معرفی و دانلود کتاب جذبه ستاره‌ها: روایتی از بزرگترین همه‌گیری قرن بیستم

معرفی کتاب جذبه ستاره‌ها: روایتی از بزرگترین همه‌گیری قرن بیستم

کتاب جذبه ستاره‌ها به قلم اما داناهیو نویسنده‌ی ایرلندی است. او در این رمان به موضوع همه‌گیری ویروسی عجیب در سال 1918 پرداخته است. در این اثر پرستاری به نام جولیا پاورز روایتگر ماجرایی تاریخی و کلاستروفوبیک از تاثیراتی‌ست که آنفولانزای اسپانیایی بر جسم، روح و زندگی مردم گذاشته است.

درباره‌ی کتاب جذبه ستاره‌ها

سال 1918 در اسپانیا آنفولانزای ناشناخته‌ای زندگی مردم این کشور را به شکل‌های مختلف تحت‌الشعاع قرار می‌دهد. اما داناهیو (Emma Donoghue) در خلال داستان کتاب جذبه ستاره‌ها (The Pull of the Stars) با پرداختن دقیق به جزییات و انتخاب راوی اول شخص توانسته اثری جذاب و گیرا بیافریند که مورد استقبال فراوان مخاطبان نیز قرار گرفته است.

جولیا پاورز پرستار بیمارستانی در دوبلین اسپانیا است که در داستان جذبه‌ی ستاره‌ها با چالش‌های فراوانی مواجه می‌شود. او علاوه‌بر مشکلات شخصی زندگی‌اش حالا به دلیل مراجعه‌ی بیمارانی با شرایط وخیم و کمبود منابع مورد نیاز برای درمان آنان، باید بتواند بحران موجود در شرایط را مدیریت کند و در این مسیر دو شخصیت دیگر داستان یعنی بریجید و دکتر لین هم با او همراه می‌شوند. بریجید نیز مانند جولیا دائما دچار چالش‌های بیرونی و درونی است. درونمایه‌ی اصلی داستان جذبه‌ی ستاره‌ها را انسان‌دوستی، همراه و همدل بودن در شرایط سخت دربرمی‌گیرد و اما داناهیو این مضامین را درون هر یک از شخصیت‌های کتابش قرار داده و آن را به‌خوبی به خوانندگانش منتقل می‌کند. در داستان کتاب جذبه ستاره‌ها با اینکه هرکدام از شخصیت‌ها دچار چالش‌های سخت می‌شوند اما به‌هیچ‌عنوان از ارائه‌ی خدمات و انجام وظیفه‌ای که نسبت به بیماران خود دارند، سر باز نمی‌زنند.

در این داستان مرگ و زندگی بارها اتفاق می‌افتد و چیدمان این دو اتفاق متضاد در کنار یکدیگر به انداز‌ه‌ای دقیق و اصولی انجام شده که مخاطب در هرلحظه از پیش‌روی داستان، با شخصیت‌های آن هم‌قدم می‌شود. در کتاب جذبه ستاره‌ها بارها با تصویری از مادران باردار و قرنطینه‌شده‌ای روبه‌رو می‌شوید که از ابتلا به آنفولانزای سخت اسپانیایی رنج می‌برند، در همان حال نوزادان خود را به‌دنیا می‌آورند و درنهایت اندوه، خود زندگی‌شان را ترک می‌کنند. در یک نگاه کلی این کتاب روایت و نگاهی متفاوت به زندگی دارد. مرگ‌ها و تولدهایی که در پی هم می‌‌آیند، درواقع روند جریان زندگی را می‌سازند و گریزی از آن نیست. کتاب جذبه ستاره‌ها توسط پروانه عزیزی ترجمه شده و نشر دیدآور آن را منتشر کرده‌است.

جوایز و افتخارات کتاب جذبه ستاره‌ها

• برنده جایزه کتاب وال استون
• برنده جایزه کتاب Scotiabank Giller
• برنده جایزه بهترین کتاب خوانندگان میرامچی (Miramichi Reader's)
• نامزد بهترین داستان تاریخی سایت گودریدز

نکوداشت‌های کتاب جذبه ستاره

• باور نمی‌کنید تاریخ تکرار می‌شود؟ این کتاب را بخوانید... (کارن تامپسون واکر، نیویورک تایمز)
• اما داناهیو نویسنده‌ای ماهر و گاهی حتی گستاخ است! این کتاب داستانی جذاب و موضوعی خواندنی درباره کارکنان بخش مراقبت‌های بهداشتی است که در اتاق‌های کوچک برای حفظ جان دیگران می‌جنگند. (مورین کوریگان، NPR)
• داناهیو داستانی درباره‌ی قهرمانی ساخته است که شبیه به یک ماجرای هیجان‌انگیز است؛ همراه با سکانس‌های اکشن جذاب، تهدیدهای مرگبار و پیروزی‌هایی که به‌خاطر کمیاب‌بودن و سخت جنگیدن ارزشمندند. (وندی اسمیت، واشنگتن پست)
• داما داناهیو یک شاهکار دیگر هم خلق کرده است؛ او کتابی درباره یک آنفولانزای 100 ساله نوشته که کاملاً تاثیرگذار است، تا همان ناامیدی‌ها، تنش‌ها، امیدها و خطرات را یادآور شود و او این کار را حتی بدون اینکه بداند چقدر اثرگذار خواهد بود - انجام داده. تصویر مجدد او از یک فاجعه تاریخی با تجربه واقعی ما از دنباله مدرن آن (کرونا) چقدر خوب و ترسناک مطابقت دارد! (کارولین کلوگ، لس آنجلس تایمز)
• در کتاب جذبه ستاره‌ها، واقعیت و شجاعت زنان خط مقدم در زمان یک بحران بهداشت جهانی به‌تصویر کشیده می‌شود. (رژه)

کتاب جذبه ستاره‌ها مناسب چه‌کسانی است؟

این کتاب برای افرادی که به دنیای ادبیات، داستان و رمان‌های خارجی با چاشنی واقعیت و تاریخ علاقه دارند، مناسب است.

در بخشی از کتاب جذبه ستاره‌ها: روایتی از بزرگترین همه‌گیری قرن بیستم می‌خوانیم

فکر کردم بوی اوکالیپتوس، بذر کتان یا کربولیک را می‏گوید؟ یا بوی لیکوری که همان وقت می‏آمد؟ برای من آن‌ها نمی‌‏توانستند بوی مدفوع، بوی خونِ تولد و مرگ را از بین ببرند. به او گفتم: «این‌جا معمولاً خدمت‌کارهای بیش‌تری داره. ما تقریباً غافل‌گیر شدیم، تعداد بیماران دوبرابر معموله، اما تعداد کارکنان یک‌چهارمه.»

چهره‌‏اش درخشید، فکر کردم شاید به این دلیل بود که او را یک وردست و از کارکنان به‌حساب آورده بودم. صورت استخوانی و سفیدش به‌نظرم زیبا آمد؛ مهره‏ای گران‌‏بها که در سطل آشغال برق می‌‏زد. نمی‌‏دانستم خواهر لوک او را از کجا پیدا کرده بود: «خانم سویینی، همین اطراف زندگی می‌کنی؟»

- زیاد دور نیست.

لحن‌ش کمی طفره‌‏آمیز بود. از آن‌جا که خیلی جوان بود، با خودم گفتم حتماً با خانواده‌‏اش زندگی می‏کند. «ناراحت نمی‏شی اگه بپرسم چند سالته؟»

شانه بالا انداخت. «حدود بیست‌ودو.»