معرفی و دانلود کتاب صوتی یخبندان سیاه

معرفی کتاب صوتی یخبندان سیاه

مجموعه‌ای از 9 داستان کوتاه به قلم پتر اشتام. شخصیت‌های داستان‌های کتاب صوتی یخبندان سیاه از ماه یا مریخ نیامده‌اند؛ آن‌ها مردمی عادی هستند که چالش‌ها و دشواری‌هایشان برای ما بیگانه و نامأنوس نیست. مردمی که هر روز بی‌تفاوت از کنارشان عبور می‌کنیم و حالا در این کتاب پای قصه‌ی زندگی‌شان می‌نشینیم.

درباره‌ی کتاب صوتی یخبندان سیاه

پتر اشتام در داستان‌های کوتاه کتاب صوتی یخبندان سیاه (In Strange Gardens and Other Stories) با دقت و باریک‌بینیِ یک جراح، قلب لحظات شکننده و آشکار زندگی روزمره را به تصویر می‌کشد. شخصیت‌های این داستان‌ها بانکدار، دانشجو، مادر یا بازنشسته هستند. آن‌ها در شهر نیویورک یا جایی در سوئیس زندگی می‌کنند، در لندن یا ریگا مشغول به کارند، و در شلوغیِ باری در لیسبون از کنار یکدیگر می‌گذرند. آن‌ها از روال پیش پا افتاده‌ی زندگی روزمره تنفس می‌کنند.

پیتر اشتام در این مجموعه داستان مردم عادی را مرکز توجه قرار می‌دهد. هِنری، گاوداری که تبدیل به بدلکار شده است، رویای ملاقات با زنی را در سر می‌پروراند. اینگر، زندگی کوچک خود را در دانمارک می‌گذارد و به ایتالیا می‌رود. رجینا بعد از مرگ شوهرش و از زمانی که فرزندانش مستقل شده‌اند، در خانه‌ی بزرگ خود احساس تنهایی می‌کند، اما آشنا شدن با دوست استرالیایی نوه‌اش زندگی او را به سمت تغییر بزرگی می‌برد. مشابه این موقعیت‌ها را شاید شما هم در اطرافیان خود دیده باشید یا حتی خود آن را زیست کرده باشید. شخصیت‌های داستان‌های کوتاه مجموعه‌ی یخبندان سیاه از سیاره‌ی دیگری نیامده‌اند، چالش‌های عجیب و غریبی ندارند و مانند کسانی هستند که هر روز در پیاده‌رو از کنارشان عبور می‌کنیم. حالا در این داستان‌ها، انگار که دست یکی از این غریبه‌های عبوری را می‌گیرید و مقابلش می‌نشینید تا برای چند دقیقه قصه‌ی زندگی او را بشنوید.

«شناور روی آب»، «یخبندان سیاه»، «اطراف شهر»، «همه حق دارند»، «کاری که از دست ما برمی‌آید»، «سرزمین پاک»، «در امتداد شب»، «گودال‌های عمیق» و «ملاقات» عناوین داستان‌های این کتاب هستند. ترجمه‌ی مونا حسینی را از کتاب صوتی یخبندان سیاه با صدای مهدی محرمی می‌شنوید. این اثر به همت نشر صوتی واوخوان و انتشارات قطره تهیه و منتشر شده است.

نکوداشت‌های کتاب صوتی یخبندان سیاه

• اکثر افراد در این داستان‌های نوشته‌شده توسط پتر اشتام، رمان‌نویس سوئیسی، زندگی‌های غم‌انگیز و ناامیدانه دارند. در حالی که اشتام امکان خوشبختی و رفاقت را نادیده نمی‌انگارد، و همیشه برای هر گرم تاریکی، یک مثقال شادی در نظر می‌گیرد. (Kirkus Review)

• سبک تماشایی و جالب اشتام اغلب این تصور را ایجاد می‌کند که او در حال گذر از داستان‌هایش است و در حین عبور از پنجره شاهد آشکار شدن وقایع پشت پنجره است. چیزی از جنس پویایی عجیب و غریب در بین مسافران، ضمن حفظ ناشناس بودن آن‌ها در مجاورت غریبه‌ها. پتر اشتام به‌طور نامحسوس در زندگی آن‌ها، برای به اشتراک گذاشتن یک صمیمیت گریزان، به روابط شخصیت‌ها نفوذ می‌کند. (سیاتل تایمز)

• این مجموعه داستان کوتاه به‌شکل ویژه‌ای مرا تحت تأثیر قرار داد: پتر اشتام سوئیسی است و به آلمانی می‌نویسد. داستان‌های او بسیار جالب به نظر می‌رسند، و یک جور جالبی تو را می‌سوزانند. (مجله‌ی ABC)

کتاب صوتی یخبندان سیاه برای چه کسانی مناسب است؟

شنیدن این کتاب صوتی را به علاقه‌مندان داستان کوتاه و ادبیات سوئیس پیشنهاد می‌کنیم.

با پتر اشتام بیشتر آشنا شویم

پتر اشتام (Peter Stamm) در سال 1963 در واینفلدن سوئیس به دنیا آمد. او نویسنده‌ی رمان «اگنس» و داستان‌های کوتاه و نمایشنامه‌های رادیویی متعدد است. اشتام آثار بسیاری از مایکل هافمن، برتولت برشت، جوزف راث، پاتریک اس، هرتا مولر و فرانتس کافکا را ترجمه کرده است. او دو بار در سال 1988 برای اقتباس از «کنترباس» اثر پاتریک اس و در سال 1993 برای اجرای «مرگ ولفگانگ کوپن در رم» برنده‌ی جایزه‌ی شلگل-تیک انجمن مترجمان شد. پتر اشتام تا کنون بیش از 35 کتاب نوشته و ترجمه کرده و جوایز بسیاری را برای ترجمه‌ها و شعرهایش کسب کرده است.

در بخشی از کتاب صوتی یخبندان سیاه می‌شنویم

از بین درختان می‌توانستم بارانی‌ای که مونیکا پوشیده بود را ببینم. آب را گذاشته بودم به جوش بیاید و می‌خواستم قهوه درست کنم که صدایم کرد. جنگل خیلی انبوهی بود. زمین مملو از بوته‌ها و شاخه‌های درختانی بود که به پا گیر می‌کردند و راه رفتن از میان آن‌ها دشوار بود. پس از چند قدم دستانم و لباس‌هایم پر از لجن و گل شد. همین که نزدیک شدم مونیکا گفت: «ساکت باش.» و دیدم که مایکل جلوی او کز کرده است. وقتی نفس کشیدن پر سروصدای او را دیدم گفتم: «چی شده؟» مونیکا گفت: «یه لحظه دیدم داشت می‌دوید و بعد یه‌دفعه افتاد رو زمین.» زانو زد و شانه‌های مایکل را گرفت و گفت: «چی شده؟ ساندرا کجاست؟» مایکل نفس‌نفس‌زنان گفت: «کفشام... کفشام کجاست؟ نمی‌تونم پیداشون کنم.» مونیکا گفت: «ساندرا کجاست؟»

- رفت کمک بیاره.

خیلی شانسی بود که سر از سوئد درآوردم و قرار شد با مونیکا به تور قایق‌رانی با قایق‌های کانو برویم. ما در قطار با مایکل و ساندرا آشنا شدیم. هردوی آن‌ها شلوار شش‌جیب نخی بنفش پوشیده بودند. ساندرا گفت این ششمین بار است که به سوئد می‌آید.

فهرست مطالب کتاب صوتی