معرفی و دانلود کتاب صوتی تلخ‌ترین لبخند

عکس جلد کتاب صوتی تلخ‌ترین لبخند
قیمت:
۲۸,۰۰۰ تومان
خرید کتاب صوتی
۳۰٪ تخفیف اولین خرید با کد welcome

برای دانلود قانونی کتاب صوتی تلخ‌ترین لبخند و دسترسی به هزاران کتاب و کتاب صوتی دیگر، اپلیکیشن کتابراه را رایگان نصب کنید.

برای دانلود قانونی کتاب صوتی تلخ‌ترین لبخند و دسترسی به هزاران کتاب و کتاب صوتی دیگر، اپلیکیشن کتابراه را رایگان نصب کنید.

معرفی کتاب صوتی تلخ‌ترین لبخند

رحیم فتوره چی در کتاب صوتی تلخ‌ترین لبخند، به موضوع مهاجرت دانشجویان نخبه از کشور می‌پردازد و در قالب داستانی تاثیرگذار و زیبا، از معضلات و فواید این امر سخن می‌گوید.

درباره کتاب صوتی تلخ‌ترین لبخند:

مهاجرت نخبگان در چند دهه گذشته، به عنوان یکی از مسائل مهم اجتماعی شناخته می‌شود. موضوعی که آینده بسیاری از جوانان ایرانی و توسعه و پیشرفت کشور به آن وابسته است. دانشجویانی که به هدف کسب علم و ساختن زندگی بهتر راهی دیار غربت می‌شوند و باید از تمام متعلقات خود دست بکشند و برای همیشه یا چندین سال وطن را ترک گویند. به همین خاطر ادبیات می‌تواند نقشی به سزا در این زمینه ایفا کند و در قالب داستان‌هایی سرگرم‌کننده و آموزنده، موضوع مهاجرت را از زوایای گوناگون بررسی نماید.

رحیم فتوره‌چی یکی از فارغ التحصیلان دکتری رشته مهندسی پزشکی از دانشگاه صنعتی امیرکبیر است. او در کتاب تلخ‌ترین لبخند موضوع مهاجرت نخبگان را سوژه اصلی کار خود قرار داده و از مزایا و معایب این امر سخن گفته است. او در مقدمه کتاب نیز بیان می‌کند که در تجربه زیسته خود بارها شاهد رفتن دوستان و آشنایان خود بوده و به خوبی با مشکلات و سختی‌ها دانشجویان ایرانی و نبود امکانات در داخل کشور آشنا است.

به همین خاطر در این رمان با شخصیت‌هایی آشنا خواهید شد که هر کدام به نوعی خواهان مهاجرت از وطن هستند و به خاطر وابستگی‌های خانوادگی و احساسی باید یکی از حساس‌‌ترین تصمیمات خود را در زندگی‌شان بگیرند.

کتاب صوتی تلخ‌ترین لبخند به چه کسانی پیشنهاد می‌شود؟

علاقه‌مندان به رمان‌های ایرانی و موضوعات روز جامعه از شنیدن این کتاب صوتی لذت خواهند برد.

در بخشی از کتاب صوتی تلخ‌ترین لبخند می‌شنویم:

اواسط تیرماه بود که بعد از گذشت نزدیک به هشت سال از رفتن خان داداشم سام به آمریکا، کارهای مربوط ویزا و اقامتش در آنجا درست شد و توانست به ایران بیاید. مامانم در این مدت خیلی بی‌تاب دیدنش بود؛ اگرچه همان سال 89 یکبار به دیدنش رفت، ولی واقعا من می‌دیدم که چقدر طاقتش برای دیدنش طاق شده است و دیگر دوری‌اش را نمی‌تواند تحمل کند.

هرچه باشد، پسر بزرگش بود و بسیار دوستش داشت. نه اینکه ما را دوست نداشته باشد، اما همه می‌دانستیم که سام را یک جور دیگر دوست دارد. ما که شرایط روحی مامان را می‌دانستیم، نگران بودیم که در لحظه دیدار مامان و سام حالش از شدت هیجان و تپش قلب بد شود. پدرم هم همینطور بود؛ خیلی بی‌تاب سام بود. دقیقا هشت سال میشد که فقط و فقط در فضای مجازی دیدار داشتند؛ من هم همینطور.

