معرفی و دانلود کتاب صف مردگان

معرفی کتاب صف مردگان

کوتاه اما حیرت‌انگیز! این کامل‌ترین توصیفی است که می‌توانیم برای کتاب صف مردگان، نوشته‌ی فریدا مک فادن ارائه دهیم. این کتاب در فهرست پرفروش‌ترین‌های سایت آمازون قرار گرفته و مانند سایر آثار مک فادن، یک تریلر روان‌شناختی است که اوج و فرود شگفت‌انگیزی دارد. کتاب داستان زنی به نام تالیا کمپر را روایت می‌کند که به جرم قتل همسر خود به اعدام محکوم شده است. شواهد محکمی علیه‌ش وجود دارد و گویی پایان زندگی‌اش نزدیک است، اما...

درباره‌ی کتاب صف مردگان

تالیا که عاشقانه همسرش را دوست می‌داشت اما همواره به او مشکوک بود، حالا به قول خودش بی‌گناه در سلول مرگ زندانی است. روز را بدون کسی که به ملاقاتش بیاید با غذای بدمزه‌ی زندان سر می‌کند و شب روی تخت سفت و خشنی به خواب می‌رود. وکیل تالیا، او را مأیوس کرده است و مرگ او حتمی به نظر می‌رسد. تا اینکه یک روز در ساعت ملاقات، مردی را می‌بیند که به همسر مرحومش شباهت بسیاری دارد. از آن پس در حین سفر به زمان حال و گذشته، وقایع جور دیگری برای تالیا رقم می‌خورد. فریدا مک فادن (Freida McFadden) در کتاب صف مردگان (Death Row)، با فشردگی هرچه تمام‌تر، ماجرایی سراسر هیجان و شگفتی را روایت کرده است.

خواننده در ابتدا سرگردان می‌شود و نمی‌داند چه اتفاقی افتاده و پس از آن خود را به شکل واقعی در صفی از مردگان پیدا می‌کند. این شگفتی قلم فریدا مک فادن است که استاد تریلر‌های روان‌شناختی است. تعلیق روانی بالای داستان جنایی صف مردگان، این اثر را بسیار گیرا و هیجان‌انگیز کرده است. هر فصل از کتاب، زاویه‌ی دید خواننده را تغییر داده و نمی‌گذارد به هیچ‌کس اعتماد کند. پایان‌بندی شوکه‌کننده‌ی کتاب، چیزی است که اکثر خوانندگان از آن می‌گویند. ظرافت کار مک فادن همین است؛ درست وقتی فکر می‌کنی همه چیز را فهمیدی، با یک پیچش غافل‌گیرکننده، همه چیز را زیر‌و‌رو می‌کند.

کتاب صف مردگان توسط مریم حسین‌نژاد به فارسی برگردانده شده و به همت نشر بامداد سیام، در اختیار شما عزیزان قرار گرفته است.

کتاب صف مردگان برای شما مناسب است اگر

• به داستان‌های کوتاه جنایی و معمایی علاقه‌مند هستید.
• به دنبال یک داستان کوتاه و خوش‌خوان با بازی‌های جذاب روایی هستید.
• از یک رمان انتظار دارید که شما را غافل‌‌گیر کند.
• سایر آثار فریدا مک فادن را مطالعه کرده‌اید و طرفدار این نویسنده‌ی پرفروش هستید.

در بخشی از کتاب صف مردگان می‌خوانیم

در‌حالی‌که خانه‌ام به‌آرامی پر از گاز می‌شود، من و کینزی کنار هم در یک رستوران باربکیوی کره‌ای نشسته‌ایم.

پیش از خروج از خانه، برای نوئل پیام فرستادم و گفتم با دوستم بیرون می‌روم، اما غذایش را روی اجاق گذاشته‌ام. کمی اسپاگتی با کوفته‌قلقلی که از شب پیش مانده بود. آن را در قابلمه ریختم و درش را گذاشتم، تا کار برایش راحت باشد. تنها کاری که باید بکند، این است که شعله را روشن کند.

او هنوز به پیامم جواب نداده و احتمالاً مثل همیشه دیر کرده است. احتمالاً حدود ساعت هشت سروکله‌اش پیدا می‌شود و نخست دوش می‌گیرد تا بوی عطر آن زن را از تنش بشوید، اما سپس مستقیم سراغ اجاق می‌رود، چون حتماً رابطه با معشوقه‌اش حسابی گرسنه‌اش کرده است.

من باید دست‌کم تا ساعت نه شب یا تا وقتی پلیس زنگ بزند و بگوید چه اتفاقی افتاده است، بیرون بمانم.

کینزی می‌گوید: «حواست پرته، تالیا. همه‌چیز روبه‌راهه؟»

«حواسم پرته» کمترین توصیف ممکن است. به شعلۀ گودال باربکیوی بینمان خیره شده‌ام و آرزو می‌کنم کاش جای دیگری غذا خورده بودیم. تنها چیزی که در ذهنم می‌گذرد، شعله‌هایی‌ست که قرار است از اجاقم بیرون بزند. همان‌هایی که شوهر خیانت‌کارم را زنده‌زنده خواهد سوزاند.

می‌گویم: «خوبم.»

اما خوب نیستم. چرا این کار را کرد؟ چطور توانست این کار را با من بکند؟ من که این‌قدر دوستش داشتم. می‌خواستم همۀ عمرم را با او بگذرانم. می‌خواستم با هم خانواده‌ای تشکیل دهیم. بله، کنار آمدن با برنامۀ کاری‌اش سخت بود، اما می‌توانستم درکش کنم. اما خیانتش را چطور؟ هرگز نمی‌توانم این را ببخشم.