نیست تا مایحتاج خانواده را تأمین کند نه‌ تنها دوست‌ داشتنی نیست؛ بلکه به مرور موجودی بی‌مصرف و حتی مضر و مورد تنفر خانواده می‌شود تا جایی که حتی زنده‌ بودنش برای اعضای خانواده ملال‌انگیز است. ابتدا به حال او دل می‌سوزانند و می‌خواهند درباره گذشته او مراتب حق‌شناسی به‌ جا آورند؛ اما وقتی ضبط و ربط‌ کردنش از حد می‌گذرد، هر کس می‌خواهد از شرش خلاص شود.

این خانواده سمبل جامعه‌ای است که نسبت به افراد ضعیف و ناتوان بی‌رحم است و آن‌ها را مضر و مخل آسایش و امنیت جامعه می‌داند؛ هر چند که اگر چنین شخصی قدرتی داشته باشد و یا همین اجتماع فرصت انجام کاری را از او دریغ نمی‌کردند، شاید منشأ کارهای عظیمی باشد.

مسخ سرگذشت انسانی است که جامعه او را از خود طرد می‌کند و او به گوشه انزوا و تاریکی تنهایی خود پناه می‌برد و بدون آن که کاری به دیگران داشته باشد؛ این دیگران هستند که حتی وجود بی‌آزار او را نمی‌توانند تحمل کنند تا جایی که آرزوی مرگ به او روی می‌آورد و خود نیز به مرگ خود خشنود می‌شود.

با خواندن مسخ به‌ راحتی می‌توان دریافت که هدایت چرا شیفته این داستان شده است. او نیز در دوران خفقان کشور وقتی شور و نشاط جنبش مردم را می‌بیند، به وجد آمده شروع به نوشتن داستان‌های کوبنده اجتماعی و انتقاد از قوانین ظالمانه می‌کند و با سرکوبی این جنبش‌ها به انزوا و تنهایی خود پناه می‌برد، درست مثل گره‌گوار داستان مسخ که وقتی متوجه تنفر خانواده‌اش می‌شود درمی‌یابد که اگر هم‌اکنون افراد خانواده و به‌ خصوص خواهرش کارهایش را انجام می‌داد، از سر دلسوزی بوده نه از بابت حق‌شناسی و دوست داشتن؛ پس به گوشه انزوای خود پناه برده و در تنهایی کامل می‌میرد، هدایت نیز پس‌ از شکست در آرمان‌های انقلابی خود، به گوشه انزوای آپارتمانش در پاریس پناه برده و همان‌جا به زندگی خود خاتمه می‌دهد.

این کتاب پس از مرگ نویسنده‌اش بین عموم مخاطبان محبوب شد؛ اخم و تمسخر واکنش‌هایی بودند که «مسخ» در زمان حیات «کافکا» دریافت کرد. البته ناگفته نماند که قشر سطح بالاتری از عامه مردم در آن زمان کار «کافکا» را تحسین کردند. «کارل استرنهایم» در سال 1915 جایزه نقدی «تئودور فونتان» خود را به «کافکا» هدیه کرد. این کار شبیه به این بود که برنده جایزه «من بوکر»، ‌جایزه 50 هزار پوندی خود را به یکی از رقیبانش اعطا کند چون اعتقاد داشته اثر او بهتر بوده است.

فرانتس کافکا در 3 ژوییه‌ی 1883 در پراگ به دنیا آمد و در 11 ژوئن 1924 در گذشت و در گورستانی در پراگ به خاک سپرده شد. کافکا با وجود اینکه به زبان چک مسلط بود ولی تمامی نوشته‌های خود را به زبان آلمانی می‌نوشت، از جمله داستان مسخ که به زبان آلمانی نگاشته شده است.

نوشته‌های کافکا تا پیش از مرگش توجه چندانی را به خود جلب نکرد. کافکا به دوست صمیمی خود ماکس برود گفته بود که بعد از مرگش همه‌ی نوشته‌هایش را نابود کند، اما ماکس چنین نکرد و تمام تلاش خود را در جهت چاپ نوشته‌های کافکا که در اختیارش بود انجام داد. کافکا بعد از انتشار این آثار مورد توجه و تحسین مردم و منتقدان قرار گرفت.