فهرست مطالب کتاب صوتی

نمونه
4 دقیقه
پیشگفتار
10 دقیقه
بهرام، تهران، مقدمه یک
3 دقیقه
سارا، تهران، مقدمه دو
6 دقیقه
بهرام، تهران، مهرماه 92
4 دقیقه
بهرام، تهران، مهرماه 93
7 دقیقه
شیدا، تهران، بهمن ماه 93
6 دقیقه
بهرام، تهران، بهمن ماه 93
5 دقیقه
شیدا، تهران، خردادماه 94
3 دقیقه
بهرام، تهران، خردادماه 94
8 دقیقه
نازنین، تهران، خردادماه 94
7 دقیقه
داوود، تهران، خردادماه 94
9 دقیقه
بهرام، تهران، خردادماه 94
9 دقیقه
شیدا، تهران، خردادماه 94
8 دقیقه
بهرام، تهران، مهرماه 94
23 دقیقه
سارا، تهران، بهمن ماه 94
5 دقیقه
دکتر اسکویی، تهران، بهمن ماه 94
11 دقیقه
داوود، تهران، اردیبهشت ماه 96
9 دقیقه
شیدا، تهران، تیرماه 96
8 دقیقه
سام، تهران، تیرماه 96
7 دقیقه
شیدا، تهران، مهرماه 96
12 دقیقه
سام، تهران، مردادماه 96
18 دقیقه
بهرام، تهران، خردادماه 97
9 دقیقه
پویا، تهران، تیرماه 97
16 دقیقه
شیدا، تهران، تیرماه 97
10 دقیقه
سارا، تهران، تیرماه 97
6 دقیقه
بهرام، تهران، مردادماه 97
6 دقیقه
شایان، مونترال، مردادماه 97
16 دقیقه
سارا، تهران، مردادماه 97
12 دقیقه
بهرام، تهران، مردادماه 97
7 دقیقه
شیدا، تهران، مردادماه 97
7 دقیقه
بهرام، لاهیجان، شهریورماه 97
13 دقیقه
بهرام، تهران، مهرماه 97
4 دقیقه
سارا، تهران، مهرماه و آبان ماه 97
9 دقیقه
پویا، تهران، آبان ماه 97
5 دقیقه
شیدا، تهران، فروردین ماه 98
7 دقیقه
بهرام، تهران، فروردین ماه 98
8 دقیقه
سارا، تهران، تیرماه 98
9 دقیقه
بهرام، تهران، مردادماه 98
4 دقیقه
شیدا، تهران، مردادماه 98
6 دقیقه
بهرام، تهران، مردادماه و شهریورماه 98
13 دقیقه
خانم دیبایی، تهران، شهریورماه 98
3 دقیقه
بهرام، تهران، مهرماه 98
10 دقیقه
شیدا، واشنگتن، مهرماه 98
7 دقیقه
شایان، مونترال، مهرماه 98
10 دقیقه
آقای مجد، تهران، آذرماه 98
8 دقیقه
بهرام، تهران، دی ماه 98
4 دقیقه
داوود، واشنگتن، دی ماه 98
20 دقیقه
سارا، تهران، دی ماه 98
8 دقیقه
سام، واشنگتن، دی ماه 98
11 دقیقه
بهرام، تهران، دی ماه 98
3 دقیقه
مادر بهرام، تهران، دی ماه 98
8 دقیقه
سارا، تهران، دی ماه 98
8 دقیقه
استاد راهنما، تهران، دی ماه 98
6 دقیقه
آقای دیبایی، تهران، بهمن ماه 98
6 دقیقه
نازنین، واشنگتن، بهمن ماه 98
5 دقیقه
شیدا، تهران، بهمن ماه 98
5 دقیقه
سارا، تهران، دی ماه 1405
5 دقیقه
سخن پایانی

مشخصات کتاب صوتی

نام کتابکتاب صوتی تلخ‌ترین لبخند
نویسنده
راویعلیرضا عسگری
ناشر صوتیانتشارات سرافراز
سال انتشار۱۴۰۰
فرمت کتابMP3
مدت۷ ساعت و ۵۹ دقیقه
زبانفارسی
موضوع کتابکتاب‌های داستان و رمان اجتماعی ایرانی
قیمت نسخه صوتی

