معرفی و دانلود کتاب صوتی اگر برف از باریدن بازنایستد

معرفی کتاب صوتی اگر برف از باریدن بازنایستد

کتاب صوتی اگر برف از باریدن بازنایستد یک رمان کوتاه درباره‌ی عشق زاون به آناهید در بحبوحه‌ی انقلاب اسلامی ایران است. این کتاب به قلم روبرت صافاریان نوشته شده است و داستان دو خانواده‌ی ارمنی را روایت می‌کند که انقلاب را پشت سر می‌گذارند و در خلال آن تغییرات بسیاری را به چشم می‌بینند؛ تغییراتی که شاید کمتر کسی از آن‌ها مطلع بوده باشد، اما تاثیرات بسیار مهمی بر خانواده‌های ارمنی از خود بر جای گذاشته است.

درباره‌ی کتاب صوتی اگر برف از باریدن بازنایستد

در سال‌های پیش از انقلاب اسلامی، مرد جوانی به نام زاون، به آناهید، خواهر دوست صمیمی‌اش، دل می‌بازد. آناهید و برادرش سارو، فرزندان یک مرد سختگیر هستند و در طبقه‌ی بالای یک کلیسای قدیمی ارمنی زندگی می‌کنند. زاون و دوستانش در یک محله ساکن بوده و تمام کودکی‌شان را با هزاران بازیگوشی لابه‌لای جشن‌ها و مراسم گوناگون در حیاط آن کلیسای کهنه گذرانده‌اند. با شنیده شدن زمزمه‌های جوانی، جوانه‌های عشق در دل زاون روییده و همه چیز را تغییر داده. کتاب صوتی اگر برف از باریدن بازنایستد، نوولایی اثر روبرت صافاریان (Robert Safarian) است و به برفی می‌پردازد که بر زندگی زاون و دوستانش می‌بارد و سر باز ایستادنش نیست.

گفتیم عشق زاون به آناهید همه چیز را تغییر داد. اما این تنها رخدادی نبود که بر زندگی آن‌ها تاثیر گذاشت. در سال 1357 بود که انقلاب اسلامی رخ داد و مسیر زندگی آن‌ها را برای همیشه تغییر داد. به طور کلی، آنچه ارامنه‌ی ایران در طول سال‌های اخیر از سر گذرانده‌اند، در هاله‌ای از ابهام فرو رفته است. روبرت صافاریان که خود جزوی از جامعه‌ی ارامنه‌ی ایران است، تالیفاتی چند پیرامون تاریخ ارامنه دارد. او در کتاب صوتی اگر برف از باریدن بازنایستد در تلاش است که گوشه‌ای از فراز و نشیب‌های زندگی آن‌ها را به تصویر بکشد. کتاب به واسطه‌ی خانواده‌ی سارو و آناهید، ما را با خود به قلب یک کلیسای فرسوده اما فعال ارمنی می‌برد و آیین‌ها و جشن‌های متنوع و فرهنگ آن‌ها را نشانمان می‌دهد. نویسنده از وصف شرایط اجتماعی و سیاسی ایران نیز غافل نمی‌شود. او روندی را که خانواده‌های مسیحی طی سال‌های پیش از انقلاب و پس از آن پشت سر گذاشته‌اند، شرح می‌دهد و تاثیراتی را که گذار از جهان سنت به مدرنیته بر خانواده‌های آن‌ها گذاشته، عیان می‌سازد.

داستان کتاب صوتی اگر برف از باریدن بازنایستد در پنج بخش روایت شده است و در هر بخش به سراغ یکی از شخصیت‌های ماجرا می‌رود. زاون، ژولیت، آرپیک و آناهید دوستانی هستند که رمان یک به یک از زاویه دید آن‌ها سخن می‌گوید و عشق‌ها، اندوه‌ها و مهاجرت‌ها را روایت می‌کند. نثر کتاب ساده و روان است و مضامین جاری در کتاب مقدس با داستان عشق زاون تلفیق می‌شود و فضای گیرایی می‌سازد که شما را تا به آخر میخکوب خود می‌کند.

کتاب صوتی اگر برف از باریدن بازنایستد را نشر چشمه ذیل مجموعه‌ی هزاردستان و با همکاری نشر صوتی رادیوگوشه روانه‌ی بازار کتاب ایران کرده است.

کتاب صوتی اگر برف از باریدن بازنایستد برای چه کسانی مناسب است؟

علاقه‌مندان به ادبیات معاصر ایران، طرفداران رمان‌های فارسی عاشقانه و کسانی که قصد دارند اطلاعات بیشتری از زندگی، فرهنگ و تاریخ ارامنه‌ی ایران به دست آورند، به کتاب صوتی اگر برف از باریدن بازنایستد گوش فرا دهند.

در بخشی از کتاب صوتی اگر برف از باریدن بازنایستد می‌شنویم

خسته شده بودند از زندگی در چنین خانه‌ای و ژولیت به این نتیجه رسید که همه‌ا‌ش تقصیر مادرشان است؛ این زن باعث‌وبانی این اوضاع است. این فقط نظر ژولیت نبود، همه همین را می‌گفتند. فشار روی خاله آنوش زیاد بود. او بود که روزی سه وعده غذا را توی سینی مخصوص به اتاق سارو می‌برد. او بود که علاوه‌براین، ساعت ده صبح، قهوه و میوه و شیرینی را توی سینیِ مخصوص کنار تخت سارو می‌گذاشت و می‌پرسید که چیز دیگری نمی‌خواهد؟ در مقابل، نه تشکری، نه روی خوشی. همه می‌گفتند اگر این‌طوری از او پذیرایی نکند مجبور می‌شود برود کار کند. مادر اما می‌گفت که شما نمی‌دانید یک مادر چه می‌کشد وقتی بچه‌اش را در این حال می‌بیند. آن‌ها نمی‌دانستند هربار غذا و آب می‌برد توی اتاق، یا هربار که صدای سارو را از اتاق می‌شنید که با غیظ داد می‌زد «مادر»، فرصتی بود یک‌بار دیگر به صورت پسرش نگاه کند و یک‌بار دیگر مطمئن شود که او بلایی سر خودش نیاورده است. گاهی بعد از گذاشتن سینی قهوه و شیرینی روی میز کوچک گوشه‌ی اتاق، می‌ایستاد و نگاهش می‌کرد. چاق شده بود. صورتش دیگر به معصومیت دوران کودکی نبود که با شادی این‌طرف و آن‌طرف می‌دوید و مادر و خواهرهایش قربان‌صدقه‌اش می‌رفتند. گنده شده بود! خیره می‌شد به او و تو فکر می‌رفت تا داد می‌زد «آدم ندیده‌ای؟!» و اگر بدوبیراهی بارش نمی‌کرد، خیلی خوشحال می‌شد. مادر سارو می‌گفت «می‌گن بیرونش کنین! بیرونش کنیم بره یه بلایی سر خودش بیاره؟! یا از گشنگی توی جوب خیابون بیفته بمیره؟! حرف‌ها می‌زنین ها! کی با بچه‌ش همچین کاری می‌کنه؟»

فهرست مطالب کتاب صوتی