معرفی و دانلود کتاب از شیطان آموخت و سوزاند
برای دانلود قانونی کتاب از شیطان آموخت و سوزاند و دسترسی به هزاران کتاب و کتاب صوتی دیگر، اپلیکیشن کتابراه را رایگان نصب کنید.
معرفی کتاب از شیطان آموخت و سوزاند
کتاب از شیطان آموخت و سوزاند به قلم فرخنده آقائی رمانی دربارهی دختری ارمنیتبار بهنام ولگاست که شخصیتی عصیانگر و یاغی دارد. او تنها و بیسرپناه است و مجبور شده با وجود داشتن مدرک لیسانس، با حقوق ناچیزی آبدارچی شود. ولگا به نظم تن نمیدهد، او سعی دارد مطابق با تربیت و خواستههای خود تصمیم گرفته و عمل کند و به همین خاطر بارها زمین میخورد اما دوباره و دوباره برمیخیزد. ولگا شکست نمیخورد و شاید لطافت و انعطافپذیری زنانهاش بهترین دلیل شکستناپذیریاش باشد. گفتنیست این اثر در سال 1385 برندهی جایزهی هفتمین دورهی کتاب سال نویسندگان و منتقدان مطبوعات بوده است.
دربارهی کتاب از شیطان آموخت و سوزاند
داستان کتاب از شیطان آموخت و سوزاند داستان زندگی یک دختر عصیانگر بهنام ولگا را روایت میکند که فارغالتحصیل رشتهی زبان است. او دختری ارمنیست که حالا مدتی است از سر اجبار در اتاق مطالعهی یک کتابخانهی شبانهروزى میخوابد. دختر جوان مجبور شده با فقر و تنهایی دستوپنجه نرم کند و هرکجا که میرود از دوستان و آشنایان خود مقداری پول قرض میگیرد. سرانجام او بهعنوان آبدارچی در اتاق بازرگانى فرانسه استخدام میشود و اینجاست که ماجرای اصلی داستان شروع میشود.
فرخنده آقائی، داستان کتاب از شیطان آموخت و سوزاند را بهصورت یادداشتهایی از جانب ولگا روایت میکند. این یادداشتها بهصورت کوتاه و روزانه هستند اما بعضی مواقع چندین روز بینشان فاصله میافتد و شاید همین مسئله این سؤال ذهنی را برای خوانندهی کنجکاو ایجاد کند که راوی در این چند روز چه میکرده؟ هرچه تاریخها جلوتر میروند، زوایای پنهانی از داستان آشکار میشود و سوالات ذهنی خوانندگان نیز بیشتر و بیشتر میشوند. ولگا بهعنوان یک زن مسیحی با مردی مسلمان ازدواج میکند و ایندو پس از مشکلات مختلف، تصمیم به طلاق میگیرند. تنها فرزند آنها که یک پسر است، پیش پدر مسلمانش میماند و ولگا دچار تنش میشود. اینجاست که یادداشتها پراکندهتر میشوند و درگیری عجیبی را بین راوی و خواننده ایجاد میکنند. آنقدر که شاید خواننده حتی تا پایان رمان هم نتواند بهدرستی تشخیص دهد که آیا راوی دیوانه بوده یا خیر؟
به عقیدهی چندی از خوانندگان، فرخنده آقائی در رمان از شیطان آموخت و سوزاند سعی در نمایش عصیان داشته. عصیانی که به قطع شکلها، شیوههای ابراز و کیفیتهای متفاوتی دارد. گاهی نیرومند و علنی است و گاهی نیز فقط وجود دارد اما عینیت پیدا نمیکند و نمود بیرونی ندارد. عصیان هر چند آهسته و ملایم باشد، در هر صورت با سکوت متفاوت است و هر عصیانگری نیز ظرفیت خاص خود را دارد و بنا بر همان میزان ظرفیت است که عصیانش را به نمایش درمیآورد. ولگا، راوی داستان نیز یک عصیانگر است، او میخواهد مطابق تربیت و خواستههای قلبی خود پیش برود و به نظم تن ندهد. ولگا بارها و بارها زمین خورده و قد خم میکند، اما هر بار قویتر از بار پیش، برمیخیزد. لطافت و انعطافپذیری زنانهی او در این خم شدن و از نو راست شدن، قطعاً بیتأثیر نیست؛ اما نویسنده این موضوع را که شخصیت اصلی داستان را دوست داشته باشید و تأییدش کنید یا نه، به خودتان واگذار کرده!
