معرفی و دانلود کتاب صوتی آفرت
برای دانلود قانونی کتاب صوتی آفرت و دسترسی به هزاران کتاب و کتاب صوتی دیگر، اپلیکیشن کتابراه را رایگان نصب کنید.
معرفی کتاب صوتی آفرت
کتاب صوتی آفرت اثر ناهید قادری حاجی آبادی، درباره دختر کردی به نام فرنگیس است که از راه کار کردن در خانههای دیگران امرار معاش میکند. این کتاب برنده جایزه قلم زرین در سال 1396 شده است.
این داستان در فضای قبل از انقلاب روایت میشود و دربارهی فرنگیس دختر 23 ساله و زیبارویی است که برای کمک به خانوادهاش، از یکی از شهرستانهای کرمانشاه به شهر آمده و در خانه سرهنگی معروف کار میکند. در شهرستان آنها او هیچ مردی تمایلی ندارد که دختری را که در خانههای دیگران کلفتی میکند، به همسری قبول کند، دختری که زندگیاش را با کلفتی خانم و آقاهای شهری گذرانده و هزار جور رنگ و رو را آموخته است. به همین دلیل فرنگیس نیز هیچ علاقه و امیدی برای ازدواج ندارد.
همسر سرهنگ رفتار خوبی با او ندارد و پسر همسایه نیز مکررا مزاحم او میشود. دختر سرهنگ متوجه مزاحمتهای شهرام پسر همسایه میشود و دلش به حال فرنگیس میسوزد و این موضوع را به پدرش اطلاع میدهد تا چارهای برای او پیدا کند. سرهنگ نیز زمانی که همسرش در خانه نیست، فرنگیس را صدا میزند و به او قول میدهد که دیگر کسی مزاحم او نمیشود. ولی این ملاقات برای سرهنگ مانند گفتگوهای همیشگی یک آقا با خدمتکار خانه نیست. او به فرنگیس طمع کرده و در سر نقشههای پلیدی دارد. این اثر در واقع روایتگر اتفاقات دوران طاغوت و فعالیت مردم برای سرنگونی رژیم پهلوی است.
در بخشی از کتاب صوتی آفرت میشنویم:
سه روز است که من و سرهنگ جن و بسمالله شدهایم. هر جا که او باشد نمیروم. شاید پوشیدن بلوز و دامن را از سرش بیندازم. سه روز است گره زیر روسریام را سفتتر زدهام. امروز داد خانمآقا دوباره درآمد.
داری چه غلطی تو اون پستوی خرابشده میکنی که من هر روز باید نهار سرهنگ رو گرم کنم؟!
خودم را تا کمر توی قابلمهی مسی، که دیشب برای سی نفر تویش برنج درست کرده بودم، فرومیبرم و میگویم: کار تو حیاط هم زیاده. شرمنده خانوم، نمیرسم.
دست به کمر میزند.
تو غلط میکنی نرسی! خدم و حشم برات بگیرم چطوره؟ ظهر میآی کارات رو مرتب انجام میدی. از فردا هم این لباس کُردی رو تنت نبینم. پیش مهمونای عیدم که از تهران میآن مسخرهی خاص و عام میشم.
دندانهایم را روی هم فشار میدهم. من هرگز زیر بار دامن و لباس کوتاه پوشیدن نمیروم. قد راست میکنم. یکطوری باید بگویم بفهمد. اگر مؤدبم و حیا دارم، دلیل بر خنگیام نیست. دستهایم را توی هم گره میزنم.
خانمجان ما کُردیم. کاکَم دلش رضا نیست لباس باز بپوشم. من نماز میخوانم. تو خانه مرد غریب رفتوآمد داره.
برق از چشمم میپرد. با پشت دستش میکوبد توی دهنم. لبم پاره میشود. خون لبم طعم دهنم را عوض میکند. هنوز گیجم. رنگ چشمهایش زیر و رو شده. دست زیر چانهام میاندازد.
دخترهی اُمّل! حق داری، هار شدهی. پاچه میگیری! تقصیر اون شیلای گوربهگوریه. حالا تو و خانوادهی غربتیت مسلمون شدهین و باغیرت ما هم بیدین؟! بِدم احمد تو زیرزمین فلکت کنه؟ بندازمت بیرون تا سر ماه ننهبابات از گشنگی سنگ گاز بزنن؟ دو دست لباس براش گذاشتهم، فکر کرده هنرپیشهی سینماست تا کسی ببینتش آب از لب و لوچهش دربیاد. میپوشیش!
کفشهای پاشنهدارش را بیشتر روی زمین میکوبد و دور میشود. خون لبم قطرهقطره روی لباسم میافتد. چشمم به ممواحمد میافتد که رگ دستهایش برجسته شده و دارد دستهی بیل را با خشم فشار میدهد. میخواهد جلو بیاید و دلداریام بدهد. لبم را پاک میکنم. میگویم: چیزی نیست ممو.
صدای بوق ماشین سرهنگ میآید. ممو به سمت در میدود. آریای سرهنگ داخل میآید و سربازی در را برایش باز میکند. من هنوز روی قابلمهها خم شدهام. خونم قاطی کف توی قابلمه شده و هنوز کمرم خم است. از کنارم رد میشود. سربهزیر و خفه سلام میکنم. میایستد. با لباس نظامی باابهتتر به نظر میرسد. رو به سرباز میگوید: برو مقر کاری ندارم. فردا هفت صبح اینجا باش. اون فراری رو هم به نبوی بگو پیدا کنه؛ حتی اگه زیر سنگ رفته باشه!
سرباز میرود و من قابلمه میسایم. صدایش خشک و خشن است.
احمد، برو مشروبایی رو که رسیده از هاسمیک تحویل بگیر. یه لباس درست و درمان بپوش که من رغبت کنم نهار بخورم. بیا نهار من رو بده.
یعنی با من است! سر بالا میآورم؛ میبینم زل زده به من. خشک میپرسد: لبت چی شده؟
دست میکشم رویش.
خانم زدند.
زبان به لب میزنم و لبم میسوزد. زمزمه میکنم: من دامن نمیپوشم آقا.
هیچ نمیگوید. میرود رو به سمت ساختمان. دم در برمیگردد.
پس باید محکمتر میزد!
فهرست مطالب کتاب صوتی
مشخصات کتاب صوتی
نام کتاب | کتاب صوتی آفرت |
نویسنده | ناهید قادری حاجی آبادی |
راوی | صفا آقاجانی |
ناشر چاپی | انتشارات سوره مهر |
ناشر صوتی | گروه فرهنگی سماوا |
سال انتشار | ۱۳۹۸ |
فرمت کتاب | MP3 |
مدت | ۵ ساعت و ۴۱ دقیقه |
زبان | فارسی |
موضوع کتاب | کتابهای داستان و رمان انقلابی |
داستان کشش و جذابیت خاصی دارد و از عشق و دلدادگی به سبک قدیم که برای نسل ما شاید غریبه باشید میگوید اگر به زندگی سنتی و قدیمی علاقه دارید به داستانهایی با درونمایه مذهبی حتما ارزش شنیدن داره، یک جورهایی عشقی است که در پستوی ذهن ما همه با شنیدنش و تصورش دلمان برای عشق بازی هایش قنج میرود و خالی از هر اعتقادی داستان جذابیت ویرایش خاصی دارد.