نقد، بررسی و نظرات کتاب صوتی کتابخانه نیمه شب - مت هیگ
4.6
1648 رای
مرتبسازی: پیشفرض
شاید خیلی وقتها به تصمیمات مختلف و شرایط متفاوت زندگیمون فکر کنیم و به این فکر کنیم که فلان موقع تصمیمم اشتباه بوده یا اگه فلان کار رو انجام میدادم الان وضع بهتری داشتم...
خلاصه که حسرتهای زیادی با خودمون داریم و همیشه فکر میکنیم یه زندگی خیلی قشنگ تر، بهتر و کامل تر در انتظارمون بوده اما یا ما به اندازه کافی خوب عمل نکردیم یا شرایط طوری که میخواستیم پیش نرفته...
شخصیت اصلی این کتاب هم دقیقا چنین حسرتهایی با خودش داره و مدام به راههای نرفته و کارهای نکردهاش فکر میکنه... تا اینکه بهش فرصتی داده میشه که تمام زندگیهایی که میتونسته داشته باشه رو زندگی کنه...
و در نهایت به دید جالب و منطقیتری نسبت به زندگی میرسه...
.
این کتاب میتونه در قالب داستان بهتون انگیزه بده... و برعکس خیلی از کتابهای انگیزشی موجود که آدم رو دعوت میکنن به مثبت اندیشی افراطی و بی حد و مرز؛ این کتاب میخواد با پذیرش غم به این موضوع برسید و بفهمید که هیچ زندگی آرمانی و کاملی وجود نداره که همیشه شاد و خوشحال باشید؛ همون طور که توی بخشی از کتاب نوشته شده: 《اگه میفهمیدیم هیچ روش زندگیای وجود نداره که بتونه ما رو دربرابر غم و اندوه مصون کنه، قضایا خیلی راحتتر میشدن. 》
خلاصه که حسرتهای زیادی با خودمون داریم و همیشه فکر میکنیم یه زندگی خیلی قشنگ تر، بهتر و کامل تر در انتظارمون بوده اما یا ما به اندازه کافی خوب عمل نکردیم یا شرایط طوری که میخواستیم پیش نرفته...
شخصیت اصلی این کتاب هم دقیقا چنین حسرتهایی با خودش داره و مدام به راههای نرفته و کارهای نکردهاش فکر میکنه... تا اینکه بهش فرصتی داده میشه که تمام زندگیهایی که میتونسته داشته باشه رو زندگی کنه...
و در نهایت به دید جالب و منطقیتری نسبت به زندگی میرسه...
.
این کتاب میتونه در قالب داستان بهتون انگیزه بده... و برعکس خیلی از کتابهای انگیزشی موجود که آدم رو دعوت میکنن به مثبت اندیشی افراطی و بی حد و مرز؛ این کتاب میخواد با پذیرش غم به این موضوع برسید و بفهمید که هیچ زندگی آرمانی و کاملی وجود نداره که همیشه شاد و خوشحال باشید؛ همون طور که توی بخشی از کتاب نوشته شده: 《اگه میفهمیدیم هیچ روش زندگیای وجود نداره که بتونه ما رو دربرابر غم و اندوه مصون کنه، قضایا خیلی راحتتر میشدن. 》
سلام و عرض درود خدمت تمامی دوستداران کتاب در مورد این کتاب فقط میتونم واژه فوق العاده رو بیان کنم اما کسایی که مثل خودم یکم عجولن و زود منصرف میشن بهتون توصیه میکنم دندون سر جیگر بگذارین و چند قسمت اول رو با وایب بدی که بهتون منقل میکنه ادامه بدین و از گوش دادن کتاب صرف نظر نکین قول میدم پشیمون نشین این کتاب داستان بسیار جذاب و گیرایی داره علاوه بر اون صدا پردازی و گویندگی گویندگان زیباییش رو چند برابر کرده و به نظر من میشه گفت کتاب صوتی این رمان بسیار بهتر و دلنشین تر از اینه که بخوای ورژن متنی رو بخونی هرچند که خودم هر دو ورژن رو دارم و ازشون لذت بردم توی این کتاب میفهمین که زندگی ما شاید کامل نباشه یا شاید فکر کنیم کلی حسرت داریم که با اشتباهاتمون و خطاهامون به وجود اومدن ولی اینا همش حالت دیگه ای از زندگیمونه که شاید واقعا اونی که میخواستیم و فکر میکردیم نبوده عملا واسه هیچ و پوچ حسرت میخوردیم این کتاب به ما یاد میده که خودمون رو بپذیریم و از تاثیر رفتار کوچیک و بزرگمون روی زندگی اطرافیانمون غافل نشیم شنیدن این کتاب رو به هرکسی توصیه میکنم مرسی که وقت خودتون رو به خوندن این نقد اختصاص دادین
کتاب صوتی کتابخانه نیمه شب فوق العاده خوب بود، گویندگی و صداگذاری هم بسیار خوب بود، دستشون درد نکنه. این کتاب میگه زندگیت رو همون جور که هست قبولش کن و برا بهتر شدنش تلاش کن و این افکار ما هست که زندگیمون رو میسازه. این کتاب برا افرادی که از زندگیشون راضی نیستن یا ناشکر هستن بسیار مناسبه یا افرادی که نمیخوان به زندگی ادامه بدن. یا افرادی که زیاد حسرت زندگی دیگران رو میکشن، بارها تو کتاب بیان میشه هر زندگی تلخی و شیرینی خودش رو داره. و در ضمن باید صبر داشت شاید زندگی که آرزوش رو داری بعد این سختیها بدست میاد.... اسم این کتاب هم بسیار خوب بود من قبلا از اینکه این کتاب رو بخونم همیشه اعتقاد داشتم که هر انسان خودش یک کتاب هست، و اینکه کتاب از یک کتابخونه شروع شده بسیار عالی بود. و بسیار جالب این بود نحوه خواستن چیزی و بیانش خیلی مهم هست شاید بخاطر همین هست بیشتر خواسته هامون برآورده نمیشه یا نمیتونیم بدستشون بیاریم.... عالی بود. 👏
نمیدونم؛ شاید اگه یه سال و نیم دو سال پیش میخوندمش بهنظرم تکاندهنده میومد. کتاب جالب و آموزندهای بود ولی من حس میکنم برای کسی که خیلی افسرده باشه و از هیچی توی زندگیش راضی نباشه مناسبتره. البته در هر حال بخشهای آموزنده خودش رو هم داره. زندگی بینهایت احتماله و کوچکترین تصمیم ما تغییرات بزرگی روی زندگی خودمون و اطرافیانمون میذاره. نباید یادمون بره همیشه یه راهی برای رفتن هست حتی توی بدترین زمانها.
بخوام از مشکلاتش بگم اینه که زندگیهای نورا تا حدی حوصله سر بر میشن و زیادن. بهنظر من یه ایده و داستان هر چه قدر هم که عالی باشه، بدون جذابیت نمیتونه کشش لازم رو برای خواننده ایجاد کنه و مشکل این کتاب هم همین بود. داستان جذاب، روند تا حدی کند و خستهکننده.
