معرفی و دانلود کتاب صوتی منم کوروش: سرگذشت شاهزاده حقیقی ایران زمین

معرفی کتاب صوتی منم کوروش: سرگذشت شاهزاده حقیقی ایران زمین

چشمان خود را ببندید، به کتاب صوتی منم کوروش گوش بسپارید و به قلب یکی از بزرگ‌ترین امپراتوری‌های تاریخ بشر پا بگذارید. الکساندر جووی، نویسنده‌ی داستان‌های تاریخی، در این رمان زندگی مردی را به تصویر درمی‌آورد که نه‌تنها در ایران، بلکه در سراسر جهان به نمادی از دادگری تبدیل شده. هم‌اکنون به همراه هم به روزهای کودکی پادشاه آزادی‌خواه ایران، کوروش کبیر، سفر خواهیم کرد.

درباره‌ی کتاب صوتی منم کوروش

از کوروش چه شنیده‌اید؟ اخبار و اطلاعاتی که از پادشاه مقتدر هخامنشیان در دست ما قرار دارد، اغلب به اخبار فتوحات جنگی و عظمت شهرسازی محدود است. اما وقتی الکساندر جووی (Alexander Jovy) قلم هنرمند خود را بر صفحه‌ی کاغذ می‌آورد، رمانی تاریخی پدید می‌آید که شنیدن آن، جزئیات شگفت‌انگیزی از زندگی این فاتح صلح‌جو را برای ما آشکار می‌سازد. پس این شما و این کتاب صوتی منم کوروش (I Am Cyrus: The Story of the Real Prince of Persia).

در این داستان، شور و اشتیاق، ترس و اضطراب، خنده و شادی، غم و اندوه و مرگ و زندگی به هم پیوند می‌خورند. صحبت از پادشاهی‌ست که نه‌تنها وزیران و معاونانش، بلکه حتی زیردستان نیز عاشقش بودند. کسی که روحیه و منش خردمندانه‌اش زبانزد عام و خاص بود و البته در زمینه‌ی کشورگشایی نیز پیشروی پادشاهان زمانه‌ی خود حساب می‌شد. اما حتی زندگی کوروش نیز همچون دیگر مردان بزرگ تاریخ، پر از فراز و فرود و پیچیدگی و گاه ناکامی بود.

کابوسی که تاریخ را تغییر داد

شاید بهتر باشد داستان را از روزگار پیش از تولد او آغاز کنیم؛ منظور زمانی است که آستیاگ یا همان آژیدهاک، پادشاه مقتدر مادها، شبی با کابوسی وحشتناک از خواب برخاست. خواب آستیاگ از اتفاقات شوم و ناگواری خبر می‌داد. تاج و تخت پادشاهی مادها به‌زودی متزلزل می‌شد و طولی نمی‌کشید که به‌کلی فرو می‌ریخت و از دل آن، پادشاهی تازه و مقتدرتری برمی‌خواست. حقیقت وحشتناک‌تر آن بود که در خواب آستیاگ، این اتفاق به دست یکی از نوادگان او رخ می‌داد. این کابوس تلخ، ذهن آستیاگ را حسابی برآشفته کرد و طولی نکشید که دستوری ظالمانه‌ای صادر شد: کوروش، نوه‌ی آستیاگ، باید هرچه زودتر کشته می‌شد.

اما حتی مقتدرترین پادشاهان نیز در برابر دست سرنوشت توان مقاومت ندارند. پس وقتی تقدیر چنین حکم می‌کند که کوروش زنده بماند، حتی آستیاگ نیز نمی‌تواند مانع این امر شود. بخش‌های بعدی کتاب صوتی منم کوروش از این جذاب‌تر نیز خواهد شد. حال شاهد زندگی کودکی هستیم که از تخت شاهزادگی به دامان یک چوپان فقیر افتاده و قرار است باقی زندگی خود را در روستایی دورافتاده سپری کند. اما می‌دانیم که به‌زودی، دست سرنوشت دوباره کوروش را مقابل جلاد خود، یعنی آستیاگ، قرار می‌دهد. اما این‌که چطور و چگونه راه کوروش جوان به کاخ پادشاهی مادها باز می‌شود، ماجراهای بسیاری دارد که برای فهمیدن آن، باید به ادامه‌ی این داستان پرکشش گوش سپرد.

منم کوروش، یک تب‌وتاب تاریخی

رمان صوتی منم کوروش را باید داستانی تاریخی با عاشقانه‌های خاص دانست. در این داستان با پسری روبه‌رو هستیم که از روزهای آغازین زندگی با حوادث تلخ و ناگوار بسیاری دست‌وپنجه نرم می‌کند، اما هیچ‌گاه از پیشروی و حرکت دست نمی‌کشد. از دورانی که کوروش هویت واقعی خود را به‌عنوان وارث سلطنت کشف کرد، تا روزهایی که رهبری گروهی از شورشیان علیه برده‌داری را برعهده گرفت، راه بسیاری هست. سال‌های بنیان‌گذاری امپراتوری متحد ماد و ایران و فتح بابل نیز ماجراهای بسیاری دارد و درنهایت، آفتاب حکومت کوروش نیز مانند هر پادشاه دیگری غروب می‌کند، که شنیدن آن نیز از زبان داستان‌گوی خوب، الکساندر جووی، خالی از لطف نیست.

پرداختن به جزئیات جذاب روزهای زندگی کوروش و روابط شخصی او با اطرافیان، لذت دنبال کردن این وقایع تاریخی را برای خوانندگان ادبیات، شیرین‌تر نیز کرده است. در این داستان نه‌تنها با اجداد و خانواده و همسر کوروش روبه‌رو می‌شویم، بلکه با یکی از تأثیرگذارترین شخصیت‌های زندگی او، یعنی روشن، نیز آشنا خواهیم شد؛ زنی جنگجو با روحی مستقل که رابطه‌ی پرشور و گداز او با کوروش، درنهایت به فرجام عجیبی دچار خواهد شد.

