معرفی و دانلود کتاب صوتی سمفونی مردگان (اجرای جدید)
برای دانلود قانونی کتاب صوتی سمفونی مردگان (اجرای جدید) و دسترسی به هزاران کتاب و کتاب صوتی دیگر، اپلیکیشن کتابراه را رایگان نصب کنید.
معرفی کتاب صوتی سمفونی مردگان (اجرای جدید)
ما تمام عمر جنگیدهایم، برای حقی که از ما دریغ شده؛ ما یعنی من، شما و عباس معروفی. ما فرزندان این سرزمینیم و چارهای نداریم جز اینکه انتخاب کنیم آیدین باشیم یا اورهان. کتاب صوتی سمفونی مردگان (اجرای جدید) داستان یک خروش و قیام خانوادگی است؛ بانگ اعتراضی است که از زبان فرزند روشنفکر پدری سنتگرا و خشک مذهب به آسمان میرود. آیدین میخواهد سرنوشتش را خودش انتخاب کند، اما اورهان حافظ وضعیت موجود و حامی سنت و پدرسالاری است. او تنها یک راه برای متوقف کردن آیدین میشناسد: برادرکشی.
دربارهی کتاب صوتی سمفونی مردگان (اجرای جدید)
همه چیز سوخت. همهی کتابها، نامهها، شعرها. پدر آرام است. ایستاده کنار دیوار و به مراسم کتابسوزی و اندیشهکشی که به تبعیت از همفکرانش به راه انداخته، نگاه میکند. اورهان لبخند میزند. هرچقدر عرصه بر آیدین و فکرهای فتنهبرانگیز تنگتر شود، جهان بیشتر بر وفق مراد اورهان میچرخد. آیدا گریان و نگران است. او میداند که پدرش تنها چند تکه کاغذ را بهآتش نکشیده. تنوری که جابر خان به راه انداخته قرار است همه را بسوزاند؛ آیدا، آیدین، یوسف و حتی اورهان را که تنها حامی پدر در برپا شدن این جهنم است.
مادر مثل همیشه میپرسد: «آیدین من کجاست؟» و ما بهخوبی میدانیم آیدین، خود تو هستی آقای معروفی. آیدین از خانهی پدری رفت. او در کارخانهای پناه گرفت تا آرمانهایش را حفظ کند. نمیخواست برای جلب رضایت پدر تمامیتخواهش، در حجرهی آجیلفروشی اورخانی مو سپید کند. تو نیز به جایی که دوستش نداشتی پناهنده شدی. آدمها پیش از مُردن بارها میمیرند و تو نیز نخستین باری که مرگ را حس کردی همان صبحی بود که در خاک آلمان پا گذاشتی و میدانستی راه برگشتی وجود ندارد. آیدین قصهی تو دیوانه شد. گم شد. جوانمرگ شد؛ تو هم زجر کشیدی. آواره شدی و هیچوقت ندانستی به کدامین گناه مطرود و تنها شدهای. سیمین دانشور به تو گفته بود: «غصه نخور که غصه یعنی سرطان.» اما تو غصه خوردی و حالا دیگر نیستی که آن هفت داستان نیمهکارهات را بالنده کنی و چند قطرهای از اقیانوس زلال قلم و افکارت را بر کویر ادبیات بپاشی.
کتاب صوتی سمفونی مردگان (اجرای جدید) (Symphony of the Dead) در دهههای ابتدایی قرن 14 و شهر اردبیل آغاز میشود و تا همین الان ادامه دارد. تا روزی که آیدینها میخواهند شیوهی زندگیشان را خود انتخاب کنند، آیداها بهدنبال حق و جایگاه خود هستند و اورهانها جز عقاید خود، باقی عقاید را برنمیتابند و هر مخالفی را به مرگ محکوم میکنند، سمفونی مردگان ادامه دارد. آیدین مورد محبت مادر و مغضوب پدر است، اما میان او و پدر هنوز راهی برای آشتی وجود دارد؛ راهی که بعد از خودسوزی آیدا در خانهی شوهر گشوده میشود.
