معرفی و دانلود کتاب صوتی تو بی‌همتایی

معرفی کتاب صوتی تو بی‌همتایی

کتاب صوتی تو بی‌همتایی نوشته‌ی کیوت بلاکسون، روایت‌گر سفری شجاعانه در جهت یافتن هدف، کشف خود حقیقی، عشق‌ورزی و مهرورزی بی‌نهایت است که به شما کمک می‌کند با حقیقت وجودی خود و نیازهایتان به خوبی آشنا شوید.

خودآگاهی، خودشناسی و خودسازی، سه رکن اصلی موفقیت انسان‌هاست، کتاب صوتی تو بی‌همتایی (You are the one) به شما کمک می‌کند، خویشتن حقیقی خود را کشف کنید و از بند اسارت‌های مادی و تقسیم زیبایی‌های زندگی با جهانیان رها شوید. سپس، صدای آزادی را با جان و دل بشنوید و یگانه بودن خویش را دریابید. در حقیقت، این کتاب سفری‌ برای کشف دوباره‌ی رهایی و سرخوشی گم شده در زندگی انسان‌هاست.

کتاب صوتی تو بی‌همتایی به شما کمک می‌کند که دریابید که در حقیقت چه کسی هستید، زمانی که به این موضوع پی ببرید، می‌توانید به درستی زندگی کنید و از وجود خود در جهان لذت ببرید. کیوت بلاکسون (Kute Blackson) ثروتمندترین انسان در جهان را شخصی معرفی می‌کند که هنر عشق ورزیدن را به خوبی می‌داند و او نیز در این کتاب تلاش می‌کند شما را به این ثروت معنوی برساند.

زمانی که کیوت بلاکسون هجده‌ ساله بود و در لندن زندگی می‌کرد با تلاش و جرات فراوان توانست همان‌طوری که دلش می‌خواست زندگی کند، نه آن‌گونه که پدر و مادرش می‌پسندیدند و یا دوستان و اطرافیانش قبول داشتند. بلکه سبک زندگی‌‌ای را انتخاب کرد که همیشه در ذهنش رویای آن را داشت. او به آمریکا مهاجرت کرد در زمانی که هیچ پولی نداشت و هیچ شخصی هم او را نمی‌شناخت، این کار از نظر خودش احمقانه‌ترین کار در طول زندگی‌اش بود. او سال‌های بسیاری همانند دیگران زیسته بود و وانمود کرده بود که بر پایه‌ی تقلید از زندگی دیگران زیستن، بسیار خوب و دل‌نشین است. اما در یکی از روزها به خود آمد و روند زندگی‌اش را به کلی تغییر داد.

او در این کتاب صوتی به شما می‌گوید که با شخصی که در حقیقت هستید در ارتباط باشید نه شخصی که گمان می‌کنید باید باشید، نه فردی که والدین‌تان می‌خواهند باشید و نه فردی که همسرتان دوست دارد، باشید. با این کتاب با حقیقت وجودی خود آشنا می‌شوید و درمی‌یابید که در درون‌تان، روح قدرتمندی است، روحی منحصر به فرد و بی‌انتها که در انتطار این است که شما آن را رها کنید.

در قسمتی از کتاب صوتی تو بی‌همتایی می‌شنویم:

در این زمان داشتم دبیرستان را به اتمام می‌رساندم و بیشتر همکلاسی‌هایم آماده می‌شدند که به دانشگاه بروند، این کاری بود که همه توقع داشتند من هم انجام بدهم و من هم می‌توانستم. می‌توانستم گفتگو با پدرم را برای چند سالی دیگر به تعویق بیاندازم، به دانشگاه بروم و سپس با پدرم رو در رو بشوم، اما پس از خواندن کریشنامورتی دیگر نمی‌خواستم بیش از این منتظر بمانم، نمی‌خواستم برای چهار سال دیگر هم در دانشگاه باشم، چیزهایی یاد بگیرم از کتاب‌ها، به جای آن می‌خواستم از کتاب‌ها خارج از این مسائل در جایی که در حال روی دادن است، بیاموزم. می‌خواستم همین حالا به آمریکا بروم نه دیرتر.

همیشه وقت هست که به مدرسه بروی، از انتظار خسته شده بودم. آماده بودم که زندگی را تجربه کنم، رفتم که مادرم را پیدا کنم. مادرم روح آرامی بود و ایمانش به قدری زیاد بود که در هیچ‌کس دیگری که می‌شناختم، ندیده بودم. به پدرم، به من و به زندگی کاملا اطمینان داشت. او همواره بزرگ‌ترین رهبر امیدواری من بود. پدرم زیاد مسافرت می‌کرد و به همین سب بیشتر اوقات ما دونفری در خانه بودیم. ارتباط من و مادرم بسیار پیش رفته بود، می‌دانستم که می‌تواند به من کمک کند تا شهامت یابم با پدرم صحبت کنم.

فهرست مطالب کتاب صوتی