روایت پرکشش داستان صوتی منم کوروش، زیبایی‌ها و لایه‌های عمیق معنایی بسیاری دارد. نگاه ظریف و جزئی‌نگر نویسنده نسبت به اتفاقاتی که هزاران سال قبل رخ داده، تصویری واضح و شفاف از روزهای زندگانی کوروش برای مخاطب خلق کرده است. گویی مخاطب این داستان شنیداری نیز به همراه دیگر شخصیت‌های آن، خلنگزارها و درختان نخل خشک را می‌پیماید، به بازارهای شلوغ و پر از ادویه و کباب و ابریشم قدم می‌گذارد و بوی عود کاخ‌ها و صدای شمشیر مبارزان را از نزدیک احساس می‌کند.

شخصیت‌های داستان نیز درست مانند دیگر قهرمان‌های اساطیر و افسانه‌ها، همواره در حال دگرگونی هستند. یک پسرک چوپان یتیم، روزگاری به پادشاه بزرگ و بخشنده‌ای تبدیل می‌شود، جلادی بی‌رحم به فرمانده‌ای وفادار تغییر می‌کند و عشق و کینه‌ها جای خود را به یک‌دیگر می‌دهند و داستانی سراسر ماجرا و هیجان برای مخاطب خلق می‌کنند. اگر شما نیز برای نوشیدن جرعه‌ای تاریخ با طعم قصه و داستان آماده هستید پیشنهاد می‌کنیم این اثر شنیدنی را از دست ندهید.

این کتاب با تلاش‌های نشر صوتی آوانامه و یاری انتشارات ققنوس تهیه شده است. ترجمه‌ی کتاب کاری از سهیل سمی است و روایت آن را مریم پاک ذات و سلمان ظاهری برعهده دارند.

کتاب صوتی منم کوروش برای شما مناسب است اگر

• به دنبال کردن حماسه‌های قدیمی و اسطوره‌های ملی علاقه دارید.
• به دنبال کاوش در مضامین عمیق انسانی در بستر تاریخ و ادبیات هستید.
• می‌خواهید ساعتی را به مطالعه‌ی ادبیات داستانی آمیخته با حوادث واقعی بگذرانید.

در بخشی از کتاب صوتی منم کوروش: سرگذشت شاهزاده حقیقی ایران زمین می‌شنویم

باد شرقی جانی دوباره می‌گرفت. غریبه با ردای باشلُقدار و کبود‌رنگ، گزش ذرات سوار بر باد گرد و خاک را بر صورتش احساس کرد و چشمانش نیم‌بسته شد. اینجا، در این خلنگزار بر حاشیه‌ی دشت، فقط معدودی درخت نخل و خاربن با کمبود آب سر می‌کردند و به حیاتشان ادامه می‌دادند. در شمال، زمین به سوی قله‌ای تپه‌ای شنی و بزرگ شیبی تند پیدا می‌کرد. در آن‌سوی تپه، کوه‌هایی سر برافراشته بودند که قله‌هاشان حتی در فصل‌های گرم دشت نیز پوشیده از برف بودند.

غریبه راهی جنوب شد. در پس باشلُق، از آن چهره جز دو چشم قهوه‌ایِ تیره و اندیشناک چیزی معلوم نبود. کمی بعد، غریبه به مسیری رسید که در واقع کوره‌راهی تنگ بود. به کوره‌راه که رسید، متوجه عقربی سیاه و صحرایی شد که به‌سرعت از عرض جاده گذشت. چند لحظه بعد، صدای تندرآسای ماشینی را که نزدیک می‌شد شنید.

غریبه به جاده قدم گذاشت. خم شد و عقرب را درست از زیر نیش مرگبارش محکم گرفت. ماشین، یک مرسدس سبز رنگ‌ورورفته‌ی تعمیری، با جیغی گوش‌خراش متوقف شد. راننده‌ای با صورت اصلاح‌نشده شیشه را پایین کشید و شروع کرد به بد و بی‌راه گفتن. غریبه که هنوز چهره‌اش دیده نمی‌شد، بدون عجله در مسیر به راه افتاد و به داد و فریادهای راننده هیچ توجهی نکرد. ماشین به‌سرعت دور شد و موجی از دود سیاه و صدای فریادهای راننده در پس آن باقی ماند که با تازیانه‌ی باد محو و پراکنده شد.

وقتی غریبه کمی از جاده دور شد، عقرب سیاه را روی تل‌ماسه‌ای گذاشت و به تماشای گریز شتاب‌زده جانور ایستاد. او می‌دانست که آن عقرب، حتی از مار کبرا نیز زهرآگین‌تر است، اما باکی نداشت. غریبه چند ثانیه‌ای در سکوت و سکون مطلق بر جایش ایستاد و سعی کرد چیزی را به خاطر بیاورد. پنداری، لحظه‌ای از گذشته در ذهنش زنده شده بود. مختصات چشم‌انداز پیرامون ناگهان به چشمش آشنا آمد. سرانجام راه شهر مجاور را در پیش گرفت، از همان کوره‌راه ناهموار و پرفراز و نشیب، و به‌تدریج خاطره‌ای در ذهنش جاندارتر و پُررنگ‌تر می‌شد. خاطره‌ای که درست درکش نمی‌کرد، چه رسد به اینکه شرحش دهد.

فهرست مطالب کتاب صوتی