معرفی و دانلود کتاب صوتی من ملاله هستم

معرفی کتاب صوتی من ملاله هستم

کتاب صوتی من ملاله هستم نوشته‌ی ملاله یوسف زی و کریستینا لمب، به روایت شجاعت و شهامت دختری پاکستانی می‌پردازد که برای کسب حق تحصیل خود کوشید و در این راه توسط حکومت و جامعه‌ی عقب مانده‌ی کشورش ترور شد.

درباره‌ی کتاب صوتی من ملاله هستم:

کتاب من ملاله هستم (I am Malala)، یکی از پرفروش‌ترین کتاب‌های اتوبیوگرافی در سال 2013 است که فضای تاسف‌بار پاکستان را به تصویر می‌کشد. ملاله یوسف زی (Malala Yousafza) دختری است که برای به دست آوردن حق طبیعی خودش یعنی تحصیل، به مبارزه پرداخته و توسط طالبان زروگو ترور شده است. او این زندگینامه را به دخترانی که طعم تلخ نابرابری و بی‌عدالتی را چشیده‌اند و راهی جز سکوت کردن، نداشته‌اند، تقدیم کرده است. او عقیده دارد که صدای تمام دختران رنج کشیده شنیده خواهد شد.

با شنیدن این کتاب صوتی شاید اشک از چشمان‌تان جاری شود و تحت تاثیر قرار بگیرید، زیرا این اثر شما را با واقعیت‌هایی تلخ روبه‌رو می‌کند که شاید هرگز در زندگی تصور آن را هم نکرده باشید. احساس غم و اندوه در سراسر کتاب قلبمان را فرا می‌گیرد، زیرا شنیدن این موضوع که هم‌نوعان ما زیر سلطه ظلم و نادانی زندگی می‌کنند و اگر کسی بخواهد صدای خودش را به گوش جهانیان برساند باید از جان خود بگذرد، دردناک است. در صورتی که آزادی و برابری حق اولیه‌ی هر انسانی است در بعضی از کشورهای دنیا هنوز هم تحصیل زنان گناه و نوعی جرم به حساب می‌آید. در صورتی که هر کسی از هر نژاد، زبان و مذهب، چه مرد باشد و چه زن، از تمام حقوق و آزادی‌های انسانی خود می‌تواند استفاده کند.

در حقیقت هیچ انسانی را نمی‌توان حبس و از حقوقش محروم کرد. نادان کسی است که به خود اجازه می‌دهد حقوق دیگران را زیر پا بگذارد و بسیاری از کودکان بی‌گناه را قربانی کند. ملاله یکی از همان از دختران و پسرانی است که قربانی نادانی و تعصب انسان‌های زورگویی مانند طالبان شده است. اگر بدون هیچ‌گونه تعصبی به روایت این دختر شجاع گوش دهید و عینک منفی‌نگری را از جلوی چشمانتان بردارید، متوجه می‌شوید که او می‌تواند برای شما نشانه‌ای خاص باشد. نشانه‌ای که موجب می‌شود از خواب غفلت بیدار شوید.

خلاصه‌ی کتاب صوتی من ملاله هستم:

در بخش اول با عنوان «پیش از طالبان»، ملاله کودکی خود را قبل از ظهور طالبان روایت می‌کند. او در دره‌‏ی سوات در ایالت خیبر پختونخوای پاکستان ساکن بود؛ جایی که نیروهای محلی طالبان در آن‌جا، رفتن دختران به مدرسه را جرم و گناه می‌دانستند و آن‌ها را از رفتن به مدرسه منع می‌‏کردند.

در بخش دوم با عنوان «دره‏‌ی مرگ»، درباره‌‏ی ظهور جنبش طالبان پاکستان صحبت می‌شود. در سال 2006، فضل‌‏الله حیات که بعدها رهبر این جنبش شد، برنامه‌‏ای رادیویی با عنوان «رادیو مُلّا» شروع کرد که نخست به پرسش‌های شرعی مردم جواب می‌‏داد، اما پس ازمدتی، فتوا داد که موسیقی و رقص حرام است و زنان نباید از خانه خارج شوند.

بخش سوم با نام «سه دختر، سه گلوله»، داستان ترور ملاله را به تصویر می‌کشد. با افزایش محبوبیت، مصاحبه‌‏ها و پوشش رسانه‏‌ای فعالیت‏‌های ملاله بخاطر دفاع از حقوق زنان، طالبان دست به ترور ملاله در اتوبوسی می‌زنند که ملاله از این ترور جان سالم به در می‌برد.

بخش چهارم، با عنوان «بین زندگی و مرگ»، دوران تاریکی از زندگی ملاله را روایت می‌کند؛ دختری که گلوله به سرش خورده و در وضعیت وحشتناکی به سر می‌برد. دو دختر دیگر نیز زنده مانده‌اند و مجروح شده‏‌اند. ملاله از پاکستان به انگلیس رفته و تحت درمان قرار گرفته است. او تنها 15 سال داشت که این اتفاق افتاد. ملاله چند ماه بعد، در ژانویه‌‏ی 2013 از بیمارستان مرخص شد.

