معرفی و دانلود خلاصه کتاب صوتی آینه شکسته

معرفی خلاصه کتاب صوتی آینه شکسته

خلاصه کتاب صوتی آینه شکسته، اثری از صادق هدایت، نویسنده‌ی نام‌آشنا و پرآوازه‌ی ایرانی است. هدایت در این داستانِ کوتاه، راوی حکایتی عاشقانه میان اودت فرانسوی و جمشید ایرانی است. این داستان برای نخستین بار در مجموعه‌ی سه قطره خون به انتشار رسیده است.

درباره‌ی خلاصه کتاب صوتی آینه شکسته

صادق هدایت (Sadegh Hedayat) در خلاصه کتاب صوتی آینه شکسته از داستان عاشقانه‌ای میان دختری فرانسوی به نام اودت و مردی ایرانی به نام جمشید حکایت می‌کند. جمشید، که داستان از زبان او روایت می‌شود، ساکن آپارتمانی در پاریس است که پنجره‌ی اتاقِ آن رو به اتاقی از آپارتمانِ روبه‌رویی باز می‌شود. در آن اتاق روبه‌رو، دختر جوانی زندگی می‌کند که نوازنده‌ی ویولن است. این دو از طریق همان پنجره‌ها با یکدیگر آشنا می‌شوند و اندک‌اندک ارتباط عاشقانه‌ای میان‌شان شکل می‌گیرد که در ابتدا با نگاه و جملات کوتاه آغاز شده و در نهایت به یک قرار ملاقات ختم می‌شود. در این ملاقات اما همه‌چیز آن‌طور که آن دو مایل هستند پیش نمی‌رود تا آنکه روزی جمشید ناگزیر عازم سفری به لندن می‌شود...

آینه شکسته اثری هم‌راستا و در عین حال متفاوت از صادق هدایت به شمار می‌رود. با اینکه راوی داستان، مرد است اما زبانِ اثر، زبانی عاشقانه و تا حدودی زنانه است. اینجا این جمشید نیست که از عشق سخن می‌گوید. اودتِ داستانِ آینه شکسته مانند شخصیت‌های زنِ دیگر آثار هدایت همچون لاله، مرجان یا آبجی‌خانم پذیرای عشق نیست و در پرده صحبت نمی‌کند بلکه این اوست که ابراز عشق کرده و از احساساتش پرده برمی‌دارد.

به باور بسیاری، هدایت در آینه شکسته، درصدد بوده تا همانند اغلب آثار رئالیستی، تیپ‌هایی از انسان شرقی و غربی به نمایش گذاشته و به کنکاش در ابعاد روحی و روانی، فرهنگی و اجتماعیِ آنان بپردازد. زبانِ اثر، ساده، بی‌تکلف و عاری از لفاظی و پرگویی است. ضرب‌المثل و اصطلاحات عامیانه در آن مشاهده نمی‌شود و توصیفات، از آن میزانی که برای درک توالی و ماهیت رویدادها لازم است، فراتر نمی‌رود. این داستانِ هدایت نیز همانند دیگر آثار او، دارای درونمایه‌ای تیره و ناامیدانه است و شخصیت‌های آن در انزوا روزگار می‌گذرانند و هرچند که با دیگران در ارتباط هستند اما از عمق وجودشان از تنهایی رنج می‌برند. خودکشی نیز از جمله عاقبت‌های مورد علاقه‌ی هدایت برای پایان‌ بخشیدن به روایت خود است و اودتِ کتاب صوتی آینه شکسته نیز از این قاعده‌ی محبوبِ هدایت مستنثی نیست. شخصیت‌های داستان‌های او که گاه در عشق به سردرگمی دچار می‌شوند، گاه از تنهایی به ستوه می‌آیند و گاه، به جنونی کنترل‌ناپذیر و آنی مبتلا می‌شوند، راه گریزی از رنج جز انهدام خود به دستِ خویشتن نمی‌یابند.

خلاصه کتاب صوتی آینه شکسته را به همت نشر صوتی نوین کتاب گویا و با صدای علیرضا ناصحی می‌شنوید.

درباره‌ی مجموعه‌ روایت آواهای سوپرانو

آواهای سوپرانو عنوان مجموعه‌ای از روایات و داستان‌های کوتاه به گردآوری و تدوینِ نشر صوتی نوین کتاب گویاست که ذیل آن، داستان‌های کوتاهی از مشاهیر ادبیات ایران و جهان از جمله صادق هدایت، آنتون چخوف، ابراهیم گلستان، ارنست همینگوی و ویرجینیا وولف به انتشار رسیده است. مضامین مربوط به زنان، زندگی و مسائلِ آنان، فصل مشترک تمامی کتب این مجموعه است. دبیری این مجموعه را حسین مسعودی آشتیانی بر عهده دارد و از برجسته‌ترین و نام‌آشناترین آثار منتشرشده‌ی آن می‌توان به داستان‌های «شکارچی» اثر آنتون چخوف، «چنگال» اثر صادق هدایت و «ماده گرگ» اثر جووانی ورگا اشاره کرد.

خلاصه کتاب صوتی آینه شکسته برای چه کسانی مناسب است؟

شنیدنِ خلاصه کتاب صوتی آینه شکسته را به تمامی علاقه‌مندانِ ادبیات معاصر ایران، طرفدارانِ داستان‌های کوتاه رئالیستی و دوست‌داران آثار صادق هدایت پیشنهاد می‌کنیم.

در بخشی از خلاصه کتاب صوتی آینه شکسته می‌شنویم

یک بعد از نصفه‌شب بود. رفتم پنجره را ببندم و بخوابم. دیدم اودت آمده پایین پنجره‌ی اتاقش، پهلوی چراغ‌گاز در کوچه ایستاده. من از این حرکت او تعجب کردم. پنجره را به تغیّر بستم. همین‌که آمدم لباسم را دربیاورم، ملتفت شدم که کیف منجوق‌دوزی و دستکش‌های اودت در جیبم است و می‌دانستم که پول و کلید درِ خانه‌اش، در کیفش است. آن‌ها را به هم بستم و از پنجره پایین انداختم. سه هفته گذشت و در تمامِ این مدت، من به او بی‌اعتنایی می‌کردم. پنجره‌ی اتاق او که باز می‌شد، من پنجره‌ی اتاقم را می‌بستم. در ضمن، برایم مسافرت به لندن پیش آمد. روز پیش از حرکتم به انگلیس، سرِ پیچِ کوچه به اودت برخوردم که کیف ویولن دستش بود و به طرف مترو می‌رفت. بعد از سلام و تعارف، من خبر مسافرتم را به او گفتم و از حرکتِ آن شبِ خودم نسبت به او عذرخواهی کردم. اودت با خونسردی، کیف منجوق‌دوزیِ خود را باز کرد و آینه‌ی کوچکی که از میان شکسته بود، به دستم داد و گفت: «آن شب که کیفم را از پنجره پرت کردی، این‌طور شد. می‌دانی؟ این بدبختی می‌آورد.» من در جواب خندیدم و او را خرافات‌پرست خواندم و به او وعده دادم که پیش از حرکتِ دوباره، او را ببینم ولی بدبختانه موفق نشدم.

فهرست مطالب کتاب صوتی