معرفی و دانلود کتاب فرو افتادگان

معرفی کتاب فرو افتادگان

ماکسیم گورکی در کتاب فرو افتادگان، ماجرای زن و شوهری را شرح می‌دهد که در دهکده‌ای دورافتاده مشغول روزمرگی‌هایشان هستند تا روزی شیوع بیماری مسری آن‌ها را وارد وقایع متفاوتی از زندگی می‌کند.

درباره‌ی کتاب فرو افتادگان:

باز هم شیوع بیماری‌های مسری و تغییر زندگی‌ انسان‌های جهان! در داستان جذاب و خواندن کتاب فرو افتادگان (The Orlovs) با زندگی زن و شوهری آشنا می‌شوید که خبر شیوع بیماری واگیرداری به نام وبا، آنان را وارد ماجرای تازه‌ای می‌کند.

این کتاب فقط یک داستان معمولی نیست، بلکه بخشی از فلسفه و دیدگاه ماکسیم گورکی (Maxim Gorky) درباره‌ی جایگاه زنان سرکوب شده در جامعه است. در این کتاب خواهید خواند که شخصیت زن این داستان چطور از انزوا خارج شده و با قدرت برای به دست آوردن حقوق خود، در برابر همگان می‌ایستد.

فیلم اقتباس شده از کتاب فرو افتادگان:

از این رمان در سال 1978 فیلمی در ژانر درام و تاریخی به کارگردانی مارک دانسکوی (Mark Donskoy) ساخته شد.

کتاب فرو افتادگان برای چه کسانی مناسب است؟

این روزها که همه‌ی جهان درگیر ویروس مسری کرونا شده‌اند، خواندن داستانی تاریخی درمورد همه‌گیری بیماری وبا و تغییر زندگی مردمان آن شهر، بسیار لذت‌بخش است. بنابراین اگر به داستان‌های روسی و تاریخی علاقه‌مند هستید، این کتاب برای شماست.

با ماکسیم گورکی بیشتر آشنا شویم:

نویسنده‌ی برجسته‌ی این کتاب سال 1868 در شهری به نام نیژنی نوگودرو متولد شد. آلکسی ماکسیموویچ پشکوف معروف به ماکسیم گورکی، یکی از فعالان سیاسی در روسیه بوده و سبک رئالیسم سوسیالیستی را وی بنیان‌گذاری نموده است.

ماکسیم در خانواده‌ی فقیر متولد و بزرگ شد. او دوران کودکی سختی را پشت سر گذاشت اما به دلیل تلاش‌های بسیاری که داشت روزی در میان مردم محبوبیت ویژه‌ای پیدا کرد و کم کم توانست در دوران مختلف زندگی‌اش 5 بار موفق به دریافت جایزه‌ی نوبل ادبی شود.

یکی از کتاب‌های معروف او رمان مادر نام دارد که موضوع آن سیاسی و انقلابی‌ست. از روی این کتاب چندین فیلم ساخته شده و مورد استقبال مردم قرار گرفته است.

آثار برگزیده ماکسیم گورکی:

- تجارت آرتامانوف
- یک اعتراف
- سه رفیق
- ارباب
- یک شب پاییزی، بهترین داستان‌های کوتاه از نویسندگان بزرگ روس

در بخشی از کتاب فرو افتادگان می‌خوانیم:

تقریبا هر روز پنجشنبه پیش از نماز بعدازظهر در یک خانه کهنه و کثیف که از آن پتونیکو دکاندار بود فریادهای خشمگین زنی از دو پنجره زیر زمینی وارد حیاط تنگی می‌شد که هر نوع خرده ریزی جا را در آن تنگ کرده بود و در آن جا مستراح‌های چوبی ساخته بودند که از بس کهنه بود دیگر سرپا نمی‌ایستاد. زنی با صدای گرفته زیری فریاد کرد:

- دست نگه دار به دست نگه دار! ‌ای مست؟
- صدای بم مردی جواب می‌داد:
- ول کن.
- ولت نمی‌کنم، نمی‌گذارم، آدم کش!
- این‌ها چرندست، باید ول کنی!
- مرا بکش، ول نمی‌کنم!
- تو، مزخرف می‌گویی، کافر!
- آه به ارواح اجدادم! مرا کشت، آه به ارواح اجدادم!
- باید ول کنی.
- بزن، جانور وحشی، کارم را تمام کن!

باید صبر بکنی، یک دفعه ممکن نیست. به محض اینکه سنکا پنسون که شاگرد سوکچو رنگ کار بود و تمام روز را وقف رنگ به آب زدن در یکی از انبارهای حیاط می‌کرد، اول کلمات این مکالمه را شنید، مثل تیر خود را از آن جا پرت کرد و چشمان سیاهش مانند چشمان موش کاملاً برق میزد، با تمام قوا فریاد کرد:

آرلوو کفش دوز و زنش کتک کاری می‌کنند، ‌ها، ‌ها، ‌ها، ‌ها، پنسون که دوستدار پرشور هرنوع حادثه‌ای بود، دوان بپای پنجره منزل آرلووها می‌رفت، بشکم روی زمین می‌خوابید، سرژولیده بدریخت‌اش را که صورت لاغر پرشوری داشت و کاملاً آلوده به گل اخرا و مومیایی بود آویزان می‌کرد، و با چشمان حریص به پای در سوراخ سیاه نمناک که از آن جا بوی ترشیدگی و چرم کهنه می‌آمد نگاه می‌کرد. آنجا، در آن عقب، دوهیکل با خشم دست و پا می‌زدند، فریادهای بلند می‌کشیدند، ناله می‌کردند و بهم ناسزا می‌گفتند.