معرفی و دانلود کتاب خون خرگوش
برای دانلود قانونی کتاب خون خرگوش و دسترسی به هزاران کتاب و کتاب صوتی دیگر، اپلیکیشن کتابراه را رایگان نصب کنید.
معرفی کتاب خون خرگوش
رضا زنگی آبادی در کتاب خون خرگوش داستان ضعفا و مطرودان جامعه را روایت کرده است. قهرمان رمانِ او دختری نوجوان است که اسیر دستِ پدری خشن و خویشاوندانی ددمنش شده است. در طول رمان بناست تلاشهای این نوجوان معصوم را برای برونرفت از وضعیت فلاکت و نگونبختی دنبال کنیم.
درباره کتاب خون خرگوش
کتاب خون خرگوش، رمانی اجتماعی از رضا زنگی آبادی است که با نگاه به تحولات جامعهی ایران در سالیان اخیر به رشتهی تحریر درآمده است. زنگی آبادی در این اثر مهیج و پرکشش، روایتی کوبنده و تأثیرگذار را به مخاطب عرضه کرده که دنبال کردن آن، ما را با آنچه در لایههای زیرین طبقات اجتماعی جریان دارد، آشنا میسازد. نویسنده ضمن گفتوگویی، در باب رمان خون خرگوش چنین گفته است: «وقایع رمان خون خرگوش در فضای زیست بیخانمانها و حاشیهنشیان اتفاق میافتد. خشونت پنهانِ جامعهی ایران که در این سالها مدام بیشتر و بیشتر شده است، در کردارهای شخصیتهای این رمان بازتاب یافته است؛ شخصیتهای حاشیهای که شاید در اخبار نامی از آنها بشنویم، اما هرگز وارد بطن و متن زندگیشان نمیشویم.»
گورخوابی، قتلهای ناموسی، تخریب خانههای حاشیهنشیان و موارد اینچنینی که در اخبار و جراید دنبال کردهایم، درونمایههای اصلی کتاب خون خرگوش را میسازند. قهرمان اثر، دختری نوجوان است که در میان مشتی آدم رند و بیسروپا زندگی میکند. پدر او مردی خشن و بیمروت است که به کار تهیهی زغال چوب اشتغال دارد. این مرد برای امرار معاش حاضر است به هر خفتی تن دهد. دیگر اطرافیان دختر نیز وضعی بهتر از پدرش ندارند. آنان مردمانی مطرود و حاشیهنشیناند که روز را تنها به امید سر رسیدن شب سپری میکنند. در این میان، قهرمان داستان که زندگی او از حدود هفت، هشت سالگی تا ایام نوجوانی به تصویر کشیده شده، تلاش میکند تا به هر نحوی که شده خود را از منجلابی که در آن گرفتار آمده نجات دهد و زندگیای دیگرگونه را آغاز کند. اینچنین است که سفر او آغاز میشود؛ سفر از روستایی محروم و کمامکانات به محیط سرد و غریبهستیزِ شهر. در این میان، خردهحوادث بسیاری به وقوع میپیوندد؛ خردهحوادثی که قهرمان داستان را در دوراهیهای اخلاقی دشواری قرار میدهد...
کتاب خون خرگوش را میتوان رمانی ناتورالیستی نامید. چنانکه میدانیم، وجه بارز آثار ناتورالیستی، تأکید بر تأثیر محیط اجتماعی و البته، تأثیر وراثت بر کردار و رفتارِ آدمهاست. قهرمان داستان خون خرگوش، هم از سوی محیط و هم از سوی خویشانِ خونیاش، تحت بیرحمانهترین اجحافها قرار میگیرد. به نحوی که گاه به این فکر میافتد که شاید بهتر آن باشد که عطای زندگی را به لقایش ببخشد و خود را خلاص کند. اما هر بار، شعلهی کوچکی از امید در قلب گرم و مهربان او دمیدن میگیرد، و وی را به ادامهی حیات و رفتن به راه نجات و رستگاری، ترغیب میکند.
کتاب خون خرگوش توسط انتشارات چشمه در اختیار مخاطبین علاقهمند قرار گرفته است.