نقد، بررسی و نظرات کتاب صوتی تلخ‌ترین لبخند

زینب عرب
۱۴۰۰/۰۹/۰۸
یه روایت اسفناک و شرم آور از جامعه علمی ایران سارا و ساراهای این جامعه قطعا تا آخر عمر به خودشون و استعدادهاشون بدهکار میمونن، پس به ناچار باید برن جایی که قدر استعدادهاشون دونسته بشه
فرار مغزها: عنوانی به شدت اشتباه و نامناسب و گاها عوام فریبانه برای افرادی از این دست که اگر بمونن نادیده گرفته و
میشن از درون دچار فروپاشی میشن گاهی تا سر حد نابودی پیش میرن و اگر برن برچسب وطن فروش بهشون زده میشه، حداقل فایده خوانش این کتاب اینه که بدونیم که رسیدن به یک مراحلی واقعا سخته و مستلزم فدا کردن خیلی چیزهاست و آنقدر راحت آدم‌ها رو قضاوت نکینم و از این عنوان نابجا برای همچنین آدمهایی استفاده نکنیم
در مورد صداگذاری این کتاب، موسیقی متن به شدت آزاردهنده ست، میشد از یک موسیقی آرام‌تر استفاده کرد، گوش کردن به یک همچین موسیقی برای مدت طولانی واقعا تاثیر بدی بر روان آدمی می‌گذاره، برای من که کل کتاب رو بی وقفه گوش کردم بسیار آزار دهنده بود
و در مورد راوی صوتی کتاب: بعضی کلمات به وضوح بیان نمیشدند، و تاکید ایشون برای ادای بعضی کلمات بسیار نامناسب بوده و باعث ادای اشتباه کلمات با تشدید می‌شده
در مجموع این کتاب رو به خاطر بیان و شفاف سازی بسیاری از حقایق جامعه دانشگاهی ایران دوست داشتم
و البته بسیار متاسف شدم از سرانجام بهرام و امیدوارم روزی برسه که بهرام‌های جامعه‌ی ما مجبور به ترک دیار نشن و همچنین سرنوشت شومی براشون رقم نخوره
ممنون از کتابراه
رحیم فتوره چی
۱۴۰۱/۰۲/۰۵
سلام و عرض ادب
فتوره چی هستم نویسنده کتاب تلخ‌ترین لبخند
قبل از هر توضیحی از همه شما عزیزانی که وقت گذاشتید و کتاب من رو گوش دادید تشکر ویژه‌ای میکنم. چه از عزیزانی که کتاب رو دوست داشتن و چه عزیزانی که از کتاب خوشتون نیومد.
از شنیدن تعاریفتون خیلی شرمنده و‌ در عین حال خوشحال شدم و خیلی چیزها
از انتقاداتتون یاد گرفتم.
بایستی به این نکته اشاره کنم که من به هیچ عنوان ادعایی در زمینه نویسندگی ندارم و از همه متخصصین این حوزه عذرخواهی میکنم.
این کتاب برآمده از مسائل و مشکلاتی هست که لمسش کردم و به نوعی احساس وظیفه کردم که در موردش بنویسم.
در نوشتن کتاب سعی کردم به مسایل بر اساس سن کاراکتر نگاه کنم به خصوص بهرام و شیدا که در ابتدا حال و هوای عاشقی جوون‌های هجده ساله رو تجربه میکردن و در ادامه پخته تر و واقعی تر به زندگی نگاه میکردن
در مورد موسیقی بکار رفته در کتاب من هم با منتقدین موافقم و میتونست موسیقی بهتری برای کتاب استفاده بشه.
همچنین به نظر میرسه برخی از منتقدین عزیز کتاب رو تا انتها ادامه نداده‌اند. از همه این عزیزان تقاضامندم در صورت امکان کتاب رو تا انتها گوش کنند.
در نهایت برای همتون آرامش و سلامتی آرزومندم.
تشکر ویژه‌ای هم از کتابراه برای ایجاد چنین بستر مناسبی دارم.
دوستدار شما
رحیم
Ayda Azimi
۱۴۰۰/۰۹/۰۵
نظرات رو که می‌خونم از این حجم پایین بودن دانش ادبی متحیر و حیرون می‌شم😐همه گفتن این اثر عالی و شاهکاره و... در صورتی که چیزی جز یه داستان سطحی و کودکانه نیست. نویسنده‌ای که در پیشگفتار ادعا می‌کنه رمانی از دغدغه و مشکلات نوابغ و نخبه‌ها و نبود اشتغال و سیل مهاجرتشون نوشته با ارائه‌ی یک کتاب قصه و عاشقانه به تمام اون ادعا‌ها گند زده. 😑
