معرفی و دانلود کتاب ج
برای دانلود قانونی کتاب ج و دسترسی به هزاران کتاب و کتاب صوتی دیگر، اپلیکیشن کتابراه را رایگان نصب کنید.
معرفی کتاب ج
کتاب ج داستانی بلند به قلم نویسندهی نامآشنای این روزهای ادبیات ایران، پیمان هوشمندزاده است. نویسنده در این اثر فلسفی و روانشناختی به روایت داستان یک خانوادهی شمالی میپردازد. جایی که هر کدام از اعضای آن به نوعی با مفهوم هویت مشغول هستند. اثری هستیشناسانه با تمرکز بر مفهوم بدنمندی که بینش تازهای راجع به هویت و مفهوم «من» در اختیار شما میگذارد.
درباره کتاب ج:
نام پیمان هوشمندزاده برای دنبالکنندگان جدی این روزهای ادبیات معاصر ایران نامی آشناست. داستانهای روان و خوشخوان او با تکیه بر مفاهیمی عمیق از همان ابتدا جای خود را در دل مخاطبان باز کردند و او اکنون یکی از برجستهترین نویسندگان معاصر ادبیات فارسی محسوب میشود. هوشمندزاده در کتاب ج نیز به سراغ مفهومی عمیق و تأملبرانگیز رفته و خوانندگان خود را به فکر کردن وا میدارد.
هوسرل، فیلسوف آلمانی - اتریشی قرن بیستم بدن را چیزی بیش از یک ابژهی محض میدانست. بهعقیدهی او، بدن با روان گره خورده به مثابهی اولین درک هرکس از جهان است. بنابراین میتوان گفت که سوژه خود را بهگونهای درک میکند که هم دارای روان و هم تن است و این درک روان - تنی است که پایهای برای درک باقی امور و ابژههای دیگر قرار میگیرد. به عبارت روشنتر، بدن وسیلهایست که بهواسطهی آن ابژههای دیگر را در جهان تجربه میکنیم. اکنون هوشمندزاده از این مفهوم استفاده کرده و هویت، من و تنانگی را درونمایهی کتاب ج قرار داده است.
در کتاب ج با یک خانوادهی چهار نفره آشنا میشوید. خانوادهای از شمال کشور که به پرورش ماهی قزلآلا مشغول هستند. پیمان هوشمندزاده از مفاهیم هوسرلی بهره میگیرد و هنگام ترسیم موقعیت این خانواده، به طرح پرسشهایی عمیق میپردازد. سوالاتی همچون: «نسبت من با بدن چیست؟»، «جای من در هستی کجاست؟»، «حواس در دریافت من از جهان چه نقشی دارند؟» و «آیا میتوان میان جسم و دنیای پیرامون اعتدال و تناسبی برقرار ساخت؟»
ابتدای کتاب با ترسیم داستان مردی راستدست آغاز میگردد. کسی که چهار انگشت دست راست خود را به هم میبندد. توگویی دستش را گچ گرفته باشند. او قصد دارد با چسباندن انگشتهایش به هم، چپدست شود اما نتیجه عکس آنچه تصور میکند رخ میدهد و وضعیت معطوف به نتیجه نمیشود. بدین ترتیب، هر یک از اعضای دیگر خانواده به ایفای نقش خود در این داستان میپردازند و سهم خود را در این اثر ایفا میکنند. نثر روان، داستان تأملبرانگیز و شیوهی روایت دلنشین نگارنده از جمله مواردیست که باعث میشود تا انتها با این داستان بلند همراه شوید.
کتاب ج مناسب چه کسانی است؟
مخاطبان اصلی کتاب ج علاقهمندان به داستانهای فلسفی و روانشناختی بلند فارسی هستند.
با پیمان هوشمندزاده بیشتر آشنا شویم:
او عکاس و نویسندهی ایرانیست که در سال 1348 چشم به جهان گشود. پیمان هوشمندزاده (Peyman Hooshmandzadeh) از بنیانگذاران جایزهی عکاسی شید است و تاکنون موفق شده چندین جایزهی معتبر در زمینهی عکاسی بهدست آورد. از میان این افتخارات و جوایز میتوان به نفر دوم مسابقه بینالمللی عکس مستند، برنده مدال برنز فیاپ دوسالانه بینالمللی عکس، نفر دوم جشنواره عکس مطبوعات و برنده مدال طلا در نمایشگاه بینالمللی عکس کودک اشاره کرد.
برخی از عناوین کتابهای تألیف شده توسط پیمان هوشمندزاده عبارتند از: «دوتا نقطه، ها کردن، وقت گل نی، اهل اسب، جمعه را گذاشتم برای خودکشی، هنوز لهجه داشتیم و حذف به قرینهی مستی».
در بخشی از کتاب ج میخوانیم:
گفتم: نرو. لبخند زد.
این تنها تلاشم بود. بیش از اینش تخریبی دوطرفه به حساب میآمد. وقتی کنارت کسی باشد که همهچیز را میداند، دیگر آزاد نیستی. دیگر بهاختیار نیستی. حق اشتباه نداری. مامان اجازه نمیداد خودت باشی. اجازه نمیداد خودت کشف کنی. و این، این دانایی، اصلاً چیز خوبی نبود. چه میخواست و چه نمیخواست با یک لبخند سرتاپایت را میلرزاند.
ویلچر را خشک کردم. عرق دکمهها را یکییکی گرفتم و سپردمش به پرستار تا ببرد پایین. هفتگیاش را دادم. پول عقبافتادهی هفتهی قبل را هم حساب کردم. چندتایی فاکتور خرید داشت که از قبل تلنبار شده بود، همه را جمع زدیم، چیز زیادی نمیشد. فاکتورها را منگنه کردم و تسویه کردم. پولش را جمع کرد و وسایلش را ریخت توی کیفدستی. پیرهنها را با احتیاط تا زد و گذاشت توی ساک. آخری را بهزور جا داد و زیپش را کشید. مامان را بوسید و رفت.
سید پای استخر مشغول ماهیها بود. پنجره را باز کردم و صدایش زدم. به کیسهی غذا اشاره کرد و مشغول شد. رفتم پیش مامان. کنارش که نشستم اشکش راه افتاد. عینکم را برداشتم و بغلش کردم. سفت چسباندمش
به خودم. هر دو دستش را بلند کردم و انداختم روی شانههام. توانی نداشت ولی سنگینیاش آرامم میکرد. احتیاجی به حرف نبود. هر دو فکر هم را خوانده بودیم. مامان مثل همیشه بیصدا اشک میریخت. من هقهق میکردم. با دستمالی صورتش را پاک کردم. صدای باز شدن در آمد و پشتبندش سید داد زد: بیام؟
به مامان نگاه کردم و گفتم: بیاد؟
پلک زد. گفتم: بیا.
مشخصات کتاب الکترونیک
نام کتاب | کتاب ج |
نویسنده | پیمان هوشمندزاده |
ناشر چاپی | نشر چشمه |
سال انتشار | ۱۳۹۹ |
فرمت کتاب | EPUB |
تعداد صفحات | 105 |
زبان | فارسی |
شابک | 978-622-01-0707-1 |
موضوع کتاب | کتابهای داستان و رمان فلسفی ایرانی |