کتاب خون خرگوش مناسب چه کسانی است؟
علاقهمندان به داستانها و رمانهای اجتماعی و دنبالکنندگان ادبیات امروز ایران، دو گروه از مخاطبین اصلی کتاب خون خرگوش، نوشتهی رضا زنگی آبادی، به شمار میروند.
با رضا زنگی آبادی بیشتر آشنا شویم
رضا زنگی آبادی، نویسندهی خوشنام ایرانی، در سال 1347 دیده به جهان گشوده است. او ابتدا به سینما و فیلمنامهنویسی علاقه داشت، اما به مرور رماننویسی را به عنوان حرفهی اصلی خویش برگزید. داستان کوتاهی از رضا زنگی آبادی در دورهی سوم جایزهی هوشنگ گلشیری شایستهی تقدیر شناخته شده است. همچنین، رمان «شکار کبک» او در دوازدهمین دورهی جایزهی گلشیری مورد ستایش قرار گرفت.
از میان آثار رضا زنگی آبادی میتوان به عناوین پیش رو اشاره نمود: «یک روز مناسب برای شنای قورباغه»، «خون خرگوش»، «گاه گرازها»، «سفر به سمتی دیگر» و «شوالیههای کوچک شهر».
در بخشی از کتاب خون خرگوش میخوانیم
خدمت جناب سروان نعمت جودت سلام عرض مینمایم.
من فریبا بارزنگی هستم. خواستم بگویم ما برای شما دوتا فرفره تهیه کردیم. چندبار آمدیم جلوِ آگاهی. یکبار سرباز جلوِ آگاهی ما را مسخره کرد و خندید. یکبار هم با نیازولولی آمدیم. یک سرباز دیگر به فرفرهها نگاه کرد و حرف بدی زد. گفت راست میگویند که نعمت جودت دیوانه شده است. ببخشید ما حرف بد سرباز را گفتیم. یکبار دیگر هم تنهایی آمدیم، یک سرباز دیگر گفت شما را بازخرید کردهاند. ما نمیدانیم بازخرید چیست. پدرمان هم نمیداند، نیازو هم نمیداند، نجیبو که پیرمرد است و لولی است و این فرفرهها را مجانی به ما داده است هم نمیداند. دکتر میداند ولی اینقدر قاتیپاتی حرف زد که ما باز هم نفهمیدیم. ما آدرس مجله را هم پیدا کردیم، یکبار صبح با نیازو و اژدرو رفتیم بسته بود. یکبار هم تنهایی بعدازظهر رفتیم، باز بسته بود. ما آدرس دیگری از شما نداریم. این نامه را به صندوق پستی مجله میفرستیم شاید به دست شما برسد و ما بتوانیم دوتا فرفرهای که شما از ما خواسته بودید به دستتان برسانیم. خدا شما را سالموسلامت نگه دارد.
توی هوا سرماریزه بود. ساکنان گودال چپیده بودند توی سوراخهایشان. فریبا هم کز کرده بود ته غار. نور سرخ هیزمهای وسط گودال کمی غار را روشن کرده بود. پدرش کنار آتش چُرت میزد. بعد صدای پایی آمد. خلیل آمد دم غار و رو کرد به فریبا.
«پاشو بیا عموجان.»
پالتویی مشکی پرت کرد طرف فریبا، پالتو افتاد روی سر فریبا.
«بپوش. برا تو خریدهم.»
فریبا همانطور نگاه میکرد. نمیتوانست حرف بزند.
«پاشو بیا.»
پدرش گفت «برو دخترم. برو فری.»
خلیل گفت «سر سیاهِ زمستون جای تو اینجا توی این کُتِ تاریک نیست. وخی بیا ببرمت یه جای گرم و خوب.»
مشخصات کتاب الکترونیک
نام کتاب | کتاب خون خرگوش |
نویسنده | رضا زنگی آبادی |
ناشر چاپی | نشر چشمه |
سال انتشار | ۱۴۰۱ |
فرمت کتاب | EPUB |
تعداد صفحات | 195 |
زبان | فارسی |
شابک | 978-622-01-0967-9 |
موضوع کتاب | کتابهای داستان و رمان اجتماعی ایرانی |