معرفی و دانلود کتاب مرد کوچک

معرفی کتاب مرد کوچک

آلفونس دوده داستان‌نویس شهیر فرانسوی، در اثر نیمه‌اتوبیوگرافی خود، کتاب مرد کوچک، شما را به خواندن سرنوشت پرفرازونشیب پسری کوچک‌جثه با رویاهایی بلندبالا دعوت می‌کند. دانیل که سال‌های اولیه‌ی عمر خود را در ناز و نعمت گذارنده، حالا به همراه دیگر اعضای خانواده‌ی تازه‌ورشکست‌شده‌ی خود راهی کوچی اجباری می‌شود. او قصد دارد تا هرطور شده فکری به حال وضعیت معاش خانواده‌ی خود کند و آن‌جاست که با قدرت بی‌همانند روزگار رو‌به‌رو می‌شود.

درباره‌‌ی کتاب مرد کوچک

خانواده‌‌ای ثروتمند در فرانسه‌ی میانه‌ی قرن نوزده، به ورشکستگی بزرگی دچار شده؛ این روایت تک‌خطی شاهکار داستانی آلفونس دوده (Alphonse Daudet) یعنی کتاب مرد کوچک (Le Petit Chose) است؛ اثری که گرچه در دسته‌ی رمان و داستان‌های بلند قرار می‌گیرد اما در گوشه‌گوشه‌ی صفحاتش می‌توان ردپای زندگی و سرگذشت واقعی نویسنده‌ی آن را پیدا کرد.

دانیل، برای رویایی با حقایق سهمگین روزگار همچنان جوانی خام و بی‌تجربه است. او ترجیح می‌دهد به جای پرداختن به واقعیت، وقت خود را صرف گشت‌وگذار میان رویا‌های بی‌انتهایش کند. برادر بزرگ‌تر دانیل یعنی ژاک، تنها دوست و هم‌پای اوست؛ دنیای کوچک دانیل نیز تنها به ژاک و دیگر اعضای این خانواده‌ی کوچک متمول محدود می‌شود. اما چه می‌شود اگر روزی کسب‌وکار پررونق خانوادگی دانیل به ورطه‌ی رکود و ورشکستگی بیفتد؟ دانیل حتی تصور درستی از فقر و بی‌مایگی ندارد. اما وقتی حقیقتی رخ دهد، لاجرم راه پذیرفتن آن نیز به همراهش خواهد آمد. طولی نمی‌کشد که ورشکستگی خانواده‌ی دانیل، آن‌ها را مجبور به پراکنده شدن و هجرتی ناخواسته می‌کند. در چنین شرایطی، چاره‌ای برای دانیل نمی‌ماند جز آن که وارد دانشگاه شود و از راه تحصیل، فکری به حال خود کند. در همان برهه‌ی زندگی، یکی از اساتید نگاهی به جثه‌ی نحیف دانیل می‌اندازد و نام مرد کوچک را بر او می‌گذارد، لقبی که تا سالیان سال، در هر لحظه و هر جایی همراه پسر داستان باقی می‌ماند.

اما فرازونشیب‌های داستان مرد کوچک، تازه از این‌جا آغاز می‌شود. دانیل بالاخره تصمیم می‌گیرد دست از رویاهای دور و دراز بردارد و یک شغل واقعی برای خودش دست‌وپا کند. او تصمیم می‌گیرد به هیچ پیشنهادی دست رد نزند و هرطور شده کمک‌حال اوضاع نابه‌سامان خانواده‌ باشد. اما در همین نقطه‌ نیز تصور دانیل از جهان پیرامون خود بسی رویاگونه است. چرا که با شروع کار سخت، او تازه درمی‌یابد که تا آن روز، درک چندانی از سختی کشیدن نداشته. او برای پیمودن این راه طاقت‌فرسا، بار‌ها مسیر زندگی خود را عوض می‌کند و به هر کورسوی امیدی چنگ می‌اندازد. مدتی به شغل معلمی مشغول می‌شود، آن هم در جایی که هیچ‌یک از همکاران یا حتی دانش‌آموزان، بابت سن‌وسال کم و جثه‌ی ریز او احترامی برایش قائل نیستند. مدتی بعد به رویای شاعر شدن گوشه‌ی خلوتی را برای کار و زندگی برمی‌گزیند و در فرصتی دیگر برای پیدا کردن برادر بزرگ خود ژاک که مدت‌ها از او جدا افتاده، راهی پاریس می‌شود. اما هرکدام از این تصمیم‌ها با وقوع یک رخداد غیرمنتظره، بی‌سرانجام باقی می‌ماند و مسیر زندگی دانیل را پرفرازونشیب‌تر از آنچه هست، می‌کند. اما نقطه‌ی اوج داستان زمانی رخ می‌دهد که چشم دانیل به چهره‌ی دختر یک تاجر ثروتمند می‌افتد؛ در این‌جاست که پیکره‌ی نحیف زندگی دانیل، بیش از هر زمان دیگری به رعشه می‌افتد.

