معرفی و دانلود کتاب جاده جنگ - جلد 4
برای دانلود قانونی کتاب جاده جنگ - جلد 4 و دسترسی به هزاران کتاب و کتاب صوتی دیگر، اپلیکیشن کتابراه را رایگان نصب کنید.
معرفی کتاب جاده جنگ - جلد 4
کتاب جاده جنگ - جلد 4 نوشتهی منصور انوری، از روز سوم شهریور 1320 و ماجرای هجوم روسها به کشور از شمال شرقی خراسان به ایران و اشغال کشور توسط متفقین آغاز میشود و با پایان جنگ تحمیلی عراق علیه ایران به اتمام میرسد.
«جاده جنگ» ماجرای سه دوست است که پس از یک دوری 10 ساله از یکدیگر، در روز ورود متفقین به ایران به نوعی همدیگر را مییابند و ماجراهایی را در چند خط داستانی رقم میزنند که بر بستری از تاریخ رخ میدهند. کتاب حدود نیم قرن از تاریخ معاصر ایران یعنی از ورود متفقین تا پایان دفاع مقدس را دربرمیگیرد و طی آن به رویدادهای مهم تاریخ کشور از جمله قیام 15 خرداد یا اتفاقات بحبوحه انقلاب مانند درگیریهای گروهکها میپردازد.
موضوعات رمان ده جلدی «جاده جنگ» بر اساس واقعیات تاریخی شکل گرفتهاند و گویای نیم قرن از حوادث تاریخ ایراناند. فضای اصلی این رمان هم کل کشور، به خصوص جاده شاهرود است که نقشی کلیدی در وقایع اصلی ابتدا و انتهای رمان دارد و به نوعی سمبلی از جنگ بیپایان است.
منصور انوری نویسندگی را از سال 1364، با داستان کوتاه «بی بی سی» آغاز کرد. پس از آن مجموعه داستان «مصافحه با ارواح» را نوشت. او تا کنون داستانها و رمانهای چند جلدی گوناگونی با موضوع دفاع مقدس، انقلاب و تاریخ ایران نوشته است. رمان ده جلدی «جاده جنگ» انوری برنده جوایز ادبی کتاب فصل، قلم زرین، کتاب سال و جلال آل احمد شده است.
این جاده جنگ است که روسها با ابزار و ادوات جنگیشان هموار کردهاند و آغاز جاده، شرق ایران است. اما پیش از آنکه قوای روس به بهانه دفاع از ایران در مقابل آلمانها به این سرزمین حمله کنند، همه چیز در آرامش بوده است. اصلاً جلد نخست از رمان بلند بالای «جاده جنگ» از آنجا آغاز میشود که یک سوار با زنی زیباروی در هاله نقرهگون سپیدهدم به قریه ساکت بینالود میرسند.
آیا دخترکی روس که بیماری صعب العلاجی دارد، میتواند پنهانی به ایران آورده شود و شفا بگیرد؟ این سوالی بود که منصور انوری در پایان جلد سوم از رمان «جاده جنگ» مطرح کرد تا خواننده را در تعلیق بگذارد. حالا در جلد چهارم، سرگرد پتروویچ پدر دخترک، از ایران به عشق آباد میرود تا والیا را که به سرطان مبتلا شده است، در بیمارستان ملاقات کند. از طرفی دیگر، رضا و عالیه، قهرمانان رمان «جاده جنگ»، در لباس کولیها از پستهای بازرسی عبور میکنند و گام اول را برای ماموریت آوردن دختر به ایران انجام دهند؛ ماموریتی که سید فاروجی بر عهده آنها گذاشته و مرگان – تیرانداز قهار و مرموز ایرانی- را به عنوان رهبر این عملیات برگزیده است.
محمدکیهان، رحمانف، سرهنگ افشار و سروان بهرامی که همگی در جلدهای پیشین رمان به مخاطب معرفی شدهاند حالا با رضا و عالیه در خیمه گل مراد هستند تا نقشه رفتن به روسیه و انتقال دختر به ایران را بکشند. همه نگران عبور از مرز هستند. اما رضا با یک کلمه به همه تردیدها و نگرانیهای جمع پایان میدهد: مرگان.