آیدا سالها پیش عاشق یک مهندس شد، به آبادان رفت، از ازدواجش پشیمان گشت، اما پدر گفت: «با لباس سفید رفتی، با لباس سفید بر میگردی.» و حالا آیدا با کفن به خانهی پدری برگشته است. میگویند او خودسوزی کرده. پدر که حاضر نشد در مراسم عروسی دخترش شرکت کند و آیدا را از خانواده طرد کرد، حالا جلوی در خانه ایستاده و به مهمانان خوشآمد میگوید. در این میان، یک مهمان با همه فرق دارد، او آیدین است. داغ مرگ آیدا، تنها نقطهی اشتراک آیدین و پدر است و تا انتهای عمر پدر که چیز زیادی هم از آن نمانده، آیدین را پابند خانهی پدری میکند؛ اما دیوانگی و مرگ زودهنگام عاقبت هر روشنفکر شریف و فهمیدهای است که در میان جاهلانْ روزگار میگذراند. همانطورکه مرگ تدریجی در غربت، سهم عباس معروفی (Abbas Maroufi) شد، آیدین نیز در تنهایی و انزوا دنیا را رها کرد.
آقای معروفی تو در کنار یوسف، بزرگترین فرزند خانوادهی اورخانی، حضور داشتی. چه هنگامی که کودکی خام بود و بهقصد پرواز کردن از بلندی به زمین افتاد، چه زمانی که اورهان با سنگ بر سرش کوبید و جسدش را در بیابان دفن کرد. بهنظرت یوسف به بسیاری از ما شبیه نبود؟ مایی که در محدودیتها نمیگنجیم و بدترین راهها برای رسیدن به آرزوهایمان را انتخاب میکنیم. کسی به یوسف که بعد از سقوط معلول و ناتوان شده بود، فکر نمیکرد. حتی زمانی که خانه را سمپاشی کردند، هیچکس به یاد یوسف نبود که در زیرزمین جا مانده و جانش در خطر است. فقط تو یوسف را میدیدی، همانطورکه از میان نویسندگان و روشنفکران همدورهات، تنها تو بودی که نویسندگان جوان را به حساب میآوردی. در نخستین مجلهات هم دوستانت را بابت خودبزرگبینی و نادیده گرفتن جوانان خوشذوق محکوم کردی. آنها رنجیدند و شاید در طرد شدن و آوارگیات هم بینقش نبودند، اما تو «آیدین» کانون نویسندگان ایران بودی و هیچگاه حقیقت را با آسودگی معاوضه نکردی.
کتاب صوتی سمفونی مردگان (اجرای جدید) روایتگر عشق نیز هست؛ عشقی که تنها نقطهی اتصال آیدین به زمین است و تولد فرزندی را نوید میدهد که کابوس اورهان میشود. دختری با موهای بور، پوستی سفید و قدی کشیده که در زیرزمین کارگاه نجاری ایستاده تا آرام و قرار آیدین را برباید. نام او سورملیناست. برادرزادهی صاحب کارخانهای که آیدین به آنجا پناه برده. سورملینا مسیحی است. برای اورهان که از درون کتاب های آیدین بهدنبال مدرکی برای اثبات ارتداد و کفر برادرش میگردد، ازدواج با دختری غیرمسلمان، بهترین مدرک برای مرتد نشان دادن آیدین است. آقای عباس معروفی میتوانستی حداقل این یکبار را به ما و آیدین رحم کنی، اما سمفونی مردگان را برای سورملینای جوان نواختی. سورملینا پناهگاه آیدین بود و ویرانش کردی؛ اما تو به اندازهی واقعیت زندگی بیرحم نیستی. از عشق آیدین و سورملینا یک یادگاری باقی گذاشتی که هیچکس نمیداند کجا رفته و چه سرنوشتی برایش رقم خورده: یک دختر که همچون مادرش گیسوان طلایی دارد. او تنها وارث خانوادهی اورخانی و آخرین دشمن اورهان است. این دختر گمشده همچون جوانهای است که رویش و بالندگیاش ناگزیر است. آن دختر ناجی ماجراست، بالاخره یک روز، در روزگاری که ما دیگر در آن نیستیم، به خونخواهی و کین آیدین برخواهد خاست.
