معرفی و دانلود رایگان کتاب قلب میدلوزین
برای دانلود قانونی کتاب قلب میدلوزین و دسترسی به هزاران کتاب و کتاب صوتی دیگر، اپلیکیشن کتابراه را رایگان نصب کنید.
معرفی کتاب قلب میدلوزین
سر والتر اسکات در کتاب قلب میدلوزین، ماجرای دختری روستایی را با اعتقادات شدید مذهبی شرح میدهد که قصد دارد برای دیدن پادشاه یا ملکه با پای پیاده از ادینبورو به لندن برود تا خواهرش را که به اشتباه محکوم به اعدام شده است، نجات دهد.
دربارهی کتاب قلب میدلوزین:
این کتاب پنجمین اثر از مجموعه کتابهای کلاسیک سر والتر اسکات محسوب میشود که دویست سال پیش در ادینبورو پایتخت اسکاتلند در دو جلد به چاپ رسیده است اما در حال حاضر هر دو جلد آن به صورت یک جا در اختیار شما قرار میگیرد.
شخصیت اصلی کتاب قلب میدلوزین (Heart of Midlothian) دختری روستایی است که میخواهند خواهرش را در لندن به اشتباه اعدام کنند. او تصمیم میگیرد به لندن برود تا خواهر خود را نجات دهد. دخترک در این مسیر طولانی با اتفاقات و حوادث زیادی مواجه میشود و حتی جانش به خطر میافتد.
بدون شک برای دختری که سالها در روستا زندگی کرده و سر و کارش با گاو و گوسفندها بوده، گذر از این حوادث و رساندن خود به کاخ سلطنتی بسیار سخت بوده است. اما در این سفر همانقدر که اتفاقات خطرناک او را به دردسر میانداختند، انسانهای فرهیخته هم بدون هیچ توقعی به دخترک کمک میکردند.
سر والتر اسکات در این کتاب از یک ماجرای واقعی استفاده کرده که در اوایل قرن هجدهم در ادینبورو رخ داده است. شما با خواندن این داستان با بخش دیگری از تاریخ گذشته اسکاتلند و تا حدودی انگلستان آشنا خواهید شد.
سر والتر اسکات را بیشتر بشناسیم:
سر والتر اسکات (Walter Alva Scott) یکی از موفقترین نویسندگان انگلیسی زبان بوده که در سال 1771 در ادینبورو پایتخت اسکاتلند متولد شد. او در کودکی درگیر بیماری فلج اطفال میشود که تا آخر عمر با آن دست و پنجه نرم میکند.
جملات برگزیدهی کتاب قلب میدلوزین:
- در جاهای دیگر او میتوانست قانون را برقرار کند ولی در خانه خودش مانند یک کبوتر دست پرورده رام و آرام بود. (دیوید لینزی)
- کار شیطانی که تو به ما تعلیم میدهی هر چقدر سخت باشد ما آن را انجام خواهیم داد ولی ما مربی بهتری خواهیم بود. (تاجر ونیزی – شکسپیر)
- آن دختر دست خود را دراز کرد کاریکه خیلی خوب بلد بود انجام بدهد و گفت: ویلی... حقیقت و اعتقاد خودت را باور داشته باش خداوند به روح تو آرامش عطا خواهد کرد. (یک ترانه قدیمی)
- من آن مرد را از خطر غرق شدن نجات خواهم داد جاییکه کشتی در مقابل طوفان تخته پارهای بیش نیست. (طوفان)
در بخشی از کتاب قلب میدلوزین میخوانیم:
هر چند باتلر در شب گذشته نتوانسته بود به خوبی استراحت کند و صبحانه هم نخورده بود ولی در وظیفهای که خود را مجبور به انجام آن میدانست طوری اشتیاق داشت که گرسنگی و خستگی برای او مفهومی نداشت. تنها چیزی که برای او در آن لحظه مهم بود کمک به خواهر جنی دینز بود.
او طوری سریع قدم بر میداشت که مانند این بود که میدود. در این حال با کمال تعجب متوجه شد که کسی او را از پشت سرش صدا میکند. باتلر بعقب نگاه کرد و لرد دامبی دایک را دید که سعی فراوان میکند که اسب خود متقاعد کند که به او برسد. راهی را که باتلر انتخاب کرده بود در همان جهت خانه لرد جوان بود و اسب مخالفتی با حرکت در آن نداشت. باتلر با اینکه در باطن از اینکه این جوان مزاحم کارش شده بود ناراضی شده بود چیزی بروی خودش نیاورد و توقف کرد.
دامبی دایک که از سر و کله زدن با اسبش خسته شده بود آهی کشید و گفت:
" آه... آه... امان از دست این اسب تنبل من... "
آنها در همین لحظه به دو راهی رسیده بودند که مسیر باتلر با مسیر دامبی دایک و اسبش فرق میکرد و اگر دامبیدایک چند لحظه دیرتر رسیده بود اسب امکان نداشت که یک قدم در مسیر دیگر جلو برود. سوار کار از اسب خود به مراتب خستهتر به نظر میرسید و باتلر مجبور شد در عین حالی به شدت عجله داشت حد اقل برای مدت سه یا چهار دقیقه صبر کند که نفس مرد جوان سر جایش آمده و بتواند صحبت کند. در آخر او گفت:
" اوه... اوه... آقا... آقای باتلر... امروز روز خوبی برای کار درو است. "
باتلر با عجله گفت:
" بله... بله... روز خوبیست... صبح شما بخیر. "
اینرا گفت و براه افتاد.
دامبی دایک بانگ زد:
" آقا... یک لحظه صبر کنید... این چیزی نبود که من میخواستم به شما بگویم. "
باتلر گفت:
" پس خواهش میکنم عجله کنید و اوامر خود را به من ابلاغ نمایید. من از شما معذرت میخواهم ولی کار مهمی دارم که بایستی فورا انجام بدهم. "
دامبی دایک که خود را برای یک پیشنهاد بزرگ آماده میکرد قدری مکث کرده و سپس گفت:
" آقای باتلر... من چیزی را که میخواهم بگویم اینست که آیا به عقیده شما این آقای سدل تری یک حقوقدان و وکیل برجستهای است؟ "
مشخصات کتاب الکترونیک
نام کتاب | کتاب قلب میدلوزین |
نویسنده | والتر اسکات |
مترجم | تورج هاشمی |
سال انتشار | ۱۳۹۹ |
فرمت کتاب | EPUB |
تعداد صفحات | 638 |
زبان | فارسی |
موضوع کتاب | کتابهای داستان و رمان تاریخی خارجی |
داستان قشنگ و پر ماجرایی بود
در این داستان به وضوح میخواست بیان کند که هر انسانی که قصد کار مهمی را داشته باشد حتما موفق خواهد شد و و اگر چه بر سر رسیدن به اهدافش ممکن است مشکلاتی بر سر راهش باشد اما پروردگار به کمک او خواهد آمد راه را برایش هموار میکند و چه بسا در این راه با افراد زیادی آشنا شود که او را برای رسیدن به هدفش کمک کنن و باعث شوند آینده خوبی برایش رقم بخورد و همین افراد نقش زیادی در سرنوشت و آینده او خواهند داشت.
و در همین جا من میخواهم پیشنهاد بدهم به کسانی که قصد انجام کار بزرگی را دارند که به کمی شجاعت نیاز دارند حتما این کتاب نفیس را بخوانند چرا که باعث میشود در رسیدن به هدفشان تجدیدنظر کنن و شجاعت لازم را به دست بیاورند.