آقائی در این رمان، مخاطب را برای جانبداری از راوی اصلی تهییج نمیکند. به نظر میرسد که محتوای داستانی این کتاب، احتیاجی به بررسی و تشریح در انطباق با قالبها و تئوریهای پیشفرض ندارد. نویسنده طرحی نو را خلق کرده، طرحی که شاید تئوریسینهای ادبیات و جامعهشناسی را وادارد که برای ایجاد تئوریهای جدیدتر و بهروزتر به آن رجوع کنند.
اولین یادداشتهای دختر جوان به زمانی برمیگردند که او دربارهی رفتنش به کتابخانهی شبانهروزى مینویسد و اینکه اگر بتواند شبها در آنجا بخوابد، دیگر مجبور نیست در مطب دوستش بماند. او تنها و بیسرپناه است و هیچ پولی ندارد، آنقدر بیپول است که حتی وعدههای غذایی خاصی نیز ندارد و در مدت کوتاهی وزن کم کرده است. واگا دنبال کار میگردد اما پیدا کردن شغلی مناسب با درآمد حداقلی قطعاً برای یک دختر تنها بسیار سخت است. انتشارات ققنوس این رمان برندهی جایزه و تحسینشده را منتشر کرده و در اختیار خوانندگان علاقهمند قرار داده است.
کتاب از شیطان آموخت و سوزاند برای چه کسانی مناسب است؟
اگر به رمانهای فارسی معاصر با درونمایهی اجتماعی و روانشناسی علاقهمند باشید، این کتاب انتخاب بسیار مناسبی برای شما خواهد بود.
در بخشی از کتاب از شیطان آموخت و سوزاند میخوانیم
یکشنبه 1 شهریور
امروز صبح در محوطهی حیاط کلیسا امانوئل را دیدم. تمام موهایش یکدست سفید برفى شده. مرا به مغازهاش برد. ناهار آنجا بودم. مغازهاش بوى رنگ روغن مىدهد. این بو مرا یاد دایى سورن مىاندازد. بارها با دایى سورن به خیابان ویلا مىآمدیم و امانوئل را مىدیدیم. هنوز غشغش خندههایش در گوشهایم مانده. همهی تابلوهایش زیباست. من تابلوى کوچ را از همه بیشتر مىپسندم. در میان برق شمشیر سپاهیان و صداى ضجه و فریاد، ارامنه به سوى ارس رانده مىشوند. بعضى با قایقهاى کوچک و بعضى شناکنان از رود مىگذرند. سپاهیان سَر هوان جان برادر کاتولیکوس آراکل را بر سر نیزه بلند کردهاند. خونچکان با گوشها و بینى بریده. سالخوردگان و کودکان نیمهجان زیر دست و پا افتادهاند. نوعروسان و دختران آرزوى مرگ دارند و سپاهیان آنان را با شمشیر به دشت آرارات پیش مىرانند. یا باید کشته شوند یا نیمه جان از رود بگذرند. نه پدر فرزند را مىیابد و نه مرد همسر را و نه مادر دختر را. خانهها به آتش کشیده شدهاند تا امیدى به بازگشت در دلها نماند. بعضى ارامنه در کوهها پناه گرفتهاند. دختران و پسران جوان از ترس تجاوز خود را به پایین مىاندازند و کشته مىشوند. گروهى از سپاهیان سر بریده اسقف اعظم را از میان غار به پایین مىاندازند. در میان هقهق مردان و زارى زنان و کودکان کسى را توان فرار نیست. مردم کلیدهاى آهنى خانههایشان را به آبهاى رود ارس مىسپارند. وداع ابدى با وطن.
به امانوئل مىگویم: «بالاخره یک روز آنقدر پولدار مىشوم که این تابلو را بخرم.» و او جواب همیشگىاش را مىدهد: «این تابلو فروشى نیست.» به او مىگویم: «از فردا مشغول به کار مىشوم.» و او لبخند مىزند.
مشخصات کتاب الکترونیک
نام کتاب | کتاب از شیطان آموخت و سوزاند |
نویسنده | فرخنده آقایی |
ناشر چاپی | انتشارات ققنوس |
سال انتشار | ۱۳۹۸ |
فرمت کتاب | EPUB |
تعداد صفحات | 312 |
زبان | فارسی |
شابک | 978-964-311-724-5 |
موضوع کتاب | کتابهای داستان و رمان روانشناسی ایرانی |