در بخشی از کتاب مسخ می‌خوانید:

پدر همیشه توضیحات خود را از سر نو شروع می‌کرد؛ برای این‌ که جزئیات فراموش‌ شده را دوباره به یاد بیاورد و یا به زنش بفهماند. زیرا در اولین لحظه به مطلب پی نمی‌برد. گره‌گوار از نطق‌های او به‌ اندازه کافی فهمید که باوجود همه بدبختی‌ها پدر و مادرش از دارایی سابق خود مقدار وجهی اندوخته بودند؛ گرچه مختصر، اما از منافعی که روی آن رفته بود زیادتر شده بود. از همه پولی که گره‌گوار ماهیانه به خانه می‌پرداخت و برای خودش فقط چند لورن نگه می‌داشت، همه را خرج نمی‌کردند و این موضوع به خانواده اجازه داده بود که سرمایه کوچکی پس‌انداز بکند. گره‌گوار سرش را پشت در از روی تصدیق تکان می‌داد و از این مال‌اندیشی غیرمترقبه خوشحال بود. بی‌شک، با این پس‌اندازها ممکن بود، قرضی را که پدرش به رئیس او داشت، خیلی زودتر مستهلک بکند. و این امر خیلی زودتر تاریخ نجات او را نزدیک می‌کرد. ولی با پیشامدی که اتفاق افتاده بود خیلی بهتر شد که آقای سامسا به همین طرز، رفتار کرده بود.

بدبختی اینجا بود که این وجه کفاف خانواده‌اش را نمی‌داد که با منافع آن زندگی بکنند؛ فقط یکی دو سال می‌توانستند گذران بکنند و بس. این پس‌انداز، تشکیل مبلغی می‌داد که نمی‌بایستی به آن دست بزنند و باید آن را برای احتیاجات فوری دیگر بگذارند. اما پولی که برای امرار معاش بود، بایستی فکری برای به دست آوردن آن کرد. پدر، با وجود مزاج سالمی که داشت، مرد مسنی بود که از پنج سال پیش هرگونه کاری را ترک نموده بود و نمی‌توانست امیدهای موهوم به خود راه بدهد. در مدت این پنج سال استراحت، که اولین تعطیل یک دوره زندگی بشمار می‌آمد که صرف زحمت و عدم موفقیت گردیده بود شکمش بالا آمده و سنگین شده بود. اما مادر پیر با مرض تنگ‌ نفسی که داشت چه از دستش برمی‌آمد؟ همین به‌ منزله کوشش فوق‌العاده‌ای برایش بود که در خانه راه برود و نیمی از وقتش را روی نیمکت بگذراند و پنجره را باز بگذارد که خفه نشود. بعد هم خواهر؟ یک دختر بچه هفده‌ ساله بود که برای زندگی بی‌دغدغه‌ای که تاکنون می‌کرد، آفریده‌ شده بود؛ یعنی: لباس قشنگ بپوشد. خوب بخوابد و به کارهای خانه کمک بکند، ضمناً بعضی تفریحات مختصر هم داشته باشد و مخصوصاً ویلون بزند. آیا هیچ به او مربوط بود که پول دربیاورد؟ وقتیکه صحبت راجع به این موضوع می‌شد، گره‌گوار همیشه در را ول می‌کرد و می‌رفت روی نیم تخت چرمی که خنکی آن به تن گره‌گوار که از زجر و خجالت می‌سوخت، گوارا می‌آمد می‌خوابید.