حداقل کاش داستان عاشقانه جذاب پر چالشی می‌داشت. 😐 انگار رمانی از رمان‌های کانال‌های تلگرامی یا اینستاگرامی می‌خونی. داستانی به شدت حوصله سر بر و خسته کننده. شخصیت‌های اصلی انگار به جای نوابغ دانشگاهی چند تا دختربچه و پسربچه بودن که درگیر عشق‌های لجوجانه شدن...
گویندگی داستان هم دیگه تیر خلاص بر پیکر خاکستر شده این کتاب هست. گوینده‌ی اثر جوری داستان رو روایت می‌کنه که اگر بم بودن صداش نبود تصور می‌کردم ایشون هم نهایتاً پنج شیش سالشه😂
و در نهایت من کتاب رو در نیمه رها کردم چون واقعاً ادامه دادن به این چرندیات توهینی عظیم به شعور خودم می‌بود...
کاش به خودمون بیایم و با آثار ادبی واقعی آشتی کنیم هنوز که این ابتذالات آخرین نفس‌های اون‌ها رو در نطفه خفه نکردن😔
آهان اون یه ستاره هم نمی‌خ. استم بدم حیف که برای ثبت نظر مجبور بودم....
Mohammad Bagheri
۱۴۰۱/۰۲/۰۴
داستان ساده ولی حاوی بخشی از دغدغه‌ها و مشکلات دسته‌ای از تحصیل کرده‌های نخبه کشور بوده که بعضا برخلاف میل باطنی خودشون برای ادامه تحصیل و کار مجبور به ترک وطن می‌شن چون متاسفانه درحال حاضر کشور جایگاه و ارزشی برای شایستگی و نخبگی اونها نداره.
گویندگی و موسیقی‌های متن خوب بود ولی موسیقی ابتدا و و
انتهای قسمت‌ها خیلی اعصاب خوردکن بود.
خدا قسمت هیچ خانواده‌ای نکنه از دست دادن عزیزی رو، از دست دادن جوانی رو، مخصوصا جوانی تحصیل کرده نخبه رو، حتی نمی‌شه حال اون خانواده رو هم درک کرد، حالا باید بهتر بفهمیم درد خانواده‌هایی مثل خانواده‌های جانباختگان پرواز اوکراین چقدر سنگینه، خدا همه جانباختگان اینگونه حوادث مخصوصا هواپیمای مذکور رو بیامرزه و به بازماندگان اون صبری عظیم عطا کنه و به حق همین شب‌های عزیز قدر از مصببین اون به بدترین و بالاترین شکل ممکنه بازخواست کنه و عذاب الهی رو نصیب اونها کنه.
جلالی
۱۴۰۱/۰۳/۲۰
داستان بسیار جذاب بود، لحظه به لحظه با داستان پیش رفتم و خودم را جای شخصیت‌های داستان قرار میدادم و موضوع را به خوبی درک میکردم زیرا ناشی از واقعیت‌ها و مشکلات روز کشورم بود
قلم نویسنده قوی بود، صدای گوینده عالی بود و موسیقی متن بسیار خوب و به جا تنظیم شده بود
با پایان داستان بسیار متاثر و غمگین
شدم حتی تا چندین روز این غم و اندوه با من همراه بود چون این داستان واقعی بود و ناشی از تخیل و زاییده ذهن نویسنده نبود.
با همه این وجود بنده به کشورم با همه ضعفهای موجود احترام میگزارم و معتقدم اگر ضعفی هست از خود ماست و برای از بین بردن ضعفها باید ماند و تلاش کرد، ترک کردن و رفتن با ادعای اینکه کسی در این خاک قدرمان را نمی‌داند بزرگترین اشتباه است.
نابغه‌های هر کشور باید در همان کشور بمانند و قدر خاک خود را بدانند، دزدان مغزها به خوبی راه دزدی و فریب را بلدند.
نابغه‌ها ودانشمندانی که در این خاک مانده‌اند و با جان و دل برای سربلندی کشورشان تلاش می‌کنند به اندازه کسانی که هیچ کاری برای کشور نکرده‌اند و همیشه نا راضی‌اند، ادعا ندارند!!