۶/۱۰
در کل کتاب بدی نیست و ارزش خوندن داره مخصوصا اگه حالت افسرده و گیجی به زندگی داشته باشین شاید حتی عاشقش بشین و ۷/۵ یا حتی ۸ بهش بدین!
بخوام از مشکلاتش بگم اینه که زندگیهای نورا تا حدی حوصله سر بر میشن و زیادن. بهنظر من یه ایده و داستان هر چه قدر هم که عالی باشه، بدون جذابیت نمیتونه کشش لازم رو برای خواننده ایجاد کنه و مشکل این کتاب هم همین بود. داستان جذاب، روند تا حدی کند و خستهکننده.
۶/۱۰
در کل کتاب بدی نیست و ارزش خوندن داره مخصوصا اگه حالت افسرده و گیجی به زندگی داشته باشین شاید حتی عاشقش بشین و ۷/۵ یا حتی ۸ بهش بدین!
ابتدا بگم چون شخصیتهای داستان زیاد هستن، بهتره حداقل کتاب رو دو بار گوش بدیم تا بتونیم شخصیتهای داستان رو درست درک کنیم.
کتاب جملات خاص و ویژهای که تمرکز زیادی بطلبه و خیلی فکرتون رو درگیر بکنه نداره. شاید در کل ده تا جمله تاثیرگذار داشته باشه.
کتاب در ارتباط با زندگی دختری به نام نورا هست که از زندگیش سیر شده، هیچ روزنه امیدی به ادامه زندگی نداره و از شدت درماندگی، تصمیم میگیره که به زندگیش پایان بده.
در کشاکش بین مرگ و زندگی، به کتابخانهای خیالی وارد میشه که این امکان بهش داده میشه تا تمام حسرتهای زندگیش رو زندگی بکنه.
نورا این امکان رو پیدا میکنه تا در زندگیهای متعددی قرار بگیره و در هر کدام از اونا یکی از حسرتهای زندگیش رو زندگی بکنه.
شاید یافتن این امکان رویایی باشه، ولی در ادامه میبینیم به هیچ وجه زندگی در اون دنیاها به اندازهای که میپنداریم سحرآمیز و ایده آل نیست و هر کدام مشکلات خاص خود را دارند.
در نهایت نورا تصمیم میگیره زنده بمونه و به زندگی واقعیش برگرده و در همون دنیایی که به خیال فرار از اون دست به خودکشی زده، زندگی دلخواهش رو خلق بکنه.
کل کتاب میخواد به این موضوع اشاره بکنه که اجازه ندیم حسرتهای گذشته ما رو متوقف بکنه. دست از سرزنش خودمون بابت تمام اشتباهات برداریم. به قول جملهای از کتاب، تنها راه آموختن، زندگی کردنه. پس این صدای سرزنشگر درون سرمون رو خاموش کنیم و به خودمون این حق رو بدیم که آزاد و رها در همین جا در اکنون شگفت انگیز و در لحظه حال سخاوتمند از زندگی کردن لذت ببریم.
کتاب جملات خاص و ویژهای که تمرکز زیادی بطلبه و خیلی فکرتون رو درگیر بکنه نداره. شاید در کل ده تا جمله تاثیرگذار داشته باشه.
کتاب در ارتباط با زندگی دختری به نام نورا هست که از زندگیش سیر شده، هیچ روزنه امیدی به ادامه زندگی نداره و از شدت درماندگی، تصمیم میگیره که به زندگیش پایان بده.
در کشاکش بین مرگ و زندگی، به کتابخانهای خیالی وارد میشه که این امکان بهش داده میشه تا تمام حسرتهای زندگیش رو زندگی بکنه.
نورا این امکان رو پیدا میکنه تا در زندگیهای متعددی قرار بگیره و در هر کدام از اونا یکی از حسرتهای زندگیش رو زندگی بکنه.
شاید یافتن این امکان رویایی باشه، ولی در ادامه میبینیم به هیچ وجه زندگی در اون دنیاها به اندازهای که میپنداریم سحرآمیز و ایده آل نیست و هر کدام مشکلات خاص خود را دارند.
در نهایت نورا تصمیم میگیره زنده بمونه و به زندگی واقعیش برگرده و در همون دنیایی که به خیال فرار از اون دست به خودکشی زده، زندگی دلخواهش رو خلق بکنه.
کل کتاب میخواد به این موضوع اشاره بکنه که اجازه ندیم حسرتهای گذشته ما رو متوقف بکنه. دست از سرزنش خودمون بابت تمام اشتباهات برداریم. به قول جملهای از کتاب، تنها راه آموختن، زندگی کردنه. پس این صدای سرزنشگر درون سرمون رو خاموش کنیم و به خودمون این حق رو بدیم که آزاد و رها در همین جا در اکنون شگفت انگیز و در لحظه حال سخاوتمند از زندگی کردن لذت ببریم.
از حالا شروع کن و افسوس هیچی رو نخور. چه بسا این زندگی بهترین احتمال ممکن برای تو باشه. احتمالات ناخوشایند زیادی هستن که وارد زندگیت نشدن و چه احتمالات خوشایندی که میتونی از الان به جای احتمال به قطعیت تبدیل شون کنی. خیلی از تاثیرات مثبت رو تا حالا روی زندگی افراد گذاشتی و ازشون بی خبری و چه بسا توی هیچ زندگی دیگهای نمیتونستی باعث اون لحظههای قشنگ بشی.
هر چی هم بشه، من، من، میمونه و هویت انسان همواره باهاش باقی میمونه که اگه غیر این باشه "من" اصلا معنی نمیده.
"من" الان تو سرشار از ظرفیتهای بی نظیریه که باید قدرشون رو بدونی. چه شکستهایی که شاید اگر نبودن ممکن بود باعث بشه یه جای دیگه خیلی سخت تر بشکنی.
کتاب در قالب داستن مطالب رو به شیوهی خوبی بیان کرده. وقتی داشتم داستان رو میخواندم خودم دیگه از این همه زندگی متفاوت که توی هیچکدوم نمیشد شادی رو پیدا کرد خسته شده بودم. یه حس کلافگی شدید. و فهمیدم چون درکم اینه که فقط این یه بار رو میشه زندگی کرد چقدر لحظهها ارزشمند ترن. ایده آلِ مطلقی وجود نداره و تنها این نگرش ماست که میتونه خیلی از چیزها رو تغییر بده.
از جمله ایراداتی که میشه به این داستان گرفت
پایان قابل پیش بینیش هست که البته شاید چون بهترین پایان ممکن بود، بشه نادیدهاش گرفت.
فرهنگ فضای داستان از فرهنگ ما دورتره ولی خوب میشه که جدای از اون فرهنگ، اندیشههای ارزشمند اون رو با زندگی خودمون پیوند بزنیم.
امیدوارم همهی ما کتابراهیها قدر تک تک لحظات تکرارناپذیر زندگی رو بدونیم. براتون بهترینها رو آرزو میکنم.
هر چی هم بشه، من، من، میمونه و هویت انسان همواره باهاش باقی میمونه که اگه غیر این باشه "من" اصلا معنی نمیده.
"من" الان تو سرشار از ظرفیتهای بی نظیریه که باید قدرشون رو بدونی. چه شکستهایی که شاید اگر نبودن ممکن بود باعث بشه یه جای دیگه خیلی سخت تر بشکنی.
