معرفی و دانلود رایگان کتاب شرح شمع شدن

معرفی کتاب شرح شمع شدن

کتاب شرح شمع شدن مجموعه‌جستاری با هدف جست‌وجوی معانی گوناگون است که احسان اقبال سعیدی ابواسحقی آن را «پنجره‌ای برای دانستن» نامیده است. نویسنده این کتاب را با هدف گشودن گره‌های ذهن و زمانه‌ی خود به نگارش درآورده و کوشیده است با ایجاد بذر تردید در ذهن خواننده او را به بازاندیشی نسبت به مفاهیم مختلف دعوت کند.

درباره‌ی کتاب شرح شمع شدن

امروزه جستار گونه‌ی ادبی پرطرفداری‌ست و به نویسندگان این امکان را می‌دهد که با مفاهیم پیرامون خود مواجه ‌شوند، آن‌ها را مورد ژرف‌نگری و واکاوی قرار دهند و دانش و دریافت‌های خود را درباره‌ی موضوعات مختلف بیان نمایند. به بیان دیگر در این گونه متون دریافت فردی نویسنده و قدرت خیال او به منطق علمی غلبه دارد.

کتاب شرح شمع شدن، نوشته‌ی احسان اقبال سعیدی ابواسحقی شامل جستارهایی با موضوعات مختلف است که با نگاهی ژرف‌ و فلسفی به موضوعات گوناگونی چون مرگ، گناه، انسان و حیوان و ... توجه نشان می‌دهد و رازآمیز بودن و معانی گسترده‌ی این مفاهیم را با سیری بر تاریخ ادیان، اسطوره‌ها و ادبیات فارسی بیان می‌دارد.

سطرهای این کتاب در حکم جریان رودخانه‌ای از معانی‌ست که می‌خواهد راه به دریای مقصود ببرد؛ برای همین سنگ‌ها و موانع را به‌مدد حس جست‌وجوگری و پویایی خود کنار می‌زند تا به‌مدد اندیشه و عواطف خود راهی تازه پیش روی باور خود و خوانندگان آثارش بگشاید. از این نویسنده تاکنون کتاب‌های دیگری چون «مسافر پرواز دمشق و چند روایت دیگر» و «موسم خیام» در دسترس قرار دارد و کتاب «شرح شمع شدن»، ازجمله تازه‌ترین آثار اوست که از سوی انتشارات مهرراوش منتشر شده است. دوستداران ادب فارسی می‌توانند با خواندن این اثر از سفر معنوی خود به جهان کلمات نویسنده لذت ببرند.

کتاب شرح شمع شدن مناسب چه کسانی است؟

علاقه‌مندان به گونه‌ی ادبی جستار می‌توانند از خواندن این اثر لذت ببرند.

در بخشی از کتاب شرح شمع شدن می‌خوانیم

چندی باورمند این معنایند کآدمی یکسر غریزه است و تن، تن بی‌جان، پیکر بی‌سر و به راستی "تن بی‌سرت را که خواهد گریست؟" آدم فتاده در رودخانه‌ی اعتنا به اعتباریات آیا مشام خویش را ز عطر خویش به تمامی سیراب نموده است؟ این جفا بر خویش و دشنه به خطا بر لوح بلورین این سرشته‌ی آه و دم نیست آیا؟ آه و آه... "لیلا دوباره قسمت ابن السلام شد/عشق بزرگم آه چه آسان حرام شد..." آه انگار حکایت حرمت همه خیالات دربند عرف و عادت است و ما حدخوردگان حریم نشکسته‌ایم... آدمی را تعذیر باده‌ی ناخورده می‌کنند این محتسبان بی‌دشنه و پردشنام... این بی‌دندان داوران را کدام تربت در خود خواهد پذیرفت که عفن عمیق این جماعت را خاک پذیرنده نیز تاب نخواهد آورد... "روزگاری‌ست که سودازده‌ی روی توام/خوابگه نیست مگر خاک سر کوی توام"

خاک را غایت پذیرندگی‌ست که "سرش پر زخون سواران بود/پر از تاجداران کیهان بود". خاک بخشنده است و پرمهر، نعت و نعمت می‌دهد به آیندگان و روندگان را در دل نرم و نمین خود جای می‌دهد. به مادر مهر می‌ماند این باران خورده. شنیدم باران بر خاک عاشق شد و بارید... رایحه‌ی خاک باران خورده به چشم‌های زیبای ابلیس می‌ماند پیش از تجاسر... راستی چه شد آن چشم روزهای نجابتت؟ به شرارات شرر در جان افکندی و دیگر هیچ... ابلیس را انگار با آتش میانه است و آتش بی‌مهار را که جان می‌سوزاند و جنگل چشم نیز با شیطان هم آغوشست... گناه زاده می‌شود. خاک انگار واسط ازدواج غریزه و شیطان است... مولود گناه و گناه.... در محکمه لغو و لرزش، امیدوار بر معنای ممکن‌الخطا بودن دیده‌ی بنی‌آدم را بر پیکرتراشی و کالبدشکافی گناه می‌گشایم... تا در مسیر چه پیش آید و رباط‌ها و حرامیان و سرزنش خار مغیلان از صاحب گام‌های اولین چه سازد و کدام نسیم سحرم مگر تا وادی ایمن از چنگال فرعونیان خیالین بسلامت برماند...

فهرست مطالب کتاب

مقدمه
آه و گناه
مر تو را گر دیرزی زمان ارمغان بودی / جستاری درباب مرگ و متعلقاتش
عده‌ای در این بیابان مثل حیوان می‌چرند / بهرشان با پول این مردم علوفه می‌خرند
نامه را در جامه‌ات پنهان مدار
باید گذاشت و گذشت...
شب
رنج
نمایش، ناآرامی و چیزهای دیگر
ز آدم و بازدم
شمع