دستان مغزهای متفکر، نابغه‌ها، تلاشگران و ایثار گران بی ادعا را باید بوسید، آنهایی که ترک وطن نمی‌کنند، خود را نمی‌بازند و به وطن خود افتخار می‌کنند.
می‌مانند و برای سازندگی با همه موانع می‌جنگند و پیروز می‌شوند.
pegah raesi
۱۴۰۱/۰۲/۱۹
ممنون جناب فتوره چی که این کتاب رو نوشتید، به چند دلیل
اول اینکه نسل جوان ببینند اگر چه مسیر رفتن به دانشگاههای خوب سخته اما اونجا آدم به اشخاصی همردیف و هم شأن خودش آشنا میشود
دوم اینکه شناخت مشکلاتی که نخبه‌های ما با اون در داخل کشور دست به گریبان هستند و مجبووووور به رفتن از ایران میشن که برن
جایی که بتونن از اینهمه نبوغ استفاده کنن و قدرشون هم بدونن
و اما منم مثل خیلی از دوستان ربطی بین پیشگفتار که گفته شده بود خیلی از خانواده‌ها پشیمون میشن از اینکه بچه هاشون از ایران برن و فرار مغزها و.... با داستان ندیدم، دو مقوله‌ی کاملا مجزا بود، اگر *خطای انسانی* نبود الان تمام مسافران اون هواپیما به زندگیشون ادامه می‌دادند و داستان پایان خوش وصال و موفقیت میداشت و چه بسا در آینده اختراعات موثری میکردند اما امان از *خطای انسانی*
و اینکه موسیقی متن واقعااااااا بد بود تا اونجا که چند بار اومدم دیگه کتاب رو‌نخونم و از همون وسط داستان در قسمت نظرها، انتقاد کنم، اما موسیقی رو زدم جلو.
و دیگر اینکه باز مثل همون زمان ماجرای هواپیما گریه کردم و هق هق کردم و همدردی با خانواده‌ی این عزیزان که ناجوانمردانه عزیزانشون پرپر شدند
حداقل این کتاب تونست ذره‌ای از احساس سرنشینان اون هواپیما رو انتقال بده، حس نخبه‌های که به دلیل مشکلات عدیده‌ای نه میتونن اینجا بمونن و نه میتونن از اینجا برن و حس اونایی که رفتن و از خانواده هاشون دورن و......
سپاس از کتاب راه عزیز
م مسعودی
۱۴۰۱/۰۱/۳۱
به نظرم این کتاب از چند جنبه قابل بررسی است.
نخست به نسخه صوتی آن می‌پردازم. اجرا به دور از نظرم در مورد متن کتاب خیلی خوب بود و آقای عسگری کاملاً مسلط مانند یک نمایشنامه شخصیت‌های متفاوت را به صحنه می‌آوردند و دیالوگ‌ها را اجرا می‌کردند ولی انصافاً موسیقی ابتدا و انتهای هر بخش روی مُخ بود و عذاب
آور.
و اما متن:، مشکلات تحصیل برای قشر دانشجو از نظر هزینه و خوابگاه (که در این مورد اشاره نشده بود) و ادامه در مقاطع تخصصی‌تر؛ پیدا کردن کار متناسب با تخصص و تامین کننده مخارج زندگی و..... همه واقعیاتی است که به درستی اشاره شده بود.
این که هیچ هدف مدون و حساب‌شده‌ای برای میزان ظرفیت پذیرش دانشجو در رشته‌های مختلف وجود ندارد و حتی مهم‌تر تمام کسانی که ادامه تحصیل می‌دهند لزوماً علاقه‌ای به رشته تحصیلی خود و اصولاً ادامه تحصیل ندارند و از روی اجبار یا بی برنامه بودن اقدام می‌کنند و دیگر موارد را هم کنار بگذاریم، می‌پردازیم به کسانی که واقعاً با علاقه و هدف ادامه تحصیل می‌دهند؛ شخصاً به عنوان مادری که پسر و دخترم از فعالان عرصه علم و دانش بوده‌اند و در کنار فرزندان نخبه این آب و خاک تحصیل کرده‌اند و شاهد بوده‌ام که با این‌که تخصص و دانش کافی داشتند کمتر موفق شدند در کار مربوط به تخصص خود به کار گرفته شوند و متاسفانه عدم فرهنگ شایسته سالاری تعداد زیادی را سرخورده و مایوس راهی کارهای خارج از تخصص و یا دیار بیگانه کرد.