کتاب در قالب داستن مطالب رو به شیوهی خوبی بیان کرده. وقتی داشتم داستان رو میخواندم خودم دیگه از این همه زندگی متفاوت که توی هیچکدوم نمیشد شادی رو پیدا کرد خسته شده بودم. یه حس کلافگی شدید. و فهمیدم چون درکم اینه که فقط این یه بار رو میشه زندگی کرد چقدر لحظهها ارزشمند ترن. ایده آلِ مطلقی وجود نداره و تنها این نگرش ماست که میتونه خیلی از چیزها رو تغییر بده.
از جمله ایراداتی که میشه به این داستان گرفت
پایان قابل پیش بینیش هست که البته شاید چون بهترین پایان ممکن بود، بشه نادیدهاش گرفت.
فرهنگ فضای داستان از فرهنگ ما دورتره ولی خوب میشه که جدای از اون فرهنگ، اندیشههای ارزشمند اون رو با زندگی خودمون پیوند بزنیم.
امیدوارم همهی ما کتابراهیها قدر تک تک لحظات تکرارناپذیر زندگی رو بدونیم. براتون بهترینها رو آرزو میکنم.
این کتاب برای وقتی که حالمون بده بهترین درمانه! وقتی شروع به خوندنش کردم اصلا هیچ ایدهای نداشتم که قراره انقدر قشنگ و خوب باشه! این کتاب دیدمون به زندگی رو تغییر میده و بهمون یاد میده با کسی که هستیم کنار بیایم و خودمونو دوست داشته باشیم. یاد میده که اصلا غصه اتفاقات و فرصتهای از دست رفته رو نخوریم چون اصلا معلوم نیست سرانجام همشون چی میشده اصلا معلوم نیست اون اتفاقات خوب بودن یا حتی ما اونارو دوست داشتیم! بهمون یاد میده که تو زندگیمون مهربون تر باشیم و زندگی رو آسون بگیریم و به همه عشق بورزیم و کدورتارو بذاریم کنار... خیلی خیلی قشنگ بود واقعا دلم میخواست من هم میتونستم برم کتابخونه نیمه شب تا قدر زندگی خودمو بیشتر بدونم... البته الان بعد خوندن این کتاب بیشتر قدر زندگیمو میدونم و به چیزایی که کتاب گفته بود خیلی فکر میکنم... در کل عالیه و وقتی که از همه جا نا امیدید و از دست خودتون ناراحتید بهتون کمک میکنه.. ترجمه کتاب هم عالی بود
تراپی؟ نه ممنون کتابخانه نیمه شب هست
یه کتاب سرشار از وایب مثبت و منفی
همونطور که خودش میگه عشق و خنده، درد وترس جریانهای همه گیر عالمند
واسه کسایی که افسردگی دارن و مدام حسرت اتفاقات گذشته رو میخورن این کتاب مثل دوا عمل میکنه
واسه من که تنها با این کتاب فهمیدم کتاب بهترین دوست یه آدم میتونه باشه.
عقیده دارم که این کتاب بیشترین تشویق رو به زندگی کردن و زیستن داشته
به اینکه اگه گاهی حالمون بده اشکال نداره
و زندگی در اونطرف نامیدی آغاز میشه
در حالی ک شخصیت اصلی، نورا سید بین زندگیهای متفاوت شفر میکند، شما رو هم همراه خودش میبره و میتونید ببینید اگه حسرت هاتون اتفاق میافتاد چه بسا حال و زندگیتون از اینی که هست داغون تر میشد
به قول خانم الم: هرگز از اهمیت بزرگ امور کوچک غافل نشو
دوست من تو واسه خودکشی روزای دیگه ایم فرصت داری، پس قبل از اینکه مرگ رو فرا بخونی یه زحمت بکش و این کتابو گوش بده
ممنون از کتابراه و ناشران محترم این کتاب ارزشمند
یه کتاب سرشار از وایب مثبت و منفی
همونطور که خودش میگه عشق و خنده، درد وترس جریانهای همه گیر عالمند
واسه کسایی که افسردگی دارن و مدام حسرت اتفاقات گذشته رو میخورن این کتاب مثل دوا عمل میکنه
واسه من که تنها با این کتاب فهمیدم کتاب بهترین دوست یه آدم میتونه باشه.
عقیده دارم که این کتاب بیشترین تشویق رو به زندگی کردن و زیستن داشته
به اینکه اگه گاهی حالمون بده اشکال نداره
و زندگی در اونطرف نامیدی آغاز میشه
در حالی ک شخصیت اصلی، نورا سید بین زندگیهای متفاوت شفر میکند، شما رو هم همراه خودش میبره و میتونید ببینید اگه حسرت هاتون اتفاق میافتاد چه بسا حال و زندگیتون از اینی که هست داغون تر میشد
به قول خانم الم: هرگز از اهمیت بزرگ امور کوچک غافل نشو
دوست من تو واسه خودکشی روزای دیگه ایم فرصت داری، پس قبل از اینکه مرگ رو فرا بخونی یه زحمت بکش و این کتابو گوش بده
ممنون از کتابراه و ناشران محترم این کتاب ارزشمند
دقیقا نیمه شب بود که این کتاب را عاشقانه و برای پر کردن ظرف تنهایی ام در آغوش گرفتم تا هم آغوشی زیبا و بیاد ماندنی را تا صبح با او شروع کنم! انصافا که این کتاب مرا با خود به عرش بود. شاید دلیلش تنهایی بود! با وجود داشتن خانواده و وجود همسری عزیز و پسری زیبا و تولد آویتا دخترم که در ماه پیش دیدن چشمانش خوشبختی را دوباره برایم با تعریف و بازتولید نمود، اما چون اولا آن ها نبودند و در سفر بودند و ثانیا چون بیشتر از هر زمان دیگری به حضور در کتابخانه ای مثل «کتابخانه نیمه شب» را در خود حس میکردم نااگاهانه ولی امیدوار پا در معبد این کتاب گذاشتم. انصافا این کتاب همانی بود که من باید در چهل سالگی میخواندم، درک میکردم و می فهمیدم! خلاصه ترین پیامی که مادر مهربان هستی همان که بعد از فوت مادرم در نه سالگی با دست مهربان خود هنگامی که نیازمند التیامم مرحم میشود تا دردم بی درمان نشود و ناسوز نماند! اگر درد بی درمان دارید... اگر در زندگی شما همانی هستید که فکر میکنید دیگر راهی نمانده و درک برای ادراک شما وجود ندارد... اگر فکر میکنید شما گره کوری شده اید که هیچکس توان گشودن اش را ندارد... حالا همان زمانی است که باید دعوت من را برای مطالعه کتاب منحصربفرد کتابخانه نیمه شب بپذیرید. شاید این آخرین فرصت شما برای درست دیدن و در آغوش گرفتن زندگی اتان باشد. عشق برای شما، نور برای دلتان، خداوند صاحبخانه اش.
بنظرم ۵ امتیاز برای این کتاب کمه
کتابخانه نیمه شب، واقعا کتاب ارزشمندیه
و من این کتاب رو به دوستانی که حال دلشون خوب نیست و فکر میکنن حسرتای زیادی دارن؛ شرایط فعلی زندگیشون خوب نیست؛ پیشنهاد میکنم.
