معرفی و دانلود رایگان کتاب از دهر چه می‌جویی؟: جستارهایی شاعرانه پیرامون مرگ

معرفی کتاب از دهر چه می‌جویی؟: جستارهایی شاعرانه پیرامون مرگ

کتاب از دهر چه می‌جویی؟ جستارهایی درباره‌ی مرگ و مفاهیم مرتبط با آن را در خود گنجانده است. احسان اقبال سعیدی ابواسحقی، نویسنده‌ی کتاب، با رویکردی شاعرانه، جایگاه مرگ در زندگی و تأثیر آن بر تفکر و رفتار انسان‌ها را بررسی کرده است. پس از مطالعه‌ی کتاب حاضر، درک عمیق‌تری از مفهوم گذرا بودن زندگی پیدا می‌کنید و با اهمیت پذیرش مرگ به‌عنوان بخشی از چرخه‌ی حیات، آشنا می‌شوید.

درباره‌ی کتاب از دهر چه می‌جویی؟

کتاب از دهر چه می‌جویی؟ اثری برای آشنایی با مفهوم مرگ در زندگی انسان‌ها به‌حساب می‌آید. احسان اقبال سعیدی ابواسحقی، نویسنده‌ی کتاب، جستجوهای فکری خود درباره‌ی مرگ، گذر زمان و معنی زندگی را در این اثر به رشته‌ی تحریر درآورده است. مفاهیم بنیادینی درباره‌ی مرگ در این اثر مطرح شده است. نویسنده تلاش کرده تا مرگ را از زوایای مختلفی بررسی کند. در کنار رویکرد شاعرانه، نویسنده با رویکردی عمیق به تأثیر عاطفی مرگ بر انسان‌ها توجه داشته است. لحن نگارش مطالب این متن، شاعرانه است و خواننده را به فکر فرومی‌برد. این شیوه به خواننده کمک می‌کند تا در کنار بحث‌های فلسفی که درباره‌ی مرگ در این اثر مطرح شده، با احساسات درونی خود در برابر مرگ و مفهوم آن، روبه‌رو شود.

نویسنده‌ی کتاب از دهر چه می‌جویی؟ از منابع مختلفی مانند داستان‌ها، فیلم‌ها، شعرها و متن‌های ادبی برای توصیف و تبیین مرگ بهره برده است. استفاده از این آثار ادبی و هنری، مفاهیم پیچیده و عاطفی مرگ را به‌گونه‌ای ملموس و قابل‌فهم پیش روی خواننده قرار می‌دهد.

مطالب کتاب از دهر چه می‌جویی؟ با جستاری با نام نخست آغاز می‌شود. نویسنده در این جستار کوتاه، درباره‌ی انتخاب نام این کتاب سخن رانده است. جستار قهرمانانه گرد قمر مرگ بگرد! جستاری خواندنی درباره‌ی رویارویی انسان با مرگ به‌حساب می‌آید. نویسنده در این جستار با بهره‌گیری از استعاره‌ها و تصاویر شاعرانه، این نکته را به خواننده منتقل می‌کند که به‌جای ترس و فرار از مرگ باید به‌طور شجاعانه با آن روبه‌رو شد. در ادامه‌ی کتاب، جستارهایی درباره‌ی پیری و مرگ و نبود انگاری مرگ گنجانده شده است. نبود انگاری مرگ به‌معنای این است که مرگ نه‌تنها به‌عنوان یک پایان مطلق، بلکه به‌عنوان یک گذار یا انتقال دیده می‌شود که به زندگی و وجود انسان معنا می‌دهد. در این دیدگاه، مرگ پایان زندگی نیست، بلکه بخشی از چرخه‌ای طبیعی است که درک آن می‌تواند به انسان کمک کند تا به‌طور عمیق‌تری به ارزش‌های زندگی خود پی ببرد. مطالب کتاب حاضر با جستارهایی در فروکاستن هیبت و اهمیت ممات، از کشته پشته ساختن و یک فنجان قهوه با مرگ، خاتمه پیدا می‌کند.

کتاب از دهر چه می‌جویی؟ را انتشارات مهرراوش، چاپ و روانه‌ی بازار کرده است.

کتاب از دهر چه می‌جویی؟ برای چه کسانی مناسب است؟

مطالعه‌ی این اثر برای کسانی که می‌خواهند درک عمیق‌تری از مرگ، چگونگی مواجهه با آن و تأثیر آن بر انسان‌ها پیدا کنند، سودمند است.

در بخشی از کتاب از دهر چه می‌جویی؟: جستارهایی شاعرانه پیرامون مرگ می‌خوانیم

اینک این منم که بی‌ابا و پروا، بی‌توش زاد به محفل مرگ گام نهاده‌ام تا لغاتی را بر تن خیال جاری سازم. این نوشتار مقصد معلومی را پی‌جویی نمی‌کند و سالکیست که از هر ذره جلوه‌ی یار تمنی می‌کند.

دوستی بر این باور بود که اگر انسان دلبستگی و وابستگی به کسانی نداشت مرگ برایش غیرقابل درک و بی‌رنج می‌نمود. بر این باور بود که مرگ والدین، فرزندان، و کسانی که دوستشان داریم ما را به تقکر و تحزن در وادی نبود شدن می‌کشاند و اگر هر انسان زاده‌ای بی‌عقبه و پسین بود چون از آمدن و نیز شدن خود اطلاع و احساسی نداشت لاجرم درک و رنجی در کار نبود. ریشه‌ی حزن و تامل را در در درک و دلبستگی می‌دانست این فرزانه‌ی رهپو...

انسان در مواجهه با مرگ دیگران کدام داوری را درباب بی‌جان شدن جسم دارد و چگونه روایت دمان دود شدن چوب وجود را دارد؟... مر تو را زین سوختن مطلوب چیست؟

قضا گفت گیر و قدر گفت ده/فلک گفت احسنت و مه گفت زه:

گاه مرگ دیگری در حکم فارغ شدن از چنگال بدسگالان است. رهیدن از کسی که خون و زمان آدمیان را در شیشه کرده و به میل و به سان رمه انسان‌ها را تعلیف و تخفیف می‌کند. گفته‌اند در پاسخ درخواست دعای خیر حجاج یوسف از درویشی، دست بر آسمان گفت: "خدایا جانش بستان که خلقی زو در امان باشند". پیشتر نعش طراران و گردنه‌گیرها را بردار می‌کردند تا عبرتی شود و تسکینی هم.

فهرست مطالب کتاب

نخست
مرگی دیگر
قهرمانانه گرد قمر مرگ بگرد!: جستاری در قهرمانمرگی
جستاری درباب پیری و مرگ
مرگ، خیالی در خواب: جستاری در نبود انگاری مرگ
تربت، جایی، نامی و نشانی
مرگ نتوان خار شمردن! جستاری در فروکاستن هیبت و اهمیت ممات
از کشته پشته ساختند در باروی خیالم...
یک فنجان قهوه با مرگ