داستان خواندنی مرد کوچک اولین‌بار در سال 1868 به‌چاپ درآمده و تاکنون به زبان‌های مختلفی ترجمه شده است. نسخه‌ی فارسی این اثر نیز با تلاش‌های انتشارات افق و ترجمه‌ای از محمود گودرزی به دست شما می‌رسد.

اقتباس سینمایی از کتاب مرد کوچک

• «مرد کوچک» نام یک فیلم درام فرانسوی ساخته‌ی موریس کلوش و با بازی رابرت لینن است. این فیلم اولین‌بار در سال 1938 به اکران عمومی درآمده و فیلم‌نامه‌ی آن از روی داستان بلندی با همین نام به‌قلم آلفونس دوده اقتباس شده است.

کتاب مرد کوچک برای چه کسانی مناسب است؟

خواندن این داستان پرکشش را به علاقه‌مندان ادبیات داستانی، به‌ویژه رمان‌های کلاسیک فرانسوی پیشنهاد می‌دهیم.

در بخشی از کتاب مرد کوچک می‌خوانیم

سارلاند شهری کوچک در کوه‌های سِوِن است که انتهای دره‌ای تنگ بنا شده و کوهستان همچون دیواری بلند آن را در بر گرفته است. وقتی آفتاب بر آن می‌تابد کوره‌ای می‌شود و وقتی باد سرد شمال بر آن می‌وزد، یخچالی.

شبی که من رسیدم، از صبح باد شمال غوغا می‌کرد و با آنکه فصل بهار بود هنگام ورود به شهر، فسقلی که روی دلیجان قرار گرفته بود نفوذ سرما را تا قلب خود حس کرد. خیابان‌ها تیره و خالی بود... در میدان آرم، چند نفر مقابل دفتری نیمه‌روشن، چپ و راست قدم می‌زدند و ‌منتظر کالسکه بودند. به محض اینکه از بالای دلیجان پایین آمدم، بدون اتلاف حتی یک دقیقه، گفتم مرا به مدرسه ببرند. عجله داشتم زودتر سر کار بروم.

مدرسهش فاصله‌ای با میدان نداشت؛ مردی که چمدانم را می‌آورد پس از آنکه مرا از دو سه خیابان عریض و ساکت گذراند، مقابل خانه‌ای بزرگ ایستاد که به نظر می‌رسید همه چیز در آن سال‌های سال مُرده بود.

کوبه‌ی سنگین در را بلند کرد و گفت: «همین جاست...» کوبه کُند و سنگین فرو افتاد، کُند و سنگین... در خود‌به‌خود باز شد... به درون خانه رفتیم.

لحظه‌ای زیر بالکن در سایه منتظر ماندم. مرد چمدانم را زمین گذاشت و پس از آنکه پولش را دادم به‌سرعت از آنجا رفت... پشت سرش، درِ حجیم کُند و سنگین بسته شد، کُند و سنگین... اندکی بعد، دربانی خواب‌آلود با فانوسی بزرگ در دست به سمت من آمد.

خواب‌آلوده گفت: «لابد تازه‌واردید.» فکر می‌کرد شاگرد مدرسه‌ام.

من اصلاً شاگرد نیستم، به‌عنوان ناظم اینجا آمده‌ام؛ مرا ببرید پیش مدیر...

فهرست مطالب کتاب

بخش اول
کارخانه
سوسک‌ها
او مُرده!/برایش دعا کنید!
دفترچه‌ی قرمز
خرج زندگی‌ات را درآور
کوچولوها
ناظم
چشمان سیاه
ماجرای بوکواران
روزهای بد
دوست خوبم، مربی سلاح
حلقه‌ی آهنی
کلیدهای آقای ویو
دایی باتیست
بخش دوم
گالش‌هایم
از طرف کشیشِ سن نیزیه
مادرم ژاک
بحثِ دخل و خرج
فاخته‌ی سفید و بانوی طبقه‌ی اول
قصه‌ی پیه‌روت
رُز سرخ و چشمان سیاه
کتابخوانی در پاساژ سومون
ماجراهای پروانه‌ای آبی‌رنگ
ظرف چینی خواهی فروخت
ایرما بورل
قلب قندی
تولوکوتوتینیان
آدم‌ربایی
رؤیا
پایان رؤیا