این کتاب ارزشمند، به خواننده و شنونده کمک میکنه تا خودشو در جای شخصیت داستان بذاره و شرایط و نتایج زندگیهای احتمالی وای کاشهای خودشو ببینه.
داستان درباره دختریه که وضعیت روحی خوبی نداره و نیمه شبی توی شرایط خاصی قرار میگیره و مدتی بخشی از حسرتها و زندگیهای دیگرش رو به شکل خاصی تجربه میکنه.
کتاب از همبستگی نوشتاری فوق العادهای برخوردار و در نهایت پایان دل انگیزی داره.
فن بیان روانی داره، محتوا و پیام کلی داستان فوق العاده زیباست: "امکانش هست شرایط و اتفاقات و دستاوردها و شکستهای زندگیهای احتمالی و نتیجه نهایی شون، اونطور که ما تصور میکنیم برای ما جذابیت نداشته باشه و ما اونو نخواییم"
هیچ کس و هیچ چیز کامل نیست، چه رسد به حسرتها و شرایط خاص
و در نهایت کتاب چه قشنگ تموم شد، یک پایان باز با لوییس، خانم کتابخانه دار
از کتابراه و ناشر، گویندگان و دست اندر کاران کمال تشکر و قدردانی رو دارم
فقط بنظرم یک جایی برای بهبود وجود داره. صدایی که برای عبور ماشینها در نظر گرفته شده کمی مبهم هست و در کل کتاب یکسان تکرار شده و ما توی فصول آخر کتاب کشف کردیم که این صدای خالی شدن باد از بادکنک نیست و صدای ماشینه 😂
کتابخانه نیمه شب، واقعا کتاب ارزشمندیه
و من این کتاب رو به دوستانی که حال دلشون خوب نیست و فکر میکنن حسرتای زیادی دارن؛ شرایط فعلی زندگیشون خوب نیست؛ پیشنهاد میکنم.
این کتاب ارزشمند، به خواننده و شنونده کمک میکنه تا خودشو در جای شخصیت داستان بذاره و شرایط و نتایج زندگیهای احتمالی وای کاشهای خودشو ببینه.
داستان درباره دختریه که وضعیت روحی خوبی نداره و نیمه شبی توی شرایط خاصی قرار میگیره و مدتی بخشی از حسرتها و زندگیهای دیگرش رو به شکل خاصی تجربه میکنه.
کتاب از همبستگی نوشتاری فوق العادهای برخوردار و در نهایت پایان دل انگیزی داره.
فن بیان روانی داره، محتوا و پیام کلی داستان فوق العاده زیباست: "امکانش هست شرایط و اتفاقات و دستاوردها و شکستهای زندگیهای احتمالی و نتیجه نهایی شون، اونطور که ما تصور میکنیم برای ما جذابیت نداشته باشه و ما اونو نخواییم"
هیچ کس و هیچ چیز کامل نیست، چه رسد به حسرتها و شرایط خاص
و در نهایت کتاب چه قشنگ تموم شد، یک پایان باز با لوییس، خانم کتابخانه دار
از کتابراه و ناشر، گویندگان و دست اندر کاران کمال تشکر و قدردانی رو دارم
فقط بنظرم یک جایی برای بهبود وجود داره. صدایی که برای عبور ماشینها در نظر گرفته شده کمی مبهم هست و در کل کتاب یکسان تکرار شده و ما توی فصول آخر کتاب کشف کردیم که این صدای خالی شدن باد از بادکنک نیست و صدای ماشینه 😂
میتونم بگم این کتاب یکی از بهترین کتابهای علمی_تخیلی بود که توی عمرم خوندم. موضوع داستان در مورد مبحثی از علم فیزیک کوانتوم بود که خیلی هم جالب نوشته شده بود. و درس زندگیای که به ما میداد این بود که هیچ وقت نباید حسرت کارهایی که در گذشته انجام ندادیم رو بخوریم و چیزی رو بخوایم که نمیتونیم باشیم.
ولی من در مورد فیزیک کوانتوم سوالی برام پیش اومده، نویسنده میگفت که در دنیاهای موازی که نوراسید اونها رو زندگی میکرده بعضی کارهایی که در زندگی اصلیش انجام داده رو اونجا، یعنی توی زندگی جدیدش انجام نداده، میخوام بگم خب این در مورد یک مخترع هم صدق میکنه مثلا اون مخترعی که موبایل رو اختراع کرده توی یه دنیای موازی دیگه ممکنه حتی به ذهنش هم خطور نکنه که موبایل رو اختراع کنه پس چرا نورا توی همه زندگی هاش موبایل داشته؟ این مبهمترین چیزی بود که از این داستان دستگیرم شد و الآن دارم فکر میکنم که شاید تئوری جهانهای موازی کاملا دروغ باشه. شما چی فکر میکنید؟ لطفاً اگه نظری دارید به من پاسخ بدید، خیلی گیج شدم.
ولی من در مورد فیزیک کوانتوم سوالی برام پیش اومده، نویسنده میگفت که در دنیاهای موازی که نوراسید اونها رو زندگی میکرده بعضی کارهایی که در زندگی اصلیش انجام داده رو اونجا، یعنی توی زندگی جدیدش انجام نداده، میخوام بگم خب این در مورد یک مخترع هم صدق میکنه مثلا اون مخترعی که موبایل رو اختراع کرده توی یه دنیای موازی دیگه ممکنه حتی به ذهنش هم خطور نکنه که موبایل رو اختراع کنه پس چرا نورا توی همه زندگی هاش موبایل داشته؟ این مبهمترین چیزی بود که از این داستان دستگیرم شد و الآن دارم فکر میکنم که شاید تئوری جهانهای موازی کاملا دروغ باشه. شما چی فکر میکنید؟ لطفاً اگه نظری دارید به من پاسخ بدید، خیلی گیج شدم.
