معرفی و دانلود کتاب ستاره شناس

معرفی کتاب ستاره شناس

کتاب ستاره شناس، نمایشنامه‌ی کوتاه و جذابی از نمایشنامه‌نویس محبوب فرانسوی، دیدیه ون کولارت است که داستان آشنایی عجیب دو زن غریبه به واسطه‌ی مرد مرموزی را روایت می‌کند. مور و آنیس دو زن تنها و غمگینی هستند که برای کنار آمدن با احساس ناامیدی و تجربه‌ی دردناک ناشی از روابط عاشقانه‌، به سراغ دکتر روانشناسی می‌روند اما بعد از پا گذاشتن به داخل مطب متوجه می‌شوند خبری از دکتر نیست و در این اتاق تنها هستند و ناچاراً شروع به حرف زدن با همدیگر می‌کنند. این آغاز آشنایی این دو زن با همدیگر و رو شدن رشته‌ی عجیبی است که سرنوشتِ آن‌ها را به هم گره زده.

درباره‌ی کتاب ستاره شناس

نمایشنامه‌ی ستاره شناس (L'Astronome) در مطب دکتر روانشناسی آغاز می‌شود. آنیس و مور هر دو به دکتر مراجعه کرده‌اند و همه چیز دارد درست پیش می‌رود تا اینکه می‌بینند جز خودشان کس دیگری در اتاق کنارشان نیست. آن‌ها برای مشاوره با دکتر به اینجا آمده‌اند اما دکتری در این اتاق حضور ندارد. چیزی نمی‌گذرد که متوجه می‌شویم در مطب دکتر بسیار موفق و محبوبی هستیم که روند غیرمعمولی را در روند درمان خود پیش گرفته است. او در روند درمان اصلاً در مطب حضور پیدا نمی‌کند در عوض دو نفر از مراجعانی که به نظر می‌توانند به هم کمک کنند را روبروی هم قرار می‌دهد.

اجازه بدهید با آنیس و مور، دو شخصیت اصلی خلق شده به وسیله‌ی دیدیه ون کولارت (Didier Van Cauwelaert) در کتاب ستاره شناس بیشتر آشنا شویم. آنیس، زن خانه‌دار و سنتی‌ای است که در یک سال اخیر از همسرش جدا شده و حالا احساس استیصال و ناامیدی عمیقی را تجربه می‌کند. آنیس در مطب در حال بافتنی است و بر خلاف مور، که به‌شدت معترض و ناراضی است ظاهراً از این اوضاع شکایت خاصی ندارد. او حالا به‌تازگی عاشق مرد دیگری شده؛ مردی مرموز، عجیب و به‌شدت جذاب که همزمان با هیجان و شور ناشناخته‌ی عشق، اضطراب شدیدی را وارد زندگی بی‌دردسر آنیس کرده.

مور در طرف دیگر این مکالمه قرار گرفته و از تمام جهات، کاملاً مخالف آنیس است. مور زنی مجرد، مستقل و قوی است که هیچ علاقه‌ای به زندگی و سنت‌های قدیمی زنانه ندارد. او تا به حال ازدواج نکرده و بچه‌ای ندارد اما با این حال از زندگی خود به اندازه‌ی کافی راضی نیست. داستان از جایی عجیب می‌شود که می‌فهمیم او هم دقیقاً مثل آنیس به‌تازگی عاشق مرد رویایی و مرموزی شده که توانسته تمام دیوارهای دفاعی‌اش را فرو ریزد و جهانش را زیر و رو کند.

چیزی نمی‌گذرد که متوجه می‌شویم آنیس و مور هر دو درباره‌ی یک مرد حرف می‌زنند: ژروم یا همان مرد ستاره شناس. ژروم مرد میانسالی است که ظاهراً از بازی با احساسات دیگران لذت می‌برد و در این کار مهارت و تجربه‌ی بی‌نظیری دارد. ژروم بی‌خبر می‌آید، بی‌خبر می‌رود، هیچ اطلاعاتی از خود به دست نمی‌دهد و تحت هر شرایطی مرموز و غیرقابل پیشبینی می‌ماند. او با حضور خود به زندگی کرخت و خسته‌ی آنیس و مور جان دوباره‌ای بخشیده و بعد از فرو ریختن و از نو ساختن زندگی‌شان، ناگهان به همان سرعتی که ظاهر شده ناپدید می‌شود.

