معرفی و دانلود کتاب صوتی اگنس

معرفی کتاب صوتی اگنس

کتاب صوتی اگنس رمانی درخشان از پتر اشتام، نویسنده‌ی مطرح اهل سوئیس است. اشتام در این اثر عاشقانه که از مایه‌های روان‌شناختی نیز خالی نیست، سرگذشت عشق غریبی را روایت می‌کند که میان نویسنده‌ای گمنام و دختری جوان درمی‌گیرد. گفتنی است که این اثر از عناوین سرشناس ادبیات روز سوئیس به شمار می‌رود و نویسنده‌ی خود را به جایزه‌ی معتبر «روریس» رسانده است.

درباره‌ی کتاب صوتی اگنس

پیتر اشتام (Peter Stamm) نزد مخاطبین فارسی‌زبان نویسنده‌ای شناخته‌شده است. اغلب آثار مطرح این داستان‌نویس سوئیسی به زبان فارسی ترجمه شده‌اند و در اختیار علاقه‌مندان قرار گرفته‌اند. از جمله‌ی این آثار می‌توان به عناوینی چون «ماه یخ‌زده»، «بی‌تفاوتی نرم جهان» و البته اگنس (Agnes) اشاره کرد؛ رمانی کم‌حجم و خواندنی که از اپیزودهایی کوتاه و پیوسته تشکیل شده و از حیث شیوه‌ی روایت، زیبایی نثر، و شخصیت‌پردازی، بهترین اثر نویسنده محسوب می‌شود.

کتاب صوتی اگنس اولین بار در سال 1998 به انتشار رسید و اگرچه تا یکی‌دو سال، چندان توفیقی در فروش کسب نکرد، به مرور به عنوان یکی از آثار قابل توجه ادبیات اروپا از سوی مخاطبین مشتاق ادبیات داستانی مورد توجه واقع شد. آنچه کتاب صوتی اگنس را به اثری مهم و ارزنده بدل ساخته، بیش از آن‌که درونمایه‌ی عاشقانه‌ی اثر و یا خط داستانی آن باشد، شیوه‌ی منحصربه‌فرد نویسنده در روایت جزئیات داستانی و تکنیک‌های نسبتاً پیچیده‌ای است که برای نمایان ساختن ذهنیات شخصیت‌های رمان، به کار برده است.

شخصیت اصلی رمان اگنس نویسنده‌ای گمنام است که مثل هر نویسنده‌ی دیگری، آرزوهای دور و درازی برای آینده‌ی خود دارد. او شاید چندان بااستعداد نباشد، اما برای کاری که می‌کند ارزش بالایی قائل است و به تعبیری، از تمام وجود خود برای آن مایه می‌گذارد. این شخصیت جذاب که ضمناً مردی سرد و مغرور است و نگاه نسبتاً بدبینانه‌ای به دنیا دارد، تا حدودی شبیه به خود نویسنده (پیتر اشتام) به نظر می‌رسد. گویی اشتام با خلق کاراکتری که مثل خودش به نوشتن اشتغال دارد، پرتره‌ای ادبی از خود ترسیم نموده.

باری، قهرمان رمان اگنس، برای کاری که بی‌ارتباط با حرفه‌اش -نویسندگی- نیست، به ایالات متحده سفر کرده. او که در شیکاگو ساکن شده، امید دارد که ظرف مدت‌زمانی کوتاه، قدم‌‌هایی بلند در مسیر موفقیت ادبی بردارد. اما غافل از این است که رویدادهای زندگی آدمیزاد، معمولاً برخلاف انتظارات او رقم می‌خورند.

روزی از روزها، چشمان آقای نویسنده در کتابخانه‌ی شهر به دختر جوانی می‌افتد که از نوعی زیبایی مرموز بهره‌مند است. او که نمی‌تواند بر وسوسه‌ی نزدیکی به دختر غلبه کند، سر صحبت را با او باز می‌کند. درمی‌یابد که نام او «اگنس» است و ویولن‌سل می‌نوازد. چنان‌که می‌توان حدس زد، ظرف مدت‌زمانی کوتاه رابطه‌ای عاطفی میان مرد و دختر جوان شکل می‌گیرد و افت‌وخیزهای همین رابطه‌ی عاشقانه است که رمان را پیش می‌برد.

کتاب صوتی اگنس در نگاه اول داستانی معمولی و عاری از هیجان به نظر می‌رسد. اما خواننده نباید فریب این پندار آغازین را بخورد. هرچه با روایت پیش می‌رویم، بیشتر و بیشتر درمی‌یابیم که در پس این روایت آرام، نوعی پیچیدگی و نابه‌هنجاری وجود دارد. پیچیدگی و نابه‌هنجاری‌‌ای که از نگرش خاص نویسنده به دنیای روابط انسانی نشأت می‌گیرد.

کتاب صوتی اگنس توسط رادیو گوشه تهیه و تولید شده است. گفتنی است که نسخه‌ی متنی این اثر نیز که به نشر افق تعلق دارد، در کتابراه موجود است.

جوایز و افتخارات کتاب اگنس

• کسب جایزه‌ی ادبی روریس (Rauris) در سال 1999
• کسب جایزه‌ی ادبی راینگو (Rheingau) در سال 2000

نکوداشت‌های کتاب اگنس

• رمان اگنس روایتی آرام و باشکوه و بدیع از عشق است. (وال استریت ژورنال)
• کتاب اگنس و روایتی که در آن جریان دارد، احتمالاً در نگاه اول معمولی به نظر می‌رسد، اما اشتباه است اگر فکر کنیم که پتر اشتام به روایت امور آشنا بسنده می‌کند. (روزنامه‌ی فرانکفورتر)
• اشتام از ردیف کردن کنایه و استعاره لذت نمی‌برد، بلکه از شیوه‌ای به‌کل جدید برای نوشتن بهره می‌گیرد. (نشریه‌ی دی‌ولت)
• کتاب اگنس اثری جذاب و سحرانگیز است. (پابلیشرز ویکلی)

اقتباس سینمایی از کتاب اگنس

در سال 2016 میلادی یک فیلم سینمایی تماشایی با اقتباس از رمان اگنس ساخته شد. اثر مذکور را یوهانس اشمید کارگردانی کرده است.

کتاب صوتی اگنس مناسب چه کسانی است؟

رمان صوتی اگنس را به سه دسته از مخاطبین پیشنهاد می‌دهیم: دوست‌داران ادبیات مدرن؛ علاقه‌مندان به ادبیات داستانی روز اروپا؛ و طرفداران قصه‌های عاطفی و عاشقانه.

در بخشی از کتاب صوتی اگنس می‌شنویم

گفتم: «فکر کنم طبقه رو اشتباه کردم. واقعاً متأسفم.»

مرد ژاپنی سر تکان داد، بدون کم‌ترین حرکتی در خطوط چهره، بدون این‌که حرفی بزند، در را بست. یک طبقه پایین‌تر بودم. از پله‌ها بالا رفتم. راه‌پله‌ها برای مواقع اضطراری در نظر گرفته شده بود و روز و شب چراغ‌هایش روشن بود. روی پله‌ای نشستم. از پشت دیوار صدای حرکت آسانسور را می‌شنیدم و فکر کردم چه کسی دارد در اتاقک آسانسور، فقط چند متر دورت از من، بالا یا پایین می‌رود.

در آن یک سالی که در دورال پلازا زندگی می‌کردم، با هیچ‌کس آشنا نشده بودم. فقط با فروشنده‌ی مغازه‌ی هم‌کف.

فهرست مطالب کتاب صوتی