خیلی تعریف این کتاب رو شنیده بودم و حالا که گوش دادم واقعا خوشحالم داستانی بسیار جالب و سرگرم کننده و همچنین پر محتوی و آموزنده اسم خودم هم نور است و ارتباطی عمیق با شخصیت اصلی داستان گرفتم گذشته از قلم بسیار خوب مت هیگ که ویژگیهای متفاوت اشخاص رو به خوبی به تصویر کشیده بود و مکانهای بسیار و و مختلف متفاوت رو در داستان استفاده کرده بود از زحمات تیم گویندگان هم واقعا تشکر میکنم که فضای داستان رو با مهارت هاشون زنده تر ملموس تر کرده بودن ماجراجویی که نورا به خاطر تصمیمش در اون قدم گذاشت، دیدگاه جدیدی از زندگیش رو به اون بخشید دیدگاهی که راحت ترین لذت بخش ترین و بهترین دیدگاهی بود که میتونست خودش رو زندگیش رو و اطرافیانش رو از دریچه اش نگاه کنه اما به حدی درگیر حسرت هاش بود که فرصت این کار رو نداشت و این مطلب برای خیلی از ماها هم صدق میکنه کتابخونه نیمه شب میتونه تلنگری برای ماهایی باشه که چشم به زیبایی وجود زندگی بستیم و در دام حسرت ها و نداشته ها و نکرده ها و حتی تصمیمات اشتباهی که گرفتیم افتادیم قطعا این کتاب به لیست خریدم اضافه شد و به همه پیشنهاد میدم حداقل یک بار این کتاب رو بخونن
سلام و درود من منتقد حرفه ای نیستم مت هیگ که در ژانرهای روانشناسی و کودکان فعالیت داشته، حالا پا را فراتر گذاشته و یک اثر فانتزی خلق نموده که البته به پندآموزی خاص خود هم وفادار مانده است. کتابخانه نیمه شب برای من تقریبا جالب بود اما به خوبی آنرا درک نمودم و از حرفی که در محتوای داستان نهاده شده بود، بیشتر لذت بردم، داستان به خوبی آغاز شد و با ریتم و ضرب آهنگ ضربان دار خود پیش رفت، شخصیت اصلی به خوبی درک می شد و روند پویایی در او رشد می کرد و از این حرکت رو به جلو، حتی وقتی که ناامیدی بر او قالب می شد خوشم آمد برای خودم هم روزهایی سخت پیش آمده است که دیگر دست از امید و زندگی کشیده و مشتاق مرگ شدم، لحظاتی را به این فکر می کردم که آیا واقعا این دنیا برای من مناسب بوده یا فقط بلاهایی بر من فرود آمده و هیچ راهی جز پایان بخشیدن به زندگیم نیست و به چیز دیگری فکر نمی کنم؟ یا اینکه من مناسب دنیای پیرامون خود نبوده ام و نتوانسته ام آنرا برای خود کنم؟ نتوانستم تاثیری که باید را روی فضای اطرافم بگذارم و برای آنچه واقعا و عمیقا میخواستم، تلاش کنم، من هم مثل شخصیت اصلی داستان، فکر می کردم اگر دنیای دیگری با شخصیت های دیگری در اطرافم می داشتم و یا در شرایط متفاوت تری قرار می گرفتم، انسان خوشبخت و موفقی میشدم، اما در واقع انتخاب های خودم این دنیا را برایم شکل داده بود، باید بیشتر به خواست و میل خودم عمل می کردم و انتخاب می کردم، پس همانطور که این کتاب به من می گفت، من هستم که دنیا را تغییر میدهم و آنرا شکل می دهم، پس فرقی نمی کند کجا و چگونه باشم، می توانم همان شوم که دلم می خواهد و به دنبال کاری بروم که دوستش دارم با تشکر از نشر جیحون و راویان هنرمند و کتابراه عزیز بدرود
این کتاب آدمو به فکر فرو میبره که اگه فرصتی داشتیم که حسرت هامون رو از بین ببریم چجوری زندگی میکردیم؟
چون " نورا سید" که قهرمان این داستان هست زندگیهای مختلفی رو که حسرتش رو داشته زندگی میکنه، مثل زندگی با مردی که دلش میخواست توی یک روستا کافه داشته باشه، یا قهرمان شنای المپیک و یا یه محقق یخچال شناس میشه، و یا یک خواننده و ستارهی مطرح میشه و حتی در یک زندگی با یک جراح ازدواج میکنه و مادر یک دختر ملوس میشه و خودش استاد دانشگاهی هست که فلسفه تدریس میکنه و خوشبختی رو احساس میکنه ولی در نهایت باز برمیگرده به زندگی اصلی خودش و همونطور که فیلسوفی به نام هنری دیوید ثورو گفته بود با اعتماد به نفس به سمت رویاهاش حرکت میکنه و حیاتی رو که تصور کرده زندگی میکنه.
و آخر کتاب با این جمله قشنگ تموم میشه: "قشنگی زندگی همینه که نمیدونی آخرش چی میشه. "
این جملهها هم قشنگ بودند که: "تنها راه آموختن، زندگی کردن است. "
و اینکه "همهی لذتها و موفقیتها در زندگی بدون عشق بی معنیست. "
و نقل قول از هنری دیوید ثورو: تمام خوبیهای عالم رها و بی قید و شرطن. فقط کاش آخر کتاب مشخص میشد که چرا نورا به زندگی اولش برگشت در حالیکه میحواست در اون زندگی خودشو بکشه و چرا از زتدگی خوبی که با اون "اش" جراخ داشت و بچهی خوبی داشت و استاد فلسفه بود اومد بیرن.
ممنونم از اجرای عالی راویان کتاب و تیم کتابراه
چون " نورا سید" که قهرمان این داستان هست زندگیهای مختلفی رو که حسرتش رو داشته زندگی میکنه، مثل زندگی با مردی که دلش میخواست توی یک روستا کافه داشته باشه، یا قهرمان شنای المپیک و یا یه محقق یخچال شناس میشه، و یا یک خواننده و ستارهی مطرح میشه و حتی در یک زندگی با یک جراح ازدواج میکنه و مادر یک دختر ملوس میشه و خودش استاد دانشگاهی هست که فلسفه تدریس میکنه و خوشبختی رو احساس میکنه ولی در نهایت باز برمیگرده به زندگی اصلی خودش و همونطور که فیلسوفی به نام هنری دیوید ثورو گفته بود با اعتماد به نفس به سمت رویاهاش حرکت میکنه و حیاتی رو که تصور کرده زندگی میکنه.
و آخر کتاب با این جمله قشنگ تموم میشه: "قشنگی زندگی همینه که نمیدونی آخرش چی میشه. "
این جملهها هم قشنگ بودند که: "تنها راه آموختن، زندگی کردن است. "
و اینکه "همهی لذتها و موفقیتها در زندگی بدون عشق بی معنیست. "
و نقل قول از هنری دیوید ثورو: تمام خوبیهای عالم رها و بی قید و شرطن. فقط کاش آخر کتاب مشخص میشد که چرا نورا به زندگی اولش برگشت در حالیکه میحواست در اون زندگی خودشو بکشه و چرا از زتدگی خوبی که با اون "اش" جراخ داشت و بچهی خوبی داشت و استاد فلسفه بود اومد بیرن.
ممنونم از اجرای عالی راویان کتاب و تیم کتابراه
گاهی در زندگی تصمیمهایی میگیریم که رضایت ما را در پی ندارد و میخواهیم به گذشته مراجعه کرده و آن تصمیم اشتباه را تصحیح کنیم. پشیمانی از انجام کار باعث تغییر در روند زندگی میشود. چون این حسرت ممکن است مختل شدن تصمیمات آیندهی زندگیمان را در پی داشته باشد.
اما زمانی و اختیاری به دست ما برسد از ناکجایی، و این امکان در آن نهفته باشد که ما ورای تصمیماتمان را ببینیم. درک کردن زندگیهای دیگر ما بسیار شگفت انگیز در عین حال دلهره آور است. این دلهره ناشی از به یکباره در آن زندگی قرار گرفتن است. یکی از موارد جالب توجه بودن کتاب کتابخانه نیمه شب همین به صورت ساده نشان دادن جهانهای موازی است که در عصر جدید مسئلهای است که در بسیاری از متون، داستانها، فیلمها و... بیان شده است. در بعضی موارد به این اشاره میشود که در جهانهای موازی ما با تصمیمات و انتخابهای دیگر در حال زیست هستیم. شخصیت نورا فردی است که گاهی هر کدام از ما دوست داریم در نقشش زندگی هر چند مختصری را تجربه کنیم. اگر به دنبال داستانی پرکشش و جذاب هستید این کتاب به شما پیشنهاد خواهد شد. به طور حتم نوجوانان به خاطر روحیات تغییر پذیرشان از این گونه داستانها لذت خواهند برد.
