معرفی و دانلود کتاب معبد قوی سیاه
برای دانلود قانونی کتاب معبد قوی سیاه و دسترسی به هزاران کتاب و کتاب صوتی دیگر، اپلیکیشن کتابراه را رایگان نصب کنید.
معرفی کتاب معبد قوی سیاه
نه مدیتیشن و نه بازگشت به خاطرات، هیچکدام نمیتوانند در بهبود حال ماهور کارگر باشند. او به درون خود پناه برده و میکوشد تا با واکاوی افکار و احساساتش، روح عزادار خود را به آرامش برساند. کتاب معبد قوی سیاه نوشتهی نیلوفر رحیمی داستانی روانشناسی است که با خط روایی منظم پیش رفته و از پیرنگ داستانی کلاسیک پیروی میکند.
دربارهی کتاب معبد قوی سیاه
زود قضاوت نکنید. اوضاع به آن خوبی که ابتدای داستان شرح داده شده نیست. آن شادی بیحد و حصر و آرامش سیال که میان ماهور و داییاش، ملقب به قوی سیاه، در جریان است، دیری نمیپاید که دود میشود و به هوا میرود. دایی جان که در کنار او جهان زیبا و رویایی بود، در همان ابتدای قصه میمیرد و دیگر جایی برای خوشی و امیدواری باقی نمیگذارد. این سوگ تا سه ماه ماهور را به عالم سکوت و انزوا تبعید میکند، اما این روال پایدار نمیماند و ماهور میکوشد تا خود را به زندگی عادی برگرداند. کتاب معبد قوی سیاه دربارهی همین تلاش است. نیلوفر رحیمی ما را بهسراغ انسانی داغدیده میبرد تا هم در غم او شریک باشیم هم تلاشهایش برای کنار آمدن با این رنج را نظاره کنیم.
کتاب معبد قوی سیاه در انتشارات ویکتور هوگو منتشر شده است.
کتاب معبد قوی سیاه برای چه کسانی مناسب است؟
این کتاب برای علاقهمندان به داستانهای روانشناسی مناسب و جالب است.
در بخشی از کتاب معبد قوی سیاه میخوانیم
ماهور از روی صندلی چوبی بلند شد و به آشپزخانه رفت تا کمی آب بخورد. از بین لیوانهای سرامیکیسبز رنگ دایی یکی را برداشت. اندکی به آن نگاه کرد و بعد کمی آب نوشید. لیوان سبز او را به یاد خاطرهای دیگر انداخت و دوباره پردهای برایش باز شد. به یاد شبی افتاد که قوی سیاه به دعوت مادر برای شام، به خانه آنها آمده بود. مادر غذای مورد علاقه برادرش را درست کرده و میز را به ظروف فیروزهای تازهاش آراسته بود. یک دست از همان هم به رنگ سبز تیره برای دایی گرفته بود که میخواست بعد از شام به او هدیه بدهد.
وقتی دایی رسید مادر مشغول آوردن غذا شد. دایی کنار میز غذاخوری ایستاد، ابروهایش را بالا داد، لیوان فیروزهای را در دست گرفت و گفت: خواهر مبارک باشد، خیلی زیبا هستن.
مادر طاقت نیاورد و با ذوق جواب داد: برای تو هم گرفتم.
و به جای آوردن غذا سرویس لیوان سبز را همان موقع به او داد. برایت سبز تیره گرفتم، فکر کردم احتمالاً این رنگ را بیشتر دوست داری.
دایی لیوانها را به دقت نگاه کرد بعد خواهرش را در آغوش کشید و گفت: درست است من سبز را بیشتر دوست دارم.
بالاخره دور میز نشستند. معمولاً هر وقت کنار هم بودند مادر از خاطرات کودکیشان میگفت و هر بار با چنان اشتیاقو هیجانی تعریف میکرد که گویی همان لحظه در حال وقوع بودند.
مادر وقتی داشت آب را در لیوان دایی میریخت گفت: اولین باری که دریا را دیدم هیچ وقت فراموش نمیکنم، من 13ساله بودم و دایی 11سالش بود. از فرط هیجان کنار ساحل میدویدم. آن بیکران آبی مثل پارچهای بزرگ به نظرم میآمد که کسی آرام آن را تکان میدهد و مواج میکند. آن همه آب مرا به وجد آورده بود و در عین حال این تصویر بی انتها کمی برایم ترسناک مینمود ولی وقتی موجها نرم و آرام پاهایم را نوازش میکردند من هم آرام میشدم و فکر میکردم آنها جان دارند و از حضور من خشنود هستند و میل به تفریح دارند.
فهرست مطالب کتاب
سخن نویسنده
فصل 1: خلاء تاریک
فصل 2: جعبه شگفت انگیز خاطرات
فصل 3: قوی سیاه
فصل 4: گم شدن در گم شدن
فصل 5: کابوس گیر
فصل 6: پیرزن حریص
فصل 7: درون پویی
فصل 8: ای صاحب فال
فصل 9: کیست در آینه پنهان!
فصل 10: لیوان فیروزهای
فصل 11: لاک پشتی در حسرت دریا
فصل 12: شنهای نقرهای
فصل 13: تصویر مردی در آینه
فصل 14: واقعیت متزلزل
فصل 15: مرد معجزهگر
فصل 16: آن لبها در نمای بسته چه میگویند
فصل 17: غریبۀ رنگارنگ
فصل 18: جان کلام
فصل 19: نقاشی اسرارآمیز
فصل 20: پیاده تا تاب تفکر
فصل 21: انسان سورئال
فصل 22: فراتر از خیال
فصل 23: سرانجام هشیاری
فصل 24: بازگشت به آغاز
مشخصات کتاب الکترونیک
نام کتاب | کتاب معبد قوی سیاه |
نویسنده | نیلوفر رحیمی |
ناشر چاپی | انتشارات ویکتور هوگو |
سال انتشار | ۱۴۰۳ |
فرمت کتاب | EPUB |
تعداد صفحات | 130 |
زبان | فارسی |
شابک | 978-622-8293-40-0 |
موضوع کتاب | کتابهای داستان و رمان روانشناسی ایرانی، کتابهای داستان و رمان ادبی |