معرفی و دانلود کتاب صوتی شما که غریبه نیستید
برای دانلود قانونی کتاب صوتی شما که غریبه نیستید و دسترسی به هزاران کتاب و کتاب صوتی دیگر، اپلیکیشن کتابراه را رایگان نصب کنید.
معرفی کتاب صوتی شما که غریبه نیستید
قصههایی از جنس خاطرات بچگی و روستایی که در دل کوهستان خوابیده! هوشنگ مرادی کرمانی، در یکی از محبوبترین آثار خود یعنی کتاب صوتی شما که غریبه نیستید، خاطرات کودکی تا نوجوانیاش را که در روستای سیرچ کرمان سپری شدهاند، با زبانی طنز و بیانی شیرین روایت میکند. این کتاب یکی از پرافتخارترین کتابهای مرادی کرمانی است و دریافت جایزهی کتابخانهی بینالمللی مونیخ را هم در کارنامه دارد.
دربارهی کتاب صوتی شما که غریبه نیستید
اگر کتابی را ورق زدید، و از شیرینی لحن نویسنده و گیرایی قلمش به ذوق آمدید، میتوانید بدون خواندن روی جلد نام هوشنگ مرادی کرمانی را جز یکی از نویسندگان احتمالی در نظر بگیرید. «قصههای مجید» که معروفترین اثر او محسوب میشود، برای همهی ما ایرانیها خاطرهانگیز است. او میداند چطور باید رنگ نوستالژی و خاطرات کودکی را در میان سطرهایش جا بدهد که ذوق مخاطب را به جنبش درآورد. هوشنگ مرادی کرمانی چنان در توصیف و حس دادن و جان بخشیدن و فضاسازی استاد است که گمان میکنید هر چه مینویسد را زندگی کرده.
اما اینبار، اثری که در پیش روی شماست، در سبک زندگینامه و اتوبیوگرافی نوشته شده و مرادی کرمانی به واقع آن را زندگی کرده است. او در کتاب صوتی شما که غریبه نیستید، ما را با خود همراه میکند تا با او در زمان سفر کنیم، او را در سن پنج، شش سالگی ببینیم و از روستایی سر در آوریم که به نرمی، در میانهی حصار تنگ کوهها خوابیده. سیرچ، روستایی در کرمان که مرادی کرمانی در آن به دنیا آمده و قد کشیده، مکانی است که داستان کتاب صوتی شما که غریبه نیستید در آن اتفاق میافتد.
چشمانتان را ببندید و با نویسنده همراه شوید؛ اینجا سیرچ، دههی بیست یا سی شمسی، روز اول عید نوروز است و پسر بچهای، مستِ دیدنِ انواع خوراکیها و عیدیها و مهمانهای کوچک و بزرگ، دورتادور حیاط بزرگ خانه میدود و با خود جشن میگیرد. هوشنگ کوچک با مادر بزرگ و عمویش زندگی میکند؛ مادرش سالها پیش فوت شده و پدرش نیز در شهر دیگری ژاندارم است. ننهبابا، مادر بزرگ پیرش از او نگهداری میکند و عمو قاسم، که معلم روستاست و جماعتی چشم به دهانش دارند الگوی این پسرک بازیگوش است. حالا که عید شده، شاگردان عمو قاسم یکبهیک برای عیددیدنی و چاق سلامتی به خانهشان میآیند و هر کدام به نسبت اینکه چقدر دستش به دهنش میرسد، برای آقای معلم یک چشمروشنی میآورد. یکی چند تخممرغ در دستمال میپیچید، یکی انجیر تازه در ظرف میگذارد، یکی مرغ و خروس زیربغل میزند و به همین ترتیب، هر بچهای که به خانهشان وارد میشود دست پر میآید که جلوی معلم جوان روستا خودش را سربلند کند. هوشنگ کوچک قصه نیز مسئول تحویل گرفتن مرغ و خروسهاست. یک سبد حصیری را برعکس در حیاط گذاشته و با دقت مرغ و خروسها را در زیر آن جا میدهد. گرچه عمو قاسم عیدیاش را جدا و به قِران پرداخت میکند، اما او اجازهی این را هم دارد که از میان مرغ و خروسها، یکی را برای خودش انتخاب کند. او هم به سراغ جوجهی ضعیف و بیماری میرود که زود از مادر جدایش کردهاند و از بابت تنهایی، حال خوشی ندارد، درست مانند خودش. برای جوجه در طویله بستری نرم و راحت از کاه درست میکند و آب و دانه هم به قدر کفایت میگذارد تا رفیق کوچکش جانی تازه بگیرد.
عمو قاسم در زندگی هوشنگ، نقش پررنگی دارد. او برای هوشنگ کمال خوبیهاست؛ کسی که یک روستا به سرش قسم میخورند. عمو سن و سال زیادی ندارد، ولی چون باسواد است و حقوق ماهیانه میگیرد، حرفش حسابی برو دارد. پا به اتاقش که میگذاری، سه تا از سرگرمیهایش همان اول توجهت را جلب میکنند؛ تفنگها، کتابها و شیشههای رنگووارنگ عطر و ادکلن. عمو عاشق شعر است، دَمدَمهای شب که از نزدیکی اتاقش بگذری، صدایش را میشنوی که دارد شعری، تصنیفی یا روضهای را با آواز دلنوازش نجوا میکند. شاید علاقهی هوشنگ به ادبیات و نوشتن هم از سرک کشیدن در همین کتابهای شعر و قصه شروع شده باشد؛ مخصوصاً آنهایی که عکس داشتند و میتوانستند ساعتها او را سرگرم خود کنند.
به غیر از شعر، عمو به آراستگی ظاهرش هم اهمیت زیادی میدهد. جزو معدود آدمهایی است که در روستا کتوشلوار میپوشد. همیشه موهای بلندش را روغن میزند و با شانه حالت میدهد. چنان خود را با شیشهی عطر یکی میکند که وقتی از حیاط میگذرد هم میتوانی بوی خوش عطرش را حس کنی. در ایام عید هم هرجا که برای عیددیدنی میرود، قلم طلاییاش را گوشهی جیبش میگذارد تا نشان دهد که سواد دارد. دخترهای روستا برای عمو جان میدهند؛ از هر گذری که میگذرد، دخترها نگاهش میکنند و پچوواپچشان شروع میشود. آنها که دل و جرئت بیشتری دارند، نامهای مینویسند و با کمی خوراکی یا پول هوشنگ کوچک را مأمور میکنند تا نامه را به دست عمویش برساند. بعضی دیگر هم دستمال حریر و ساتن بر سر راه عمو میاندازند تا بلکه عمو گوشهی چشمی به آنها نشان دهد. با تمام این تلاشها، عمو اصلاً پابند ازدواج در این روستا نیست و خودش را مقید به گرفتن همسر نمیداند. چیزی که همیشه ننهبابای پیرشان را حسابی شاکی میکند.
در کتاب صوتی شما که غریبه نیستید میشنویم که یکی از زیباترین خاطرات زندگی برای هوشنگ کوچک، این است که در گرگومیش صبح با عموی جوانش که تفنگ بر شانه انداخته و به قصد شکار به سمت کوه میرود، همراه شود. گرچه عمو حالوحوصلهی نگهداری از او را ندارد، ولی این پسربچه سمجتر از آن است که با چند تشر و اخموتَخم به خانه برگردد. هوای خنک بهاری، صدای جوی آب، آسمانی که هنوز کاملاً روشن نشده و بوی دلانگیز شکوفهها، در کنار همقدم شدن با عمو قاسم، بهترین آرزویی است که هوشنگ میتواند داشته باشد و حالا هم که به لطف کلهشقی و سماجت خودش، به این آرزو رسیده است...
کتاب صوتی شما که غریبه نیستید در سال 1384 منتشر شد و بلافاصله با اقبال گستردهای از سوی جامعهی کتابخوان ایران مواجه گشت. مرادی کرمانی در ابتدای این اثر،، از آرزویش برای روایت این کتاب و ناتوانیاش به دلیل کهولت سن میگوید و بعد، روایت کتاب را به رضا خضرائی، دوست و همشهریاش میسپارد.
کتاب صوتی شما که غریبه نیستید کاری از نشر صوتی نوین کتاب گویا و انتشارات معین است. این کتاب را با روایت رضا خضرائی میشنوید.
جوایز و افتخارات کتاب شما که غریبه نیستید
- کتاب برگزیدهی کتابخانهی بینالمللی مونیخ
- کتاب برگزیدهی مهرگان ادب
- کتاب برگزیدهی شورای کتاب کودک و نوجوان
کتاب صوتی شما که غریبه نیستید برای چه کسانی مناسب است؟
اگر به زندگینامهی هنرمندان و قصههای نوستالژیک علاقه دارید، شنیدن این کتاب جذاب را از دست ندهید.
در بخشی از کتاب صوتی شما که غریبه نیستید میشنویم
عمو با ما نمیآید. زیاد اهل رفتوآمد با قوموخویشها نیست. من دست ننهبابا را میگیرم، به عیددیدنی میرویم. میرویم پیش آنهایی که پیشمان آمدهاند. اول میرویم پیش خاله ماهرخ. خاله ماهرخ نظر میگیرد. هر کس از در خانهاش تو میرود، خصوصاً بچهها، دستمال ابریشمی دور سرش میبندد. بعد از چند دقیقه بازش میکند، سرش را به نوک انگشتهای دستش گیر میدهد و آن را میکشاند. از روی ساعدش میکشاند تا آرنج. دعا میخواند، بازش میکند، تاش میکند. انگار چیزی توی دستمال رفته که مواظب است نیفتد. بعد دستمال را میبرد لب باغچه میتکاند. گاهی هم توی آن زاج میگذارد، میاندازد توی منقل، بین آتشها. آنوقت آدمی که پیش خاله رفته تا آخر سال چشم نمیخورد.
فهرست مطالب کتاب صوتی
مشخصات کتاب صوتی
نام کتاب | کتاب صوتی شما که غریبه نیستید |
نویسنده | هوشنگ مرادی کرمانی |
راوی | رضا خضرایی |
ناشر چاپی | انتشارات معین |
ناشر صوتی | نوین کتاب گویا |
سال انتشار | ۱۴۰۳ |
فرمت کتاب | MP3 |
مدت | ۱۳ ساعت و ۴۰ دقیقه |
زبان | فارسی |
موضوع کتاب | کتاب صوتی شعر، ادبیات و زندگینامه |