معرفی و دانلود کتاب این جا باران صدا ندارد
برای دانلود قانونی کتاب این جا باران صدا ندارد و دسترسی به هزاران کتاب و کتاب صوتی دیگر، اپلیکیشن کتابراه را رایگان نصب کنید.
معرفی کتاب این جا باران صدا ندارد
کتاب این جا باران صدا ندارد نوشتهی کامران محمدی، داستان دو مرد به اسم اسماعیل و هومن را روایت میکند که به دلایل بیهودهای به همسران خود شک دارند و دو فاجعهی متقاطع در سه روز متوالی بارانی در تهران شکل میگیرد.
حسادت و تعصب مردانه، عنصر محوی این داستان است. در روز اول یک اتفاق غیر منتظره رخ میدهد که باعث یادآوری حادثهی دردناکی در گذشته میگردد و در روزهای دوم و سوم یادآوری خاطرات آن اتفاق و اثر روانشناختی آن بر شخصیتهای داستان را شاهد هستید.
فراموشی پسزمینهی فکری در لایههای زیرین این داستان محسوب میشود و پیرامون روابط دو زوج و یک فرد تنهاست که روایتی از سالهای جنگ نیز در آن بازگو میشود و نویسنده به گونهای به فعالیتهای گروهکها در کردستان در اوایل دههی 60 اشاره میکند.
این جا باران صدا ندارد سومین رمان کامران محمدی است که ادامهی دو رمان دیگرش یعنی «آنجا که برفها آب نمیشوند» و «بگذارید میترا بخوابد» است. او در این اثر تلاش میکند تا از طریق روایت و داستان، تحلیلهای روانشناسانهاش را بر شخصیت دو مرد ارائه کند.
در بخشی از کتاب این جا باران صدا ندارد میخوانیم:
اسماعیل به گوشیاش نگاه کرد. چرا شیرین این همه به این ماجرا علاقهمند است؟ چرا در حالی که میدانست به بیمارستان رفته، تماس گرفته است؟ چرا هومن این حوالی بوده و ... نمیتوانست از تصور وجود رابطه میان تماس مرد غریبه و ماجرای هومن فرار کند. اما آنچه آشفتهاش میکرد چیزی فراتر از اینها بود؛ کرد بودن مرد و گلوی بریدهی هومن؛ دو واقعیت همزمان که انگار از گذشته، از زیر خروارها برف ناگهان بیرون پریده بودند تا دوباره او را به عقب برانند. باید با مردی که هومن را آورده بود تماس میگرفت. باید با هومن حرف میزد.
دستش را بر زنگ گذاشت. صدای شیرین بلافاصله در کوچه پیچید. منتظر بود.
- مگه کلید نداری؟ ترسیدم.
از پلهها که بالا میرفت، یاد مکالمهی ظهر افتاد و آشفتهتر شد. کلاف پیچیدهی فکرها و خاطرات کلافهاش کرده بود. دلش میخواست بخوابد.
شیرین موهایش را دم اسبی بسته و پیراهن آبیاش را پوشیده بود. درست همانطور که او میپسندید. بوی قیمه تا کفش کن میآمد. تردیدی نبود که گناهکار است و حالا قصد جبران دارد. این عادت همیشهی شیرین بود؛ بعد از انجام کاری که خود را در آن مقصر میدانست... اما چهکاری؟
ناگهان فکر ترسناک دیگری به ذهنش هجوم آورد؛ شاید پای مرد دیگری در کار است. شاید هومن قربانی رقابت با او شده باشد... میدانست افکارش غیرمنطقی است، اما کنترلی بر آن نداشت. ملیجک در ذهنش دست و پا میزد و صدای مرد غریبه، سراغ هومن را میگرفت.
شیرین صدای تلویزیون را کم کرد. زیر چشمی به اسماعیل نگاه میکرد که آشفته و درگیر به نظر میرسید. گفت: سلام. خوبی؟ خسته نباشی.
اسماعیل زمزمه کرد: سلام. خوبم.
و مستقیم به اتاق خواب رفت تا لباسهایش را عوض کند. بیاختیار به تخت خیره شد. به وسایل اتاق و شکل قرارگیری ملحفهها و بالشها و لوازم آرایش و صندلی و سطل آشغال و دستمال کاغذی. نشانهای نیافت. ولی مگر میدانست در جست و جوی چه نشانهای است؟
مشخصات کتاب الکترونیک
نام کتاب | کتاب این جا باران صدا ندارد |
نویسنده | کامران محمدی |
ناشر چاپی | نشر چشمه |
سال انتشار | ۱۳۹۱ |
فرمت کتاب | EPUB |
تعداد صفحات | 159 |
زبان | فارسی |
شابک | 978-600-229-086-1 |
موضوع کتاب | کتابهای داستان و رمان روانشناسی ایرانی |
شک و بددلی مردان و اینکه فکر میکنند همه نظر بد و سو نسبت به عزیزانشان دارند.
بیماری که ریشه در تربیت و کودکی دارد.
مرد داستان وسواس هم دارد و این به خاطر اضطراب و ترس نهفته در وجودش است.
هم خودش را آزار میدهد و هم اطرافیان را....