آنها با این یقین که مرگان به آنها کمک خواهد کرد این ماموریت خطرناک را آغاز میکنند. بعد هم لحظات هولآور و پر اضطرابی را در پستهای ایست بازرسی از سر میگذرانند. اما در نهایت موفق میشوند که از مرز بگذرند و به عشق آباد برسند. آنها زویا، همسر پتروویچ و مادر والیا را متقاعد میسازند که همراهشان به مشهد بیاید. والیا را به حرم مطهر امام رضا (ع) ضریح فولاد میآورند. والیا در آنجا با دخترکی نابینا که هم سن و سال خود اوست، آشنا میشود.
زویا در رویایی مکاشفهوار، میبیند که دخترش و فاطمه هر دو شفا گرفتهاند. همین اتفاق هم میافتد و فاطمه بینا میشود اما برای فهمیدن وضعیت والیا باید آزمایشهایی صورت بگیرد. این در حالی است که آنها باید شبانه به عشق آباد برگردند. چون پتروویچ قرار است به ملاقاتشان بیاید. پتروویچ بیآنکه بفهمد چه اتفاقاتی افتاده است، دخترش را سالم مییابد. اما همچنان به دنبال مرگان است و به دیدار تیمور میرود. از سویی دیگر، رضا و سروان بهرامی به سراغ حوض آب میروند که 20 تن شکر در آنجا حل شده است، اما میفهمند که لو رفتهاند...
در بخشی از کتاب جاده جنگ - جلد چهارم میخوانیم:
بهرامی به نظرش رسید نیشتری در غده چرکین بدنش فرورفت؛ جملهای که ابدا انتظار شنیدنش را نداشت! دردناک بود. اما حالت همان نیشتر را داشت که پس از درد، تسکین و احساس مطبوع خالی شدن چرک و کثافت دمل را در پی داشت. سروان جا خورد. اولین احساسش این بود که گلمراد او را مسخره کرده است. اما در چشمان خوشرنگ و خوشحالت جوان ایلیاتی، برقی میدرخشید که ذرهای از ریا و تمسخر و استهزا در آن نبود. صداقتی که در آن نگاه موج میزد، چنان واقعی مینمود که برای یک لحظه بهرامی تصور کرد واقعا شجاع است و اشتباهی رخ داده است!...
گلمراد ادامه داد: «توجه داشته باشین که شما برای این مأموریت انتخاب شدین! همین، دلیل شجاعت و صلاحیت شماست.»
عالیه و محمدکیهان نیز با تعجب به این صحنه نگاه کردند. هیچ یک از حاضران، شناخت زیادی از گلمراد نداشتند. اما همگی احساسی مشابه دربارهی او داشتند و آن این بود که این جوان ایلیاتی، سخت مورد اعتماد مرگان و نیز سید فاروجی است.
بهرامی به یاد آورد که سرهنگ افشار که هیچکس را جدی نمیگرفت و با هیچ فردی لحن عاری از استهزا به کار نمیبرد، چگونه در مقابل گلمراد خشوع و خضوع نشان میداد و حتی در مقابل او، از جای خود برخاسته بود؛ کاری که برایش دشوار بود!
خونسردی مراد، مانند آب سردی بود که بر حرارت سوزنده ترس سروان بهرامی ریخته شده باشد. در دو نفر دیگر نیز تأثیر خوبی گذاشته بود. سروان که تقریبا به حالت عادی برگشته بود و نیرویی جدید در خود احساس میکرد، به نشانه حقشناسی و ابراز علاقه به مراد، گفت: «بهتر نیست دستای شما رو باز کنیم!؟ اگه بهمون حمله شد، لااقل بتونین عکسالعمل نشون بدین!...»
مشخصات کتاب الکترونیک
نام کتاب | کتاب جاده جنگ - جلد 4 |
نویسنده | منصور انوری |
ناشر چاپی | انتشارات سوره مهر |
سال انتشار | ۱۳۹۳ |
فرمت کتاب | EPUB |
تعداد صفحات | 496 |
زبان | فارسی |
شابک | 978-964-506-713-5 |
موضوع کتاب | کتابهای داستان و رمان انقلابی |