اما زمانی و اختیاری به دست ما برسد از ناکجایی، و این امکان در آن نهفته باشد که ما ورای تصمیماتمان را ببینیم. درک کردن زندگیهای دیگر ما بسیار شگفت انگیز در عین حال دلهره آور است. این دلهره ناشی از به یکباره در آن زندگی قرار گرفتن است. یکی از موارد جالب توجه بودن کتاب کتابخانه نیمه شب همین به صورت ساده نشان دادن جهانهای موازی است که در عصر جدید مسئلهای است که در بسیاری از متون، داستانها، فیلمها و... بیان شده است. در بعضی موارد به این اشاره میشود که در جهانهای موازی ما با تصمیمات و انتخابهای دیگر در حال زیست هستیم. شخصیت نورا فردی است که گاهی هر کدام از ما دوست داریم در نقشش زندگی هر چند مختصری را تجربه کنیم. اگر به دنبال داستانی پرکشش و جذاب هستید این کتاب به شما پیشنهاد خواهد شد. به طور حتم نوجوانان به خاطر روحیات تغییر پذیرشان از این گونه داستانها لذت خواهند برد.
این کتاب فوق العاده بود. واقعا دوستش داشتم و هرچند تخیلی و فانتزی بود ولی باورپذیر بود و کمی که عمیق شدم در این کتاب، دیدم چقدر میتونه به زندگی ما شبیه باشه. اینکه درست در نهایت افسردگی و زمانی که دست از زندگی شستی و میخوای خودکشی کنی، یکدفعه پرشهای متعددی به زندگیهایی که ممکنه هرکدوم برات نوعی حسرت باشن، داشته باشی. تو موقعیتهای مختلفی که در واقعیت زندگی نتونستی بهشون برسی، قرار بگیری و تجربشون کنی و ببینی عجب اگر این شرایط پیش میاومد من این حس و حال رو داشتم! کم کم ناامیدی و سرخوردگی جاش رو به میل زندگی میده و تلاش میکنی هر طور شده خود واقعیت رو پیدا کنی و برگردی به زندگیهمه چیز برات معنی تازه پیدا میکنه و دیگه اون سیاهی و زشتی رو نمیبینی. سرتاسر وجودت میشه زندگی حتی اگر اونی نباشه که انتظارش رو داشتی این کتاب از نظر روانشناختی واقعا خوب نوشته شده و به نظرم اگر احساس خودضعیف بینی دارین، اگر از زندگیتون راضی نیستین و رنگهای براتون مرده یا سیاه و سفیده، این کتاب رو گوش بدین. ممنون از کتابراه برای انتشار این کتاب و ممنون از راوی عزیز برای خوانش جذاب اون همگی خسته نباشین
من نسخه صوتی این کتاب رو شنیدم و از اجرای کار لذت بردم. اما در مورد خود کتاب چند تا نکته دارم. اول اینکه پرداختن به جزئیات بیش از حد برای کمک به تجسم فضاها اغلب تاثیر معکوس داشت. خصوصا اینکه فضاهایی رو ترسیم میکرد و جزئیاتی مثل برند محصولات یا اسم شهرها و خیابانها که برای من ناآشنا و گمراه کننده بود. وقتی مثلا با فضاسازیهای ژوزه ساراماگو در رمان کوری مقایسه میکنم واقعا این پرداختن به جزئیات خواننده رو از فضا دورتر میکنه. دوم اشارههای نویسنده به اصطلاحات علمی که در جای نادرست بکار رفته بود. نمیدونم در مورد علوم زمین شناسی یا سایر علومی که به اونها اشاره کرد قضیه چطوره ولی اشاره اول به رد پای کربن کاملا نابجا بود. اگرچه اشاره دوم به مفهوم ردپای کربن مرتبط بودسوم تناقضهای داستان بود. اونجا که نورا آرزوی زندگیای رو میکنه که در اون مادرش زنده باشه و خانم الم عنوان میکنه که اگر در زندگی اصلی کسی مرده باشه در هیچ کدام از سایر زندگیها نمیتونه زنده باشه. با این وجود پدر نورا که قبلا از دنیا رفته، در یکی از زندگیها زنده است. ولی در کل مفهوم کلی کتاب رو دوست داشتم. شاید اگر کمی کمتر به جزئیات غیرضروری و گمراه کننده پرداخته میشد مفهوم و پیام رو خیلی خلاصه تر میشد منتقل کرد.
به نام خدا کتاب بسیار زیبا و خوبی بود. یکی از ویژگیهای خوب کتاب اینه که آدمو جذب داستان میکنه و آدم دوست داره ادامه داستان را بفهمه. این کتاب دید انسان رو نسبت به زندگی عوض میکنه و به ما یاد میده که بسیاری از حسرت هامون بیخود و الکی هستند و ما بخاطر همان حسرتها داریم زندگیمون را خراب میکنیم. دید انسانها نسبت به زندگی یک عامل بسیار مهم و تعیین کننده زندگی خوب یا بد است. یک نکته خیلی مهم هم اینه که در تمام زندگیها شادی و غم وجود دارد و این ما هستیم که باید تلاش کنیم از همان زندگی که داریم بیشترین لذت را ببریم چون انسانها فراموش کار هستند و معمولا چیزهایی که میتونه باعث شادی بشه را فراموش میکنند. هر تصمیمی که میخوایم بگیریم اول باید تفکر کنیم و سعی کنیم انتخاب درست کنیم و دوم با توکل به خدا ادامه بدیم. بعد از هر تصمیم دیگه وقت حسرت خوردن نیست و اگر هم فکر میکنیم که تصمیم اشتباهی گرفتیم باید به ادامه زندگی امیدوار باشیم و سعی کنیم ادامه زندگی مان را آن طور که میخواهیم بسازیم و هیچوقت نباید نا امید شد. «ماهی را هر وقت از آب بگیری تازه اس» امیدوارم موفق باشید. در پناه خدا.
