معرفی و دانلود کتاب کودکی من در هند
برای دانلود قانونی کتاب کودکی من در هند و دسترسی به هزاران کتاب و کتاب صوتی دیگر، اپلیکیشن کتابراه را رایگان نصب کنید.
معرفی کتاب کودکی من در هند
کتاب کودکی من در هند، شرح زندگی و اتفاقات رابیندرانات تاگور است. رابیندرانات با زبان روان و آهنگینش به بازگو کردن زندگی خود و پیشامدهایی که منجر به روی آوردنش به ادبیات شده، میپردازد و اسرار کودکی و بزرگسالیاش را فاش میکند.
رابیندرانات تاگور (Rabindranath tagore) شاعر، فیلسوف، موسیقیدان و چهرهپرداز اهل بنگال هند است. معروفیت او به سبب شاعری اوست و اولین ادیب آسیایی است که جایزه جهانی نوبل را به خودش اختصاص داده است.
در بخشی از کتاب کودکی من در هند (Meine kindheil in indien) میخوانیم:
کلکتهای که من در آن زاده شدم، هنوز در روزگار کهنه بود. گاریها در خیابان قرچقورورچ راه میانداختند و تازیانهها بر پشت اسبهای لاغری که استخوانشان از زیر پوستشان بیرون زده بود، فرود میآمدند.
اتوبوسبرقی نبود، اتوبوس نبود، خودرو نبود. اما آدم در آن روزگار، دستپاچه دنبال کارهایش نمیدوید. روزها همراه با آرامش میگذشت و جنب و جوش چندانی نبود. کارمندها پیش از رفتن به دفتر، نخست حُقه حسابی میزدند، و در راه دفتر هم بِتِل میجویدند. برخیشان سوار پالانکین میشدند، برخی دیگر چهار پنج نفره با هم گاری میگرفتند. درشکههای پولدارها آراسته به جنگافزار بود، و بالای صندلی پشتاش، سقفی چرمی بود که به چادری نیمهکشیده میماند. گاری ران با دستاری که کج بر سر نهاده بود، روی چارپای نر مینشست. دو مهتر هم پشت مینشستند و ریسمانی از دم گاو کوهی در دست میگرفتند. آنها با فریاد «هِی یو» رهگذرها را از سر راه دور میکردند.
زنها در تاریکی با پالانکینی که از هر سو بسته بود، از خانه بیرون میآمدند. حتی تصور این که تنها سوار گاری شوند هم، شرمندهشان میکرد. تا جایی که بهرهگیری از چتر بارانی و آفتابی هم کاری مردانه به شمار میآمد. اگر زنی دلاوری میکرد و نیمتنه یا کفشی محکم میپوشید، خوار شمرده میگشت و به ریشخند، «مِمصاحب» نامیده میشد، که معنایش این بود که از رسم نزاکت و برازندگی دور شده. هر گاه زنی ناگهان با مردی بیگانه، یا با مردی از خویشاونداناش روبهرو میشد، زود چادرش را روی نوک بینیاش میانداخت و به او پشت میکرد.
پالانکینی که زنها با آن از خانه بیرون میآمدند، درست به اندازه اتاقهای خانه، بسته بود. دور دخترها و عروسهای آدمهای دارا را پارچه کلفت هم میگرفت و با آن مانند سنگگوری میشدند که پا هم داشت! دَروانی با دستوارهیی مفرغی، برای آنها کار میکرد. کارش این بود که کنار درب بنشیند و از خانه نگهبانی کند، سبیلاش را تاب بدهد، پولها را درست به بانک برساند، زنها را هنگام رفتن به دیدار خویشان همراهی کند، و در روزهای جشن، بانوی خانه را با پالانکین راه اندازد. دورهگردانی که هر روز با کالاهایشان در برابر درب پیدا میشدند، پولی کف دست دروان میگذاشتند تا اجازه رفتن به درون خانه را بیابند، و گاریهای کرایه هم برای دَروان سرچشمه درآمد بودند. گاه پیش میآمد که مردی نمیخواست در این بده بستان «شرکت» کند و در برابر ایوان خانه، آشوب میکرد.
مشخصات کتاب الکترونیک
نام کتاب | کتاب کودکی من در هند |
نویسنده | رابیندرانات تاگور |
مترجم | امیرحسین اکبری شالچی |
ناشر چاپی | نشر روزگار |
سال انتشار | ۱۳۸۹ |
فرمت کتاب | EPUB |
تعداد صفحات | 88 |
زبان | فارسی |
شابک | 978-964-374-257-7 |
موضوع کتاب | کتابهای اتوبیوگرافی |