مشخصات کتاب الکترونیک

نام کتابکتاب مسخ
نویسنده
مترجمصادق هدایت
ناشر چاپیانتشارات پر
سال انتشار۱۳۹۷
فرمت کتابEPUB
تعداد صفحات84
زبانفارسی
شابک978-622-6041-30-0
موضوع کتابکتاب‌های ادبیات کلاسیک
قیمت نسخه الکترونیک

نقد، بررسی و نظرات کتاب مسخ

Razi
۱۴۰۳/۰۹/۲۵
درود به همگی امیدوارم حالتون خوب باشهکتاب چیزی فراتر از یه داستان عادی بود، این روندی که شخصیت اصلی داستان با نزدیک ترین افراد زندگیش طی کرد غمگین و تامل برانگیز بود، از اون جهت که واقعا همیشه باید برای اطرافیان و جامعه مفید بود؟ اگه این روند رو پیش ببریم طبعا این زندگی برای خودمون نیست و شاید گاهی همه ی ما لازم داشته باشیم توی زندگی به موجود دیگه ای تبدیل بشیم که واقعیت ها خودشون رو بهمون نشون بدن؟! از جهتی حس می کنم تبدیل شدن شخصیت داستان به یه موجود دیگه در ادامه ی هویتی بود که خودش برای خودش ساخته بود، همیشه تلاشش بر این بود که برای خانواده اش و اطرافیانش مفید باشه و خواسته های بقیه رو به خواسته های خودش ارجحیت بده و در نهایت هویت خودش رو به طور کامل از دست داد و فراموش کرد که واقعا کی بوده و حتی چه چیز هایی می خواسته؛ این روند شاید اولش برای بقیه خوب باشه اما از یه جایی به بعد کسی دلش نمی خواد این حجم زیاد بیگانگی یک فرد رو بپذیره، حتی نزدیک ترین افراد زندگیِ اون فرد.
Amir Karamat
۱۴۰۱/۰۸/۲۹
داستان در مورد بازاریاب جوانی به نام گرگور سامسا است که یک روز صبح از خواب بیدار می‌شود و متوجه می‌شود که به یک مخلوق نفرت انگیز حشره مانند تبدیل شده است. دلیل مسخ سامسا در طول داستان بازگو نمی‌شود و خود کافکا نیز هیچگاه در مورد آن توضیحی نداد. لحن روشن و دقیق و رسمی نویسنده در این کتاب تضادی حیرت انگیز با موضوع کابوس وار داستان دارد. داستان غم انگیز «گرگور سامسا» حاکی از بیگانگی با هنجارها است. گویی او خود می‌خواهد که بین تابعیت محض از اجتماع و مسخ شدن، مسخ شدن را برگزیند. در نتیجه می‌توان گفت که مسخ شدن گرگور نوعی فرار از واقعیت حاکم است. ولادیمیر ناباکوف در مورد این داستان گفته است: «اگر کسی مسخ کافکا را چیزی بیش از یک خیال پردازی حشره شناسانه بداند، به او تبریک می‌گویم؛ چون به صف خوانندگان خوب و بزرگ پیوسته است.» [۱] [۲] مترجم فرانسه مسخ معتقد است که گرگور سامسا در واقع کنایه‌ای از خود شخصیت نویسنده (کافکا) است. [۳]در این رمان نویسنده به طور هنرمندانه‌ای با رعایت فاصله زمانی آشکار شدن مسخ بر خانواده شخصیت اصلی داستان، این واقعیت را بیان می‌کند که مسخ علت بی فایده و طرد شدن او نیست؛ بلکه او در پی انجام ندادن وظایفی که بر او متحمل شده بود، طرد می‌شود و این طرد شدن به شکل استعاری با مسخ توجیه می‌شود. به بیان دیگر، می‌توان گفت گرگور که دیگر وظایف گذشته‌اش را انجام نمی‌دهد، برای خانواده مانند یک سوسک بی مصرف است. این تعبیر خانواده، هرچند در ابتدا گرگور را دلسرد نکرد اما در ادامه داستان او خود تصمیم به طرد شدن گرفت و به گونه‌ای با اعتصاب غذا به زندگی خود پایان داد.