تا سال‌ها تعصب وطن‌پرستی مانع موافقتم برای مهاجرت برای ادامه تحصیل در کشور دیگر بود ولی در نهایت منطق حکم می‌کرد کسانی را که مهاجرت کردند به قضاوت ننشینم زیرا به تکرار دیدم رتبه‌های بالای علمی در میان دوستان فرزندانم را که موفق به پیدا کردن یک کار ساده مرتبط نشدند.
نونا
۱۴۰۳/۰۴/۳۱
با تشکر از نویسنده محترم داستان بسیار زیبا و جذاب بود ولی عیب اون در بسیار غیر واقعی بودن شخصیت ها بود چطور ممکنه تمامی شخصیت ها کلا بسیار مثبت بودند و هیچ جنبه منفی و حتا خاکستری هم در هیچ یک نبود انگار که ایران و ایرانی ها کلا مدینه فاضله ای هستن و فقط شرایط و اوضاع خرابه والا همه خیلی خیلی خوب و کامل و اوکی هستن که خودمونم می دونیم چنین نیست و حتا در آدمای نخبه و خانواده هاشون ضعف های شخصیتی زیادی موج می زنه در واقع خوبی و بدی با همه و اینکه فضای داستان دیگه زیاده از حد منفی و مأیوسانه بود و هر گونه امید با بهبود و آینده بهتری رو حتی در خارج از کشور برای نسل جوان نخبه متصور نبود فضایی بخ شدت منفی که برای من ۴۲ ساله شاید چیزی نباشه ولی تصور کنین نوجوان ۱۵ ساله ای که این اثر و عاقبت شوم درس خوندن و زحمت کشیدن و جنگیدن برای هدف رو ببینه چقدر سرد و مخربه درسته شرایط بده افتضاحه ولی ما محکومیم به امید به فردایی بهتر پس چه بهتر که در داستان ها جو رو کاملا منفی نکنیم اگه اینقدرمایوس باشیم باور کنین دیگه کلا هیچ حرکت مثبتی هم رخ نخواهد داد انسان به امید زنده ست به امید اینکه این نویسنده توانا که اینقدر خوب تونست غم و یاس رو به قلم بیاره به طوری خودم بارها در خلال داستان گریه کردم بتونه با همون قلم جادویی ش اینبار داستانی امید وار کننده و واقعی با پایانی شاد و زیبا به تصویر بکشه به امید فردایی بهتر و ایرانی بهتر
محمدعلی کلوندی
۱۴۰۱/۰۳/۲۷
کتاب به مسائل ومشکلاتی که برسر راه قشر نخبه کشور
می پردازد. سه مشکل اساسی وبزرگ درکتاب مطرح
می شود.
مسئله اول دغدغه مالی ومشکلات اقتصادی است که این قشر با آن دست و پنجه نرم می‌کنند. به نظر منبرای حل مشکلات مالی نخبه‌های کشور دولت باید باحمایت‌های مالی مناسب این دغدغه را برطرف کند تا دانشجویان
نخبه به دلیل مشکلات مالی از ادامه تحصیل محروم نشوند.
مشکل دوم آینده شغلی مبهم ونامعلوم این قشر است که مانع از ادامه تحصیل آن‌ها می‌شود ویاباعث مهاجرتشان می‌شودکه در این زمینه هم دولت با ایجاد شغل‌های مرتبط با مدرک تحصیلی این قشر می‌تواند این
سرمایه‌های کشور در کشور خود بمانندو ایران را به جای آمریکا واروپا آباد کنند.
مشکل سومی که این قشر با آن مواجه هستنند مسئله ازدواج است که این مشکل در همه جامعه وجود دارد. برای حل مشکل ازدواج دولت با چندحمایت ساده مانند دادن مسکن وهزینه ازدواج می‌تواند به کمک این قشر بیاید.
برخی از مشکل‌های موجود نه دولت مقصر است نه دانشجویان مانند مشکل پویا وحتی پدرومادر پویا هم مقصر نیستند ولی دولت با تقبل هزینه‌های درمانی مادر پویا می‌تواند مسیر ادامه تحصیل پویارا هموار کند. کتاب دربرخی موارد تند رفته وغیر منطقی برخورد می‌کندودور از منطق نوشته است وخیلی از مطالب از زبان دوشخصیت بیان می‌شود که به نظر من باعث طولانی تر شدن بی دلیل کتاب شده است وای کاش نویسنده راه حلی هم ارائه
