معرفی و دانلود کتاب صوتی پدرو پارامو

معرفی کتاب صوتی پدرو پارامو

کتاب صوتی پدرو پارامو اثر نویسنده مکزیکی خوان رولفو، درباره‌ی مردی است که به دنبال حرکت‌های انقلابی در مکزیک و برای گذران زندگی به پایتخت این کشور می‌رود و این شروع ماجراهایی‌ست که برای او اتفاق می‌افتد. این اثر برنده جایزه ملی ادبیات مکزیک‌ در سال 1970 است.

پدرو پارامو (Pedro Paramo) یکی از بهترین رمان‌های مکزیکی در قرن 20 است، وقایع داستان در دوزخی اساطیری و زمینی روایت می‌شود، با مردگانی که درگیر خطاهای گذشته‌شان هستند. خوان پرسیادو پسری جوان است که به درخواست مادرش به شهر کومالا می‌رود تا پدر خود را پیدا کند و حق خود را از او بگیرد. با ورود به شهر و برخورد با آدم‌های اندکی که در شهر وجود دارند به موارد عجیبی در مورد این شهر می‌رسد که طرح اصلی داستان را ایجاد می‌کند و از دریچه‌­ی ذهن، خوان پرسیادو شرح داده می‌شود.

این اثر شاهکاری از ادبیات معاصر آمریکاى لاتین در قرن 20 به حساب مى‌آید، که به جریان رئالیسم جادویى یا وهمى می‌پردازد و موضوع آن اقتدار مطلق فئودالى قبل از انقلاب است. خوان رولفو (Juan Rulfo) در رمان‌ پدرو پارامو به داستان‌ نمی‌پردازد، او جوهره‌ی تجربه‌ای‌ را که‌ در جهان‌ اطراف خود، یعنی جهان‌ سایه‌های‌ بدون‌ جسم‌، به دست آورده را ارائه‌ می‌کند. این اثر، سرشار از ناامیدی و سنگدلی‌ است‌ و پیوستگی زمانی‌ در آن‌ به‌ کلی از بین رفته است‌، اما نویسنده توانسته به‌ شیوه‌ای‌ شاعرانه‌ و رئالیستی‌ جهان‌ ناپدید شده‌ قبل از انقلاب‌ و استثمارگری‌های‌ مالک‌ مستبد آن‌ را با زبانی‌ عاری‌ از خشونت‌ و حتی‌ تلخی‌ بیان کند.

خوآن نپوموسنو کارلوس پرز رولفو ویزکاینو معروف به خوان رالفو در سال 1917 در مکزیک و در خانواده‌ای زمین‌دار به دنیا آمد. او در کودکی وحشتناک‌ترین جنگ مذهبی کاتولیکی را به چشم خود دید و در این جنگ پدرش و دو عمویش را از دست داد و در 10 سالگی نیز مادرش از دنیا رفت. وی بعد از مرگ مادرش به پرورشگاه رفت و 4 سال در آن‌جا زندگی کرد. از سال 1940 شروع به نوشتن کتاب کرد و در سال 1955 کتاب «پدرو پارامو» را چاپ کرد که به 18 زبان نیز ترجمه شده است. او پس از نگارش این اثر، نویسندگی را کنار گذاشت اما با پایه‌گذاری مجله­‌ی «پان» و فیلم‌نامه‌نویسی برای سینما و تلویزیون، هم‌چنان چهره­‌ی اصلی جهان ادبی مکزیک باقی‌ ماند. با همکاری کارلوس فوئنتس و گابریل گارسیا مارکز یکی از بهترین فیلم‌نامه‌هایش به نام «El Gallodoro» را به نگارش درآورد که فیلمی از آن در سال 1946 نیز ساخته شد. وی در سال‌های پایانی زندگی، به سرطان ریه مبتلا شد و در 7 ژانویه 1986 به علت حمله­‌ی قلبی از دنیا رفت.

در قسمت‌‌هایی از کتاب صوتی پدرو پارامو می‌شنویم:

«کمی پیش از آن که آخرین سایه‌ی شبانه ناپدید شود، پدرو پارامو کنار در اصلی مدیا لونا بر صندلی کهنه‌ای نشسته بود. تنها بود، شاید از سه ساعت قبل. خواب به چشمش نمی‌آمد.

به گفت و گوی درونی‌اش ادامه داد: «خیلی وقته که رفتی سوسانا. اون موقع نور عین همین حالا بود، البته نه این قدر سرخ فام. اما همین نور بی‌فروغ و دلگیر بود، پیچیده لای لفاف سفید مه که همه جا رو پوشونده بود، درست مثل همین الان. همین لحظه بود. من همین جا نشسته بودم، کنار در. داشتم طلوع صبح رو تماشا می‌کردم و وقتی می‌رفتی، با نگاه مسیر آسمون رو دنبال می‌کردم، از نقطه‌ای که روشنایی می‌گرفت و باز می‌شد. تو از همان جا دور می‌شدی و قاطی سایه‌های زمین، بی‌رنگ و بی‌رنگ‌تر به چشم می‌اومدی.

آخرین دفعه‌ای بود که دیدمت. موقعی که رد می‌شدی، بدنت شاخه‌های درخت عر عر کنار کوره را رو لمس کرد. با نسیمی که از وجودت می‌وزید، آخرین برگ‌هاش رو هم با خودت بردی. بعدش ناپدید شدی. بهت گفتم: «برگرد، سوسانا!»
پدرو پارامو باز لب‌هایش را جنباند و کلماتی را نجوا کرد. آن‌گاه دهانش را بست و چشم‌هایش را نیمه باز کرد. روشنایی بی‌فروغ صبح در چشم‌هایش منعکس شد.»

«آن آبادی را از روی خاطره‌های مادرم مجسم کرده بودم، از روی دلتنگی‌اش لابه‌لای آن آه‌های پُرحسرت. تا زنده بود برای کومالا آه می‌کشید، در حسرت بازگشت به آن‌جا. اما هرگز نتوانست به آن‌جا برگردد. حالا من به‌جایش می‌آیم. چشم‌هایی را با خود می‌آورم که او با آن‌ها به کومالا نگریسته بود. چشم‌هایش را به‌من امانت داد تا به‌جای او تماشا کنم.»

فهرست مطالب کتاب صوتی