معرفی و دانلود کتاب صوتی دخترکی که ابری به بزرگی برج ایفل را بلعیده بود

معرفی کتاب صوتی دخترکی که ابری به بزرگی برج ایفل را بلعیده بود

کتاب صوتی دخترکی که ابری به بزرگی برج ایفل را بلعیده بود نوشته‌ی رومن پوئرتولاس، عشق و فداکاری مادرانه‌ی زنی را به تصویر می‌کشد که حاضر است از جان خود بگذرد اما به دیدار فرزندش برود.

خلاصه‌ی کتاب صوتی دخترکی که ابری به بزرگی برج ایفل را بلعیده بود:

شخصیت اصلی کتاب صوتی دخترکی که ابری به بزرگی برج ایفل را بلعیده بود (The Little Girl Who Swallowed A Cloud As Large As The Eiffel Tower)، زنی 35 ساله به نام پروویدانس است که در فرانسه زندگی می‌کند. او پستچی است و به کشورهای زیادی سفر می‌کند. او در سفری به مراکش بسیار اتفاقی پایش به بیمارستان باز می‌شود و در آنجا دختری زیبا و مظلوم به نام زهرا را می‌بیند که مادرش را هنگام به دنیا آمدن از دست داده و تمام زندگی‌اش را روی تخت بیمارستان سپری کرده است. زهرا قلب مهربانی دارد و به همه‌ی آدم بزرگ‌ها اعتماد می‌کند.

پروویدانس پس از آشنا شدن با زهرا به او قول می‌دهد که زمانی که به فرانسه برگشت همه‌ی سعی خود را بکند تا بتواند او را به فرزندی بگیرد و تا آخر عمر در کنار او باشد. روز موعود فرا می‌رسد تا پروویدانس به مراکش برود و زهرا را با خود به فرانسه بیاورد. اما در همان روز آتش‌فشانی قدیمی فوران می‌کند و کلیه هواپیماها، قطارها و ماشین‌ها از حرکت باز می‌ایستند.

پروویدانس که خود را مادر می‌داند اکنون باید چه کند که سرِ وقت به دیدار دخترکش برود و پای قولی که داده است بماند؟ او در دل آرزو می‌کند که ای کاش می‌شد پرواز کند. پروویدانس با راهبی روبه‌رو می‌شود که سخنان حیرت‌آوری می‌زند و ادعا می‌کند که کارهای نشدنی را می‌تواند شدنی کند. آیا او می‌تواند برای این مادر درمانده و دخترک بیمارش راهی بیابد؟

درباره‌ی کتاب صوتی دخترکی که ابری به بزرگی برج ایفل را بلعیده بود:

این کتاب سومین کتاب از رومن پوئرتولاس (Romain Puertolas) است که در ایران منتشر شده و درباره‌ی زنی است که بخاطر فرزندش تمام ناممکن‌ها را ممکن می‌کند. مادری که به فرزندش قول می‌دهد به دیدارش برود، اما ناگهان با مشکلی بزرگ مواجه می‌شود و هیچ‌ راه چاره‌ای برای رسیدن به فرزندش ندارد.

پوئرتولاس در این کتاب صوتی به روایت داستان عشق مادر فداکار می‌پردازد، مادری که بخاطر فرزندش خود را به آب و آتش می‌زند و حاضر است جانش را کف دستش بگذارد و به سوی فرزندش بشتابد. این کتاب صوتی ادای دِینی به تمام مادران جهان است که خود و آرزوهایشان را از یاد برده‌اند تا لبخند بر لب‌های کودکانشان بنشانند. لغت پروویدانس که نام شخصیت اصلی داستان است، در زبان فرانسوی به معنی مشیت الهی است.

رومن پوئرتولاس را بیشتر بشناسیم:

رومن پوئرتولاس در سال 1975 در فرانسه چشم به جهان گشود. او در خانواده‌ای نظامی بزرگ شد. پدرش سرهنگ نیروی زمینی بود و مادرش نیز استوار یکم بود. او آرزو داشت که کارآگاه شود و برای رسیدن به این هدف در کنکور نیروی پلیس شرکت کرد اما در این راه نتوانست موفق شود و به نویسندگی روی آورد. از دیگر آثار او عبارت‌انداز: ناپلئون به جنگ داعش می‌رود، همه‌ی تابستان بدون فیسبوک، سفر شگفت‌انگیز مرتاضی که در جالباسی آیکیا گیر افتاده بود و سفر شگفت‌انگیز مرتاضی که در جالباسی آیکیا گیر افتاده بود.

در قسمتی از کتاب صوتی دخترکی که ابری به بزرگی برج ایفل را بلعیده بود می‌شنویم:

روزی که پروویدانس راه رفتن را یاد گرفت، بلافاصله فهمید همان‌جا متوقف نخواهد شد. چرا که جاه طلبی‌هایش فکر چیزهای دیگری را در سرش می‌انداخت و این موفقیت چشمگیر، که خب دقیقاً می‌شد نام موفقیت را رویش گذاشت، تنها آغاز مجموعه ای طولانی شامل دویدن، پریدن و شنا کردن بود. جسم انسان، این ماشین شگفت‌انگیز، قابلیت‌های فیزیکیِ حیرت‌آوری داشت که به او اجازه می‌داد در زندگی‌اش پیش برود؛ هم به معنای حقیقی و هم مجازی. از هفت ماهگی و وقتی قدش شصت و هشت سانتیمتر و نیم بود، عطش کشف دنیا با چشم های خودش تحریکش می‌کرد. پدر و مادرش که هر دو در معتبرترین بیمارستان‌های اطفال فرانسه پزشک بودند تعجب کردند. طی تجربه طولانی شان در زمینه پزشکی، هرگز با چنین موردی برخورد نکرده بودند. علاوه بر این فرزند خودشان بود که چنین چیزی را به آن‌ها نشان می‌داد و با همه انرژیِ نوزادی چندماهه، که برجی مکعبی را خراب می‌کند، تمام فرضیه‌های زیبایشان در مورد یادگیری راه رفتن را زیر و رو می‌کرد. چطور ممکن بود تنها دخترشان در چنین سن کمی نخستین قد‌هایش را بردارد؟

فهرست مطالب کتاب صوتی