در بخش آخر، با عنوان «زندگی دوباره»، ملاله از زندگی خود در انگلستان می‌گوید. او دلش برای محل زادگاهش تنگ شده، اما با قدرت کلیه فعالیت‌های خود را ادامه می‏‌دهد تا آن دختری نباشد که طالبان به او شلیک کردند؛ بلکه آن دختر قوی و شجاعی باشد که در راه حقوق زنان می‌جنگد.

ملاله یوسف زی را بیشتر بشناسیم:

ملاله در سال 1997 میلادی در سوات پاکستان چشم به جهان گشود. او در حال حاضر در بیرمینگهام انگلستان زندگی می‌کند و ملیت افتخاری کانادایی دریافت کرده است. پدرش، ضیاءالدین یوسف‌‏زی، فعال سیاسی پاکستانی است که در سازمان ملل فعالیت می‌کند. ملاله در سن 12 سالگی و تحت تاثیر افکار و فعالیت‌‏های پدرش، شروع به نگارش وبلاگی برای بی‌‏بی‌‏سی به زبان اردو کرد که در آن جزئیات زندگی در دره‌‏ی سوات، که تحت کنترل طالبان بود را شرح می‌داد.

یکی از خبرنگاران آمریکایی به نام آدام بی. اِلیک، مستندی درمورد زندگی او برای روزنامه‌‏ی نیویورک تایمز ساخت که موجب شهرتش شد. او به مصاحبه‏‌های تلویزیونی و روزنامه‌‏ای دعوت می‌‏شد و نامزد جایزه‏‌ی صلح بین‌‏المللی کودکان شده بود. ملاله در سال 2013، جایزه‏‌ی ساخارف و در سال 2014، جایزه‏‌ی صلح نوبل را دریافت کرد.

کریستینا لمب را بیشتر بشناسیم:

کریستینا لمب (Christina Lamb)، خبرنگاری برجسته و نویسنده‌‏ای بریتانیایی است که در دانشگاه آکسفورد انگلستان به تحصیل پرداخته است. او در سال 2013 به خاطر خدمات ارزنده‌اش در عرصه‏‌ی خبرنگاری، نشان امپراتوری بریتانیایی را از ملکه‌‏ی انگلستان دریافت کرد. او در سال 1988، جایزه‏‌ی خبرنگار جوان سال را به ‏خاطر فعالیتش در افغانستانِ تحت حکومت شوروی، اخذ نمود.

او در سال 2013، این کتاب پرفروش و محبوب را با همکاری ملاله یوسف‌‏زی به نگارش درآورد. او 7 کتاب دیگر نیز نوشته که از بین آن‌‏ها می‌‏توان به «خداحافظ کابل» و «خانه‌‏ی آفریقایی» اشاره کرد.

در قسمتی از کتاب صوتی من ملاله هستم می‌شنویم:

هنگامی که مدارس برادرانم پس از تعطیلات زمستانی بازگشایی شد خوشحال گفت که مانند من به مدرسه نخواهد رفت. با عصبانیت به او گفتم: «می‌دونی چه‌قدر خوشبختی؟» حتی تلویزیون نیز نداشتیم زیرا وقتی در اسلام‌آباد بودیم آن را دزدیده بودند.

شخصی نسخه‌ای از کتاب «کیمیاگر» اثر پائولو کوئلیو را به من داد، داستانی درباره پسرکی چوپان که در جست‌وجوی گنج به اهرام سه‌گانه سفر می‌کند در صورتی که این گنج درون خود اوست. به این کتاب خیلی علاقمند شدم و بارها آن را مطالعه کردم. در این کتاب گفته شده است: «وقتی چیزی را می‌خواهید تمام دنیا برای کمک به شما دست در دست هم می‌دهند تا به آن دست یابید.» گمان نمی‌کنم که پائولو کوئلیو تاکنون به دره ما آمده و سیاست‌مداران بی‌کفایتمان را دیده باشد. نمی‌دانستم که آیا حی‌آکر پنهانی با فضل‌الله و فرماند‌ه‌های او تماس می‌گیرد. حی‌آکر در مصاحبه‌ها با آنان آشنا شده بود و ترغیبشان می‌کرد که درباره ممنوعیت تحصیل دختران تجدید نظر کنند.

او به فضل‌الله گفت: «مولانا گوش بدهید. شما جان مردم را گرفتید، قتل عام کردید، سرشان را بریدید، مدارس را تخریب کردید و با این حال هیچ اعتراضی علیه شما در پاکستان دیده نشد. ولی وقتی دختران را از تحصیل محروم کردید صدای مردم شنیده شد و حتی رسانه‌های پاکستان خشمشان را نسبت به شما نشان دادند.»

فشار از سوی کل کشور عمل کرد و فضل‌الله اعلام کرد که دختران تا ده سالگی یعنی کلاس چهارم می‌توانند به مدرسه بروند. من کلاس پنجم بودم ولی تعدادی از ما کوچک‌تر از سنمان می‌نمودیم. آنگاه در حالی که لباس ساده پوشیده و کتاب‌هایمان را زیر شالمان پنهان می‌کردیم دوباره به مدرسه رفتیم. کار خطرناکی می‌نمود ولی این تنها آرزوی من در آن روزها بود. بسیار خوشحال بودیم زیرا خانم مریم با وجود همه فشارها شغلش را ترک نکرد و هنوز به ما درس می‌داد. او از ده سالگی پدرم را می‌شناخت و به یکدیگر اعتماد داشتند.

فهرست مطالب کتاب صوتی