با پیش رفتن روایت کتاب ستاره شناس، در عین اینکه آنیس و مور با هم بیشتر آشنا می‌شوند، ژروم هم به‌ندرت نقش پررنگ‌تر و عمیق‌تری پیدا می‌کند. در نگاه اول ژروم مثل مردی غیرقابل اعتماد، خطرناک و دروغگویی قهار به‌نظر می‌رسد اما هرچه به پایان کتاب نزدیک‌تر می‌شویم ردپای خوب ستاره شناس در زندگی تاریک و غم‌زده‌ی این زنان نمایان‌تر می‌شود. او در واقع توانسته امید دوباره‌ای به این زنان ببخشد و به آن‌ها کمک کند زندگی را از نگاه تازه‌ای ببینند. اما ژروم در واقع کیست؟ چطور سر و کله‌اش پیدا شده و چرا حالا رفته است؟ دکتری که در مطب حضور ندارد چطور می‌خواهد مراجعانش را معالجه کند؟ حال آنیس و مور از گذشته بهتر شده یا بدتر؟ برای کشف پاسخ این سوالات شما را به مطالعه‌ی کتاب ستاره شناس دعوت می‌کنیم.

کتاب ستاره شناس توسط اصغر نوری ترجمه شده و به همت نشر کتاب دیدآور در اختیار مخاطبان فارسی زبان قرار گرفته است.

کتاب ستاره شناس برای چه کسانی مناسب است؟

مطالعه‌ی کتاب ستاره شناس را به تمام علاقه‌مندان و مخاطبان ادبیات و هنرهای نمایشی پیشنهاد می‌کنیم.

در بخشی از کتاب ستاره شناس می‌خوانیم

آنیس. به ‌هر حال، اون دیگه فقط همکارهاش رو ملاقات می‌کنه. اونا بین خودشون روان‌کاوی می‌کنن.

مور. پس، ما چی؟

آنیس. ما هم همین‌طور. بین خودمون روان‌کاوی می‌کنیم.

مکث.

مور. پس، ما الان این‌جا داریم...

آنیس. بله. [لبخند] ولی خیلی هم بد نیست.

مور. نه، ولی بالأخره یه‌کم غیرمنطقیه. من از یه متخصص وقت ملاقات گرفته‌م، کلی فیش پر کرده‌م و پست کرده‌م تا واسه گفت‌و‌گو آماده بشم و...

آنیس. اوه! می‌تونم بهتون اطمینان بدم که این کار رو خیلی خوب انجام داده‌ین. اونا فیش‌ها رو وارد کامپیوتر می‌کنن و کامپیوتر انتخاب می‌کنه... بر اساس شخصیت افراد و نوع مشکلات‌شون. و افراد مکمل با هم ملاقات می‌کنن. مثل یه دفتر ازدواجه.

مور. [نگاهش می‌کند] و شما مکمل هستین؟

آنیس. [با لبخند] می‌شه گفت...

مور. [کیفش را برمی‌دارد] خیلی ممنون، ولی من دو هزار فرانک خرج نکرده‌م واسه... واسه... عجب دنیایی شده! دیگه نمی‌شه هیچ‌جا رفت! وکیل‌ها تو دادگاه از همکارهاشون دفاع می‌کنن، دکترها از همدیگه مراقبت می‌کنن، مهندس‌ها واسه خودشون خونه می‌سازن... ما هم باید خودمون بنزین بریزیم تو ماشین، مجبوریم تو رستوران خودمون از خودمون پذیرایی کنیم، وقتی هم یکی از دندون‌هامون درد می‌کنه خودمون باید بکشیمِش. حسابی خودگردان شدیم. کمونیسم همینه دیگه، نه؟

آنیس. [در حال بافتن] آره، شاید نباید مشاغل آزاد رو ملی می‌کردن.

مور. [به تندی] شما معترض‌این؟

آنیس. اوه، من، می‌دونین... من دو تا بچه دارم.