می کرد واینقدر کتابی نمی‌نوشت. اجرای راوی بسیار ضعیف بود ودر بعضی موارد تند می‌خواند وبعضی کلمات را باتاکیدی بی منطق ادا می‌کندکه باعث سخت شدن ارتباط من با کتاب می‌شود.
کاربر سرو
۱۴۰۱/۰۳/۱۲
بدترین اتفاق تو این کتاب، موزیک پس زمینه است ک بینهایت رو اعصاب است.
بهر ترتیب ک بود کل کتاب رو گوش دادم.
اول باید بگم نمیدونم چرا اینقدر باید تاکید بر تافته‌ی جدا بافته بودن بچه‌های شریف میکردید؟!
نخبه همه جا هست، استعدادهای بر باد رفته فقط تو قلب تهرون و تو شریف نیست!
کلا آمال و آرزوههی ب
همه‌ی ما تو این سرزمین باد رفته علی الخصوص ما دهه شصتیها! ما ک کل زندگیمونو گذاشتیم بپای احترام و حرف گوش کردن و درس و درس و درس!
الانم بخاطر خانواده هامون پابند شدیم و دنبال خیلی از چیزا ک حق مسلممون بود نرفتیم.
یه چیزی ک خیلی تو ذوق میزد قضیه دوست شدن بهرام با شیدا بود. آخه مگه ملت میرن دانشگاه برای دوستی؟! اونم نخبه‌هایی مثل اینا، این قسمت داستان خیلی چیپ بود!
ولی از لحظه‌ای ک فهمیدم کل داستان میخواد ب قضیه سقوط هواپیمای اوکراینی برسه حالم بدتر شد...
اتفاق تلخی بود و داستان رو تلختر کرد!
...
باید بگم کل داستان رو بخاطر موسیقی بد پس زمینه و جریانات دلتنگی و تنهایی و بعدم مرگ بهرام ب شدت دپرس و افسرده و گریون بودم....
نسیم افتخار
۱۴۰۱/۰۴/۱۳
با سلام خدمت دوستان فرهیخته و‌کتاب خونم
اکثر نظرات رو‌خوندم و برای اینکه تکرار مکررات نکنم ازشون رد میشم چون خیلی جاها با انتقادهای دوستان موافقم. ولی به نظرم داستان با زبان ساده رابطه یک زوج جوان رو روایت کرد هرچند که زیاد به مشکلاتشون نپرداخت و بزرگترین دغدغه ش وصال یار بود ولی به هر حال نخبه و
هاهم زندگی شخصی معمولی دارن و صددرصد تو زمینه‌های عاطفی فرق چندانی با بقیه ندارن.
به نظرم نقطه عطف داستان دی ماه ۹۸بودوقتیکه بهرام داشت آخرین حرفهاشو میزد و اون صدا که در پس زمینه بود خودش همه چی رو بیان کرد. متاسفانه ما جایی زندگی می‌کنیم که موندن یا رفتن هردومساوی با نابودیه. اولی تدریجی و دومی به یکباره😔
به هرحال از آقای فتوره چی عزیز بابت اثر خوبشون ممنونم همچنین ممنون از کتابراه عزیز که مثل همیشه زحمت کشیدن و گام بزرگی درجهت کتابخونی وفرهنگ مطالعه برداشتن
فرشته رزاقی
۱۴۰۰/۱۰/۲۶
خیلی یک جانبه به تصویر شرایط کشور پرداخته شده، همون کشورهایی که به عنوان سنبل رفاه و احترام و پیشرفت تعریف می‌شوند با تحریم‌های ناحقشون حصار مصرف گرایی صرف رو در کشورهای امثال ما نهادینه کردند، با این حال نوابغی بالاخص از نظر هوش هیجانی بودند که تونستند با همین مصیبت سرایی که در این متن نقل شده و و دکتری بگیرند زندگی خوبی برای خودشون دیگران بسازند، آشنایانی در امریکا داشتیم که برای خرج تحصیلشون شاگردی و پادویی کردند تا خرج زندگی و تحصیلشون رو بدهند و به محض دریافت دکتری به کشور برگشتند و الان هم جزو هیئت علمی دانشگاه و سرپرست کارهای خصوصی و زندگی خانوادگیشون هستند
عجیب این کشورهای پیشرفته چرا مردم خودشون رغبت چندانی به دریافت این بورسیه‌ها و دکتری ندارند، چون خدمات از جوامعی که اقتصادش رو فلج کردند، براشون سر ریز میشه