فوق العاده کتاب آموزنده و جذابی بود و دنیا رو از یه دید متفاوت نشون میداد؛ چیزی که توی رمانها و داستانهای دیگه، ندیدم. گاهی انسان برای چیز هوایی حسرت میخوره که واقعا ارزش حسرت خوردن رو ندارن و اگر بدونی واقعیت چیه، شاید دیگه اون آدم افسرده قبلی نباشی. گاهی بهتره به زندگی سخت نگیرید و برگزاری هر جوری که خودت دوست داری، پیش بره. تو میتونی هزاران تصمیم بگیری که با هر کدوم از اون تصمیمها، دنیایی که توش هستی، تغییر میکنه. نه به حالت فیزیکی. بلکه دیگه دنیای قبلی نیست و حالا تو این دنیا، تو یه تصمیم خارق العاده گرفتی. مثلاً همین که الان تصمیم گرفتی این رمان رو بخونی و داری کامنتها و نظرات رو مطالعه میکنی. همین میتونن شروع یک زندگی جدید باشه و این چیزی بود که من از این رمان زیبا یاد گرفتم. یاد گرفتم میشه زندگی رو همون جوری که دوست دارید، بسازید و نباید بگذارید، خواستههای بعضاً پوچ دیگران، روی تصمیم هاتون اثر بگذاره. گاهی شاید بهتر باشه اجازه بدید قلبتون به جای مغز تون براتون تصمیم بگیره. و اما میرم سراغ تنها ضعف که تکراری بودن صدای نقشها بود و اگر که کمی گویندههای بیشتری استفاده میشد، مطمئنا کار شگفت انگیز تری میشد. اما با این اوضاع، باز هم از تمامی کسانی که برای ترجمه و تهیه فایل صوتی داستان، زحمت کشیدن، تشکر و قدر دانی میکنم.
کتاب صوتی کتابخانه نیمه شب، را با کشش زیادی که ایجاد میکند، مشتاقانه و تندتند شنیدم. کتاب مت هیگ کششی ایجاد میکند که زیاد با این جملات زیبا درباره آن نمیتوانید آن را بیان کنید. تعلیق داستان مخاطب را آزرده خاطر نمیکند و انگاری مطالب از ابتدا خودشان را لو میدهد. برقراری ارتباط با مخاطب از ابتدای داستان ایجاد میشود و هیجان قصه را خواننده احساس میکند و نویسنده او را نیز از ابتدا درگیر میکند، گویی همه خود نورا سید هستند. ابتدا و انتهای داستان مشخص است. مت هیگ روان و ساده نوشته است و خواننده را با ترجمه فریده فتوحی بهتر قلاب به کتاب میکند. این ترجمه روانتر بود. از زندگی و روابط و کار دنیای امروز صحبت میکند. و پدیدههای رفتاری و فکری بشر امروز با حسرت و پشیمانی، این بار جور دیگر دستخوش مت هیگ قرار گرفته است. نویسنده چون از دل مخاطب و برای او نوشته است، نشان میدهد که مخاطب را بلد است.
میخوام در مورد این کتاب با شما صحبت کنم، لطفاً برای دقایقی با من همراه بشید این دقیقا همان کتابی است که باید برای فرار به دنیای دیگر انتخاب کنید. همه چیز از حسرت شروع میشه، هر بار که حسرت چیزی یا کاری رو میخوری، یک زندگی دیگه از تو در جهان موازی شروع میشه. وقتی که پا روی علاقه قلبیت میزاری و به اونی که دوستش داری، پیشنهادی که باید بدی رو نمیدی، یک نسخه دیگه از تو در جهان موازی، اون پیشنهاد رو میده و همه چیز یه جور دیگه براش اتفاق میافته. کی میدونه که آخر توی کدوم نسخه از زندگی خوشحال تری؟ اگه یک فیزیکدان بخواد در مورد تئوری جهانهای موازی بهت توضیح بده، خیلی بعید هست که چیزی سر در بیاری، اما مت هیگ با رمان کتابخانه نیمه شب خیلی زیبا این تئوری رو به تصویر کشیده. از اینجا به بعد میخوام یه خلاصه از داستان و در آخر، نظر کلی خودم راجع به کتاب رو بگم پس اگه خیلی حساسی که هیچ دید کلی از داستان نداشته باشی، ادامه متن رو نخون (: "نورا سید" شخصیت اصلی داستانه که قراره به جای خواننده به حسرت هاش نگاه کنه و به زندگیهای موازی خودش سر بزنه و یه مدت اون زندگیها رو تجربه کنه، بعد تصمیم بگیره که آیا این زندگی ارزش اون حسرت رو داره یا نه. نورا در کتابخانهای با یک کتابدار بسیار دانا به نام "الم" آشنا میشود. کتابدار به نورا میگوید که یک انسان در طول زندگی میلیونها تصمیم میگیرد و تمام تصمیمها، هرچند جزئی، قدرت این را دارند که مسیر زندگی او را کامل تغییر دهند. در ادامه داستان، کتابدار به نورا درباره ماهیت کتابها میگوید و نورا میفهمد تمام کتابها در واقع درهایی به زندگیهای دیگر خود او هستند. زندگیهایی که نورا میتواست داشته باشد اگر تصمیمهای متفاوتی میگرفت.
خیلی تعریف این کتاب رو شنیده بودم و حالا که گوش دادم واقعا خوشحالم. داستانی بسیار جالب و سرگرم کننده و همچنین پر محتوی و آموزنده. اسم خودم هم نوراست و ارتباطی عمیق با شخصیت اصلی داستان گرفتم. گذشته از قلم بسیار خوب مت هیگ، که ویژگیهای متفاوت اشخاص رو به خوبی به تصویر کشیده بود و مکانهای بسیار مختلف و متفاوت رو در داستان استفاده کرده بود، از زحمات تیم گویندگان هم واقعا تشکر میکنم که فضای داستان رو با مهارت هاشون زنده تر و ملموس تر کرده بودن. ماجراجویی که نورا به خاطر تصمیمش در اون قدم گذاشت، دیدگاه جدیدی از زندگیش رو به اون بخشید. دیدگاهی که راحت ترین، لذت بخشترین و بهترین دیدگاهی بود که میتونست خودش رو، زندگیش رو و اطرافیانش رو از دریچهاش نگاه کنه اما به حدی درگیر حسرت هاش بود که فرصت این کار رو نداشت. و این مطلب برای خیلی از ماها هم صدق میکنه. کتابخونه نیمه شب میتونه تلنگری برای ماهایی باشه که چشم به زیبایی وجود زندگی بستیم و در دام حسرتها و نداشتهها و نکردهها و حتی تصمیمات اشتباهی که گرفتیم، افتادیم. قطعا این کتاب به لیست خریدم اضافه شد و به همه پیشنهاد میدم حداقل یک بار این کتاب رو بخونن.