آقای معروفی، تو نمیتوانستی دروغ بگویی. میخواستی واقعیت را زیباتر نشان دهی اما نشد. آرزو داشتی آیدا خودسوزی نکند و نشان دهد که عشق برای خوشبختی کافی است، اما نشد. آیدا خود را کشت. تو تلاشت را کردی که آیدین بر پدر و برادر متعصب و ظالمش اثر بگذارد و برای یکبار هم که شده نور بر تاریکی پیروز شود، اما زور خیر بر شر نرسید و دوباره قابیل دستش را برای آلودن به خون هابیل بالا برد. خواستی در این نبرد همهسر باخت، حداقل اورهان جنایتش را تا انتها پیش ببرد و خون آیدین را بریزد، اما حتی او هم به خواستهاش نرسید و در برفی که میخواست آیدین را در اعماق آن دفن کند، فرو رفت. ای عباس معروفی، همهی ما بازنده شدیم. میخواستی در جدال بین سنت و مدرنیته، میان تعصب و روشنفکری، به صلح برسیم. خون همدیگر را نریزیم و تنها احساسمان نسبت به هم نفرت نباشد. تو هر فصل از کتابت را به یک راوی اختصاص دادی تا حرفهایشان را بشنویم و منصفانه سوگیری کنیم. اما چه فایده؟ تقدیر همهی شخصیتهای سمفونی مردگان همچون ماست. جنگیدن و باختن. تو خواستی سرنوشت را جور دیگری رقم بزنی اما چرخ گردون چنین نخواست و چه توان کرد که تقدیر چنین بود؟
دهم شهریور سرتاسر غمگینِ 1401 بود که شازده کوچولو (شخصیت خیالی محبوب عباس معروفی)، شخصاً به بیمارستان شریته آمد. دستهای روح خرسندت را گرفت و تو را به سیارک ب 612 برد؛ اما تن رنجور و بیمارت در خاک غربت ماندگار شد. چند روز پیش از سفر بیبازگشتت به آسمان، گفته بودی که فقط خستهای. کمی بخوابی خوب میشوی، حالا دو سال از آن روز میگذرد و ما هنوز نتوانستهایم با این واقعیت کنار بیاییم که تو دیگر نیستی؛ تویی که حتی دشمنانت هم دلشان نیامد دوستت نداشته باشند و تو را نابود کنند.
کتاب صوتی سمفونی مردگان (اجرای جدید) با صدای آرمان سلطانزاده، مهبد قناعت پیشه، ارشیا شریعتی و جمعی از گویندگان به کوشش نشر صوتی آوانامه در دسترس خوانندگان فهیم خود قرار گرفته است.
جوایز و افتخارات کتاب صوتی سمفونی مردگان (اجرای جدید)
سمفونی مردگان در سال 1368 خلق شد و از همان موقع مورد تحسین منتقدان جهانی قرار گرفت. در این بخش تنها به چند مورد از تقدیرهایی که کتاب سمفونی مردگان شایستهی آنهاست میپردازیم:
- جایزهی بنیاد انتشارات ادبی فلسفی سور کامپ
- برندهی جایزهی ادبی آرنولد تسوایگ
- برندهی جایزهی هلمن هامت
- ترجمه به زبانهای انگلیسی، آلمانی، عربی، کردی و...
- از پرفروشترین کتابهای فارسی
- برندهی جایزهی بنیاد غیردولتی کگدوپ در سال 2001
- فروش نیم میلیون نسخه از کتاب در سراسر جهان
نکوداشتهای کتاب صوتی سمفونی مردگان (اجرای جدید)
- این کتاب نسخهی معاصر داستان هابیل و قابیل و بسیار مورد استقبال قرار گرفته است. (گودریدز)
- سمفونی مردگان نشانههای برجستهای از مدرنیسم را در خود جای داده و اثری تأثیرگذار است که در دریای ادبیات فارسی موجی ایجاد کرد. (سید رضا حسینی)
- سمفونی مردگان عباس معروفی بدون شک یک شاهکار است. (هفتهنامهی دی ولت سوئیس)
کتاب صوتی سمفونی مردگان (اجرای جدید) برای چه کسانی مناسب است؟
لحظهای که آخرین موومان سمفونی مردگان تا انتها نواخته شود، غمی باشکوه، شریف و بیدارگر در جانتان ریشه میکند. سمفونی مردگان بار امانت معروفی است. او قرعهی فال را به نام من و شما نوشته است. کسی در این دنیا نیست که سمفونی مردگان در بالنده شدن اندیشههایش یاریگرش نباشد. عباس معروفی که سرزمینش او را رها و طرد کرد، در سمفونی مردگان شما را رها نمیکند. تا آخرین نوا، شنوندهی این شاهکار خواهید ماند.
در بخشی از کتاب صوتی سمفونی مردگان (اجرای جدید) میشنویم
دست به جیب پالتو برد، پیچه طناب را که از صبح برداشته بود ته جیب لمس کرد و با آرامشى در ته قلب، در میان آدمها فرو رفت. سر چهارراه قنات ساعت بغلى قاب نقرهاىاش را درآورد و بىآن که وقت را بفهمد فقط به رسم عادت نگاهى بهش انداخت، درش را دوباره بست و در جیب گذاشت. مادر مىگفت که آیدین دارد از دست مىرود. باید فکرى به حالش کرد. حتى از من پرسید که آن دختر ارمنى کجاست؟ شاید به خاطر او باشد و من گفتم: «نه، مادر، خستگى است. من مىبرمش ویلادره، هوایى مىخوریم، هر دومان سرحال مىشویم.»
از جلو ساعتفروشى و ساعتسازى درستکار که رد مىشد به صرافت افتاد لحظهاى بایستد و ویترین مغازه را ببیند. شاید هزاران بار در طول عمر از آنجا گذشته بود امّا حالا با دقتى خاص به ساعت بزرگ و گرد آقاى درستکار نگاه کرد. ساعتى از چوب بلوط، با عقربههایى از چوب توسکا و صفحه برجسته منقوش و شیشهاى گرد و محدب که شیشه ویترین هم بود و بین شیشه و صفحه ساعت همیشه ده دوازده ساعت طاقچهاى هم قرار داشت. ساعت بسیار زیبایى بود که سالها پیش آقاى درستکار آن را ساخته بود، امّا بیش از سى سال مىشد که از کار افتاده بود. یعنى از زمانى که قلب آقاى درستکار یک لحظه از حرکت باز ایستاد یا شاید از وقتى که ساعت از کار افتاد، قلب هم دیگر نتپید. بههر حال حادثه همزمان رخ داده بود و تنها تفاوتش این بود که قلب آقاى درستکار دوباره به کار افتاد و لک و لکى مىکرد، امّا ساعت چنان از حرکت وامانده بود که آقاى درستکار با تمام استادى نتوانست به کار بیندازدش. عقربهها درست رأس ساعت پنج و نیم قفل شده بود. در ساعت پنج و نیم بعداز ظهر سال 1325 در یک روز گرم تابستان. و حالا پس از این همه سال هنوز خوابیده بود و آقاى درستکار پشت دستگاه با چرخدندههاى یک ساعت مچى ور مىرفت و حتما به روزى فکر مىکرد که بالاخره فرا مىرسد و او آن ساعت را به کار مىاندازد. بعد با به صدا در آوردن زنگ کوکوى خوشآهنگ ساعت به همه ثابت مىکند که آدمها هر کار بخواهند مىتوانند بکنند به شرطى که طبیعت سرِ جنگ نداشته باشد. این حرفها را پدر به اورهان گفته بود و اورهان به دیگران مىگفت. آنوقت زمانى که ساعت راه افتاد آقاى درستکار بىهیچ آرزویى همان کف مغازهاش دراز مىکشد و جابجا خود را به مرگ تسلیم مىکند. این را هم در طول سى سال به همه مردم شهر گفته بود.
فهرست مطالب کتاب صوتی
مشخصات کتاب صوتی
نام کتاب | کتاب صوتی سمفونی مردگان (اجرای جدید) |
نویسنده | عباس معروفی |
راوی | آرمان سلطان زاده، مهبد قناعت پیشه، ارشیا شریعتی، گروه گویندگان |
ناشر چاپی | انتشارات ققنوس |
ناشر صوتی | آوانامه |
سال انتشار | ۱۴۰۳ |
فرمت کتاب | MP3 |
مدت | ۱۱ ساعت و ۵۷ دقیقه |
زبان | فارسی |
موضوع کتاب | کتابهای داستان و رمان اجتماعی ایرانی |
گروه هنری با و آوانامه چنان دقت ظرافتی این اثر را به کتاب صوتی تبدیل کردهاند که شنیدن آن تجربهای بینظیر و فراموشنشدنی است. صدای گرم و پرقدرت گویندگان، بهویژه جناب سلطانزاده، همراه با موسیقیهای بهجا و همخوان با فضای داستان، شنونده را به عمق روایت میبرد. هر جمله و هر صدا در این کتاب صوتی بهگونهای هنرمندانه اجرا شده که حس و حال داستان را با تمام وجود لمس میکنید.
این اثر از گروه آوانامه نه تنها بازخوانی یک شاهکار است، بلکه بهنوعی بازآفرینی آن در قالبی صوتی و احساسی است که تاثیر آن را چندین برابر میکند. حتی اگر قبلاً این کتاب را خوانده باشید، شنیدن آن در قالب صوتی تجربهای کاملاً متفاوت و تأثیرگذار خواهد بود. گویندگان حاذق و موسیقی استفادهشده در این کتاب صوتی، به گونهای است که شنونده را کاملاً درگیر داستان میکند و حس و حال آن را به طور عمیقتری منتقل میکند.