پویان سپهری
۱۴۰۱/۰۲/۳۱
مسخ شاهکار کافکا هزارتوی در هم تنیده ایست از درام زندگی و مفهوم ناپیدای آن. آدمی در احاطه‌ی بایدها و مقبولیتهای حاکم دچار تغییراتی بنیادین می‌شود. آنگونه که دیگر نه برای خود و نه برای جامعه پذیرفتنی نیست. ناهنجاری شکل می‌گیرد و اجتماع متنفر می‌شود و انسان مجازات. مسخ آینه‌ای تمام قد در برابر تمدن بشر است.
رابعه خراسانیان
۱۳۹۷/۱۲/۱۸
داستانیست جذاب ولی بسیار تلخ، که حتی پس از پایان داستان انسن این احساس تلخی را در تمام سلول هایش احساس میکند و یک نوع حس کرختی در بدن به وجود می‌آورد، حقیقتیست ناخوشنود از روابط انسانها که به زیبایی در قالب داستانی سمبولیک بیان شده،. و کاملا منطبق بر افکار صادق هدایت.
صبا یاسمین
۱۳۹۹/۰۲/۲۶
بنظرم کلا داره میگه دلت برای خودت بسوزه و کاری بکن ک همیشه دوست داری دیگران وقتی از تو انتظار دارن ک خودت خواسته باشی پس انتظار بیجا از خودت برای اونا ایجاد نکن چون چ باشی چ نباشی زندگی جریان داره پس کمی برای خودت باش قبل از اینکه دیر بشه.
محمدمهدی مصاحبی
۱۳۹۸/۱۲/۲۵
به این می‌پردازه که هر موقع احساس می‌کنی که چندین مسولیت جز وظایف توست که اگر نباشی اونا انجام نمیشن در حالی که هیچ فرقی نمیکنه که نباشی و هستن بعد تو که اون وضایف و انجام بدن، پس زیاد سخت نگیر
sara zanganeh
۱۳۹۹/۰۱/۰۱
اگه اونطور که جامعه خواست بودیم بودنمون خوبه اگه دیگه از پس انتظاراتشون بر نیومدیم وجودمون لزومی نداره این بیانگر اوج الطاف و محبت‌های جامعه متشکل از ادم‌ها به اعضاشه
ملودی حاجی پور
۱۳۹۸/۰۹/۲۷
کسایی که کتابهای فانتزی دوس دارن بخونن درکل به این موضوع بیان میکنه فقط تا زمانی که میتونیم برای اطرافیان مفید واقع بشیم هستیم در غیر اون صورت باید بریم هرجا که شد
نیلوفر معتبر
۱۴۰۰/۰۱/۰۲
یعنی چقدر آدم میتونه خلاق باشه که همچین داستان نابی رو خلق کنه که ضمن سادگیش، خیلی مفهوم درش گنجونده شده باشه؟!
ترجمه هم کاملاً روان بود.
طاها
۱۴۰۳/۰۵/۲۱
کافکا در واقع بدیهیات رو خواسته به طور مرموزانه‌ای به تصویر بکشه که فکر نمیکنم موفق شده باشه
Ygn Mrd
۱۳۹۹/۰۵/۲۳
کتاب فلسفیه و به درد هرکسی نمیخوره اگه عاشق رمان‌های روان و ساده هستید پیشنهاد نمیکنم
A M
۱۴۰۳/۰۸/۱۷
چرت و مضخرف بود یعنی تف بهش با اون خلاقیتش
صادق احمدی
۱۴۰۲/۰۸/۳۰
شاهکاری از کافکا با ترجمه فوق العاده ازهدایت
Reza Df
۱۳۹۹/۰۴/۳۰
کناب خوبیه و ارزش داره که حتما یه بار خونده بشه
Zahra Albast
۱۳۹۸/۰۷/۲۲
کتاب خیلی خوبیه، پیشنهاد میکنم به دوستان که بخونن
مشاهده همه نظرات 20

راهنمای مطالعه کتاب مسخ

برای دریافت کتاب مسخ و دسترسی به هزاران کتاب الکترونیک و کتاب صوتی دیگر و همچنین مطالعه معرفی کتاب‌ها و نظرات کاربران درباره کتاب‌ها لازم است اپلیکیشن کتابراه را نصب کنید.

کتاب‌ها در اپلیکیشن کتابراه با فرمت‌های epub یا pdf و یا mp3 عرضه می‌شوند.