سلام و عرض ادب ب دوستان کتابراهی کتابخانه نیمه شب از اون دسته کنابهایی هست که تراپی رو انجام میده ماجرا از این قراره که دختری افسرده با گربه اش زندگی میکنه و گربه ش رو هم از دست میده و تصمیم به خودکشی میگیره و با مصرف قرص های اعصابش خودکشی میکنه و داستان جوری جلو میره که دختر در کتابخانه ای بین مرگ و زندگی قرار میگیره و اون جا حجم زیادی کتاب هست که مربوط به زندگی و تصمیمات این دختر هست و اون جا با انتخاب و باز کردن هر کتاب یک زندگی رو تجربه میکنه و… کتاب زیبایی هست و در پایان کتاب این حس را به خواننده یا شنونده میده که قدر لحظات زندگی رو باید دانست و از زندگی لذت برد و زندگی را زندگی کرد و ما در هر شرایطی که باشیم نباید تسلیم بشیم و تاسف گذشته رو بخوریم و و با افسوس لحظات حال رو از دست بدیم زندگی در جریانه و ما باید جاری باشیم همراه با جریان زندگی این کتاب رو پیشنهاد میکنم خصوصا ب دوستانی ک افسردگی دارن و یا زیاد در چراها به سر میبرن سپاس از تیم خوب کتابراه و ممنون که این کتاب رو هدیه دادین البته من صوتی و متنی این کتاب رو در کنابخانه ام داشتم و کتاب چاپیش رو هم برای دختر ۱۵ ساله ام تهیه کردم
اولین بار که عنوان این کتاب رو دیدم حس کردم از اون دست کتاب های بی سر و ته و عامه پسنده که نویسنده خواسته با اون پول در بیاره. لازم هست که اشاره کنم من تا به حال از این نویسنده هیچ کتاب دیگهای نخونده بودم و کتابخانه نیمه شب اولین تجربه مطالعاتی من بود. با این همه خوشحال شدم که بعد از یک سال از خرید کتاب شروع به مطالعه اون کردم و خودم رو با یک داستان جذاب رو به رو کردم. داستان کتابخانه نیمه شب میخونه داستان زندگی خیلی از ما باشه. داستان ناامیدیها، بی انگیزگیها، ناراحتیها و... که همه ما به نحوی با این موارد در برههای از زندگی خودمون با اونها برخورد داشتیم. من درست در سختترین دورهی زندگی خودم بودم که مطالعه این کتاب رو شروع کردم و درست در زمانی که حس میکردم دیگه امیدی نیست و کلا زندگی همینه که هست، نور امید رو دیدم. بسیار لذت بردم از این که با کتابخانه نیمه شب آشنا شدم و اون رو مطالعه کردم. از این جهت که من رو با دیدگاه جدیدی آشنا کرد و باعث شد که من به راحتی تسلیم نشم.
کتابخانه نیمه شب برای هر فردی که هنوز نفس میکشد مناسب و لازم است همهی ما آدما میدونیم که زندگی متشکل از غم و خوشحالی و تیره و روشن شکست و موفقیت است و در هرکدام احساسات مخصوص به اون در ما ایجاد میشه اما با وجود اینکه میدونیم غم گذراست و زندگی جنبههای متفاوتی داره همهی ما دچار یک غم و حس ناامیدی هستیم و برای اون بهانههای متفاوت میتراشیم مثل جامعه اقتصاد و... فقط درصد این ناامیدی در افراد متفاوتند بعضی با این موضوع کنار میان و با این ناامیدی ادامه میدن و بعضی مثل نورا سید دست از همه چیز میکشن؛ همه مثال نیمه پر لیوان را ببین را شنیدیم اما همان گونه عمل کردیم؟ شاید هرکسی که کتاب را بخواند بگوید مطالبش را میدانیم و قابل پیشبینی بود.... ولی گاهی لازم است کسی یا چیزی موضوعی را که میدانیم را به ما تلنگر بزند حتی شده با کلامی ساده یا پیش پااقتاده
کتاب زیبایی بود و در گوش جانم شیرین نشست و حتی نسخه صوتی آن بسیار دلچسب بود بهتون پیشنهاد میکنم
کتاب زیبایی بود و در گوش جانم شیرین نشست و حتی نسخه صوتی آن بسیار دلچسب بود بهتون پیشنهاد میکنم
قبل از توضیح هر چیزی، خواستم بگم که به شخصه از این داستان لذت آنچنان نبردم و با توجه به شدت تعریف و تمجیدهایی که توی سوشال مدیا ازش شنیده بودم، اصلا اون انتظاری که ازش داشتم رو برآورده نکرد و گاها در بعضی از قسمتهای کتاب خیلی برام کسل کننده میشد. و از اونجایی که همه جا ازش تعریف و تمجید کردن و کوچکترین خوردهای براش قائل نشدن، من تصمیم گرفتم کمی نقدش کنم. (و قطعا نمیخوام کل محتوای کتاب رو زیر سوال ببرم و بگم کتاب خوبی نیست. ) خب نکتهی اول اینکه اکثرا برای معرفی کتاب، طوری توضیح میدن که ذهن آدم میره سمت داستانهای تخیلی و فانتزی (یه کتابخونهی جادویی که پر از زندگیها متفاوته و تو هر کدوم رو که بخوای میتونی تجربه کنی و واووو) ولی این کتاب درواقع جنبهی روانشناختی و روانشناسی داشت. نکتهی دو، غیرواقعی بودن زندگی هاییه که نورا میتونست تجربه کنه. به هر حال هر کس میتونه تصمیمات مختلفی توی زندگیش بگیره که مسیر زندگیش رو تغییر بده ولی نکتهی متناقض داستان این بود که زندگیهای مختلف نورا، اصلا روی یه مسیر شغلی خاص، متمرکز نبود. خیلی غیرقابل باوره که نورا توی زمینههایی به هم هیچ ربطی نداشتن، اونقدر بااستعداد بود. همه هم موفق، همه هم با استعداد. به هر حال بعضی از والدین به هر دلیلی به استعدادهای بچه شون اهمیت نمیدن. حالا برای یه بچه اون استعداد توی موسیقیه، برای یکی ورزشه و... ولی انگار برای نورا، فقط یک گزینه نبود. به نظرم اگر نویسنده به جای اینهمه پراکنده نویسی، روی یک مسیر متمرکز میشد شاید خیلی بهتر میتونست مفهوم رو برسونه. توماری که قرار بود بنویسم خیلی طولانی تر بود ولی خب متاسفانه محدودیت در نوشتن نظر داریم و مجبورم همینجا تموم کنم سخنم رو.
نسخه کاغذی کتابخانه نیمه شب را چند روز پیش هدیه گرفتم. اما چون وقتم بیشتر در راه برای مطالعه مناسب است سر چی برای یافتن نسخههای تحت وب به خصوص صوتی آن انجام دادم و حداقل 5 ترجمه و 6 خوانش از آن در تلگرام پیدا کردم. حتی ایران صدا هم آن را بسیار نمایش گونه و با هنرمندی نسرین کوچک خوانی به صورت صوتی درآورده طوری که فقط خوانش نیست نمایش رادیویی است با هیجانات و فراز و فرود صدا. نسرین در این اثر فقط نریشن انجام نداده بلکه کارش واقعا دوبله است. وقتی نورا در نقش ورزشکار - فیلسوف موفق داره سخنرانی میکنه واقعا انگار یک زن شاد و با اعتماد به نفس غربی با استایل بسیار جذاب و قدرتمند داره پشت تریبون سخنرانی میکنه. واقعا بادم میره که یک زن با روحیات و فرهنگ ایرانی هست. تحسین و حیرت من را بر میانگیزه. ایران صدا این کتاب را صوتی نکرده بلکه آنرا به یک فیلم با دوبله خوب تبدیل کرده! نسخه صوتی کتابراه برای این کتاب از نظر من بعد از نسخه ایران صدا قرار داره. نسخههای دیگه رو افراد در کانالها و خصوصی خوندند و صدا خیلی شل و خواب آور هست. نسخه کتاب راه استواری خوبی داره. اما لطفا دقت بشه که گویندگان خیلی شارپ و خشن استفاده نشه. گوینده آقا در این نسخه صوتی کمی زبر و دندانه ارهای هست و آدم بیشتر از متن حواسش به فیزیک صدا جلب میشه که مکدر کننده میکنه. در مورد صدا و موسیقی متن گفته اند; