معرفی و دانلود کتاب جاده جنگ - جلد 5
برای دانلود قانونی کتاب جاده جنگ - جلد 5 و دسترسی به هزاران کتاب و کتاب صوتی دیگر، اپلیکیشن کتابراه را رایگان نصب کنید.
معرفی کتاب جاده جنگ - جلد 5
کتاب جاده جنگ - جلد 5 نوشتهی منصور انوری، از روز سوم شهریور 1320 و ماجرای هجوم روسها به کشور از شمال شرقی خراسان به ایران و اشغال کشور توسط متفقین آغاز میشود و با پایان جنگ تحمیلی عراق علیه ایران به اتمام میرسد.
«جاده جنگ» ماجرای سه دوست است که پس از یک دوری 10 ساله از یکدیگر، در روز ورود متفقین به ایران به نوعی همدیگر را مییابند و ماجراهایی را در چند خط داستانی رقم میزنند که بر بستری از تاریخ رخ میدهند. کتاب حدود نیم قرن از تاریخ معاصر ایران یعنی از ورود متفقین تا پایان دفاع مقدس را دربرمیگیرد و طی آن به رویدادهای مهم تاریخ کشور از جمله قیام 15 خرداد یا اتفاقات بحبوحه انقلاب مانند درگیریهای گروهکها میپردازد.
موضوعات رمان ده جلدی «جاده جنگ» بر اساس واقعیات تاریخی شکل گرفتهاند و گویای نیم قرن از حوادث تاریخ ایراناند. فضای اصلی این رمان هم کل کشور، به خصوص جاده شاهرود است که نقشی کلیدی در وقایع اصلی ابتدا و انتهای رمان دارد و به نوعی سمبلی از جنگ بیپایان است.
منصور انوری نویسندگی را از سال 1364، با داستان کوتاه «بی بی سی» آغاز کرد. پس از آن مجموعه داستان «مصافحه با ارواح» را نوشت. او تا کنون داستانها و رمانهای چند جلدی گوناگونی با موضوع دفاع مقدس، انقلاب و تاریخ ایران نوشته است. رمان ده جلدی «جاده جنگ» انوری برنده جوایز ادبی کتاب فصل، قلم زرین، کتاب سال و جلال آل احمد شده است.
این جاده جنگ است که روسها با ابزار و ادوات جنگیشان هموار کردهاند و آغاز جاده، شرق ایران است. اما پیش از آنکه قوای روس به بهانه دفاع از ایران در مقابل آلمانها به این سرزمین حمله کنند، همه چیز در آرامش بوده است. اصلاً جلد نخست از رمان بلند بالای «جاده جنگ» از آنجا آغاز میشود که یک سوار با زنی زیباروی در هاله نقرهگون سپیدهدم به قریه ساکت بینالود میرسند.
آغاز جلد پنجم هم با تیمور و تاجی است؛ تاجی کابوس غریبی دیده و پریشان احوال است. اما تیمور افکار دیگری در سر دارد؛ او محلی که دوست سابقش رضا 20 تن شکر را در آب حل کرده بوده، کشف کرده و به روسها لو داده است. حالا هم انتظار دارد که رضا به آنجا برود و دستگیر شود. همین اتفاق هم میافتد یعنی رضا و سروان بهرامی به سمت حوض آب در حرکتند؛ اما رضا میفهمد که روسها در کمینشان هستند و هر دو به رودخانه میزنند. بعد هم گلمراد به یاریشان میآید و نجات پیدا میکنند.
عالیه همسر رضا باردار است و این موقعیت پراضطراب، برایشان آزار دهنده شده است؛ چون پتروویچ و تیمور همچنان در حال نقشه و توطئه برای دستگیری مرگان و رضا هستند. مرگان همان تیرانداز مرموز و غایبی است که در جلدهای پیشین رمان، نقش اساسی داشته است. در ادامه ماجرا، تاجی ناگهان مردی بلند قد و شولاپوش را در قدمگاه بینالود میبیند. بر اثر دعای مرد، یک روشنایی سبزرنگ و چشمنواز از بقعه پرتو افشانی میکند. حالا شولاپوش در گاراژ الوند دیده میشود. بعد پیش سرهنگ افشار میرود و خودش را سرگرد اسفندیاری معرفی میکند. سرهنگ با شگفتی میگوید که او باید مرده باشد!
شولاپوش حرفهای مبهم و عجیبی میزند و سرهنگ را در حیرت میگذارد و میرود. سپس با تار زن مرموزی روبهرو میشود که او را به خوبی میشناسد. از سویی دیگر، رضا برای رسیدن به همسر باردارش دست به کارهای غریبی میزند. نهایتا هم مجبور میشود از طریق خانه زنآقا پیرزن قابله به خانهای برود که عالیه در آنجا بوده؛ اما بعد از این همه مرارت، خانه را خالی میبیند... . حالا شولاپوش به چنگ سرهنگ پتروویچ افتاده است و وقتی ازدستورات سرهنگ سرپیچی میکند، پتروویچ به رویش اسلحه میکشد؛ اما درست در لحظه شلیک، تیری به انگشت و ماشه تفنگش میخورد. در ادمه اتفاقات غریب رمان، یک اسب با تجهیزات کامل نظامی خودش به سراغ شولاپوش میآید و او را به سمت ایل گلمراد رهنمون میکند. جلد پنجم رمان «جاده جنگ» آنجا تمام میشود که شولاپوش سوار بر اسب، به بقعه چشم دوخته است...
در بخشی از کتاب جاده جنگ - جلد 5 میخوانیم:
کنار سرهنگ افشار، رضا، اخم کرده، روی صندلی جیپ نشسته بود. سرهنگ با چشمان باز، با نگاهی مملو از مهر و دلسوزی، به او زل زده بود. ناراحتی این جوان دوست داشتنی را نمیتوانست تحمل کند. کاری هم از دستش برنمیآمد. در ضمن کاملاً به او حق میداد که اینقدر ناراحت و افسرده باشد. او اکنون در جریان تمام جزئیات حادثهای بود که برای رضا و بهرامی اتفاق افتاده بود. تدبیر گلمراد را در نگاه داشتن بهرامی در کوهستان پسندیده بود. خیالش از بابت آن سروان سادهلوح راحت شده بود. برای محمد کیهان و خانوادهاش دل میسوزاند. میدانست که وضعیت خطرناکی پیش آمده است و در دلش برای مظلومیت و معصومیت عالیه و خطر بزرگی که او را تهدید میکرد، احساس اندوه و دلسوزی میکرد. هر دو ساکت بودند.
جیپ جنگی، لابهلای درختها، در حاشیه نهر، جایی پنهان از دید، توقف کرده بود. سرهنگ استدلال رضا را برای استفاده از جیپ و یونیفورم روسی پذیرفته بود. گفت: «حالا میخوای چه کار کنی؟»
رضا، غمزده، گفت: «نمیدونم...»
- بالاخره باید از یه جایی شروع کنی.
- از کجا؟... چه جوری؟!... کجا باید برم؟ کجا باید دنبالش بگردم؟
سرهنگ میدانست که رضا نغندر را جستوجو کرده است و مطمئن شده است که زنآقا به آنجا نرفته است. و این موضوع باعث خوشحالی سرهنگ بود. زیرا نشان میداد که زنآقا پیرزن باهوشی است و این تیزهوشی ضریب اطمینانی است که در نتیجه آن سلامت عالیه تضمین میشود. گفت: «خیالت راحت باشه رضا... اون پیرزن سرد و گرم چشیدهایه... با این قبیل مسائل هم قبلاً در ماجرای پسرش برخورد داشته. همین که به آبادی خودش نرفته، معلوم میشه که آدم محتاطیه... همین احتیاط باعث میشه بیگدار به آب نزنه. مطمئن باش همسرت رو یه جای امنی پنهون میکنه تا تو بری سراغش.»
مشخصات کتاب الکترونیک
نام کتاب | کتاب جاده جنگ - جلد 5 |
نویسنده | منصور انوری |
ناشر چاپی | انتشارات سوره مهر |
سال انتشار | ۱۳۹۳ |
فرمت کتاب | EPUB |
تعداد صفحات | 512 |
زبان | فارسی |
شابک | 978-964-506-988-7 |
موضوع کتاب | کتابهای داستان و رمان انقلابی |