شخصیت پردازی جالبی نداشت، متن تیره و سطحی، موسیقی بد و راوی هم تطابق موفقی برای روایات افراد مختلف و حالاتشون نداشت، یعنی خطی روایت می‌کرد
نرمین صوفی
۱۴۰۱/۰۸/۱۹
نه‌ی شاهکاره و نه‌ی اثرادبی. روایات اسفناک و ناراحت کننده‌ی نخبه‌ها و جوانان این سرزمینه که به هزاران دلیل مختلف نمیتونن دراین آب و خاک بمونن و مجبوربه مهاجرت میشن که متاسفانه با صدای خیلی ناهنجارگوینده اسفناک‌تر و جان گدازترشده. واقعا از شنیدن چنین حوادثی که درقالب داستان تعریف شده قلب ادم به درد میاد و تا همیشه جای این زخم روی تن تک تک ما ملت ایران میمونه.. اما درمورد نوع نگارش و نقد کتاب تخصصی ندارم و فقط نظرات شخصی خودمه باید بگم خیلی طولانی بود و خیلی به جزئیات که اصلا مهم نبودن پرداخته و صدای گوینده و طرز بیانش اصلا خوشایند نیست‌. ی صدای خیلی بلند و تیز که اصلا مناسب حال و هوا و محتوای داستان نیست. تشکر از نویسنده بابت زحماتشون و همینطور کتابراه عزیز به امید روزی که دیگه هیچ وقت شاهد چنین رخدادهای دلخراش و جان گدازدرایران عزیزمون نباشیم
Aynam H
۱۴۰۱/۰۴/۰۹
این کتاب به بهترین وجه ممکن حس از دست دادن فرزندان و برای مادر، خواهر، و یک همسر رو توصیف کرده با اینکه داستانی ساده بنظر می‌رسید ولی این داستان حقیقتی بود که در اطراف ما در حال رخ دادنه و چه بسا نخبه‌ها نخبگانی که مجبور به ترک خانواده هاشون یا رویاهاشون یا حتی جانشان شدن بخاطر این سیستم آموزشی بار تأسف کشورمون که فقط فقط بلدن از همان دوران مدرسه بر ما فشار بیاورن و هیچکسی به ما از مسئولیت‌هایی که در آینده قرار است به شدت با آن‌ها مواجه شدیم چیزی یاد نداده و صرفا دلمان را خوش کردند و هیچ ارزشی برای علم ما و دانش ما قائل نیستن و اقتصادی فکر کردن را به ما یاد ندادن که چه بسا اگر بلد بودیم مجبور به ترک آدمایی که از ته دل عاشقشون هستیم نمیشدیم از نویسنده تشکر ویژه‌ای بابت این داستان بینهایت زیبا میکنم و امیدوارم همواره موفق و تندرست باشید 🌹
آمین
۱۴۰۰/۰۹/۱۲
روایتی از دوراهی نخبگان بر سر ماندن و" حسرت همیشگیِ کاش میرفتیم" و رفتن و پیشرفت و رفاه به بهای سالها تحمل ِفراق... بیش از همه سالهای تنهایی و چشم انتظاری پدران و مادران رنج آوره و این در صورت موفقیت و خوشبختی فرزندانه و اگر غیر این باشه حسرت و رنج دائمی ه... من اینرو در زندگی یکی بستگانم دیدم... نی نوای استاد علیزاده رو خیلی دوست دارم و لذت میبرم اما در این داستان نپسندیدم و از اول قصه آخرش رو حدس زدم.
مونولوگ‌ها و گفتگوها ضعیف بود، ساختار فعلی غیرهمزمان و کلمات پرتکرار خانه به جای آپارتمان، ه همه افراد با تحصیلات و شان اجتماعی در هر جمعی مادر رو مامان صدا میزدند و لحن احساسی بهرام با وااای گفتنهایش.... بیان گوینده هم در ادای احساسی و تند کلمات پراشتباه بود.
با آرزوی موفقیت برای نویسنده محترم
ممنون کتابراه عزیز
مشاهده همه نظرات 237

راهنمای مطالعه کتاب صوتی تلخ‌ترین لبخند

برای دریافت کتاب صوتی تلخ‌ترین لبخند و دسترسی به هزاران کتاب الکترونیک و کتاب صوتی دیگر و همچنین مطالعه معرفی کتاب‌ها و نظرات کاربران درباره کتاب‌ها لازم است اپلیکیشن کتابراه را نصب کنید.

کتاب‌ها در اپلیکیشن کتابراه با فرمت‌های epub یا pdf و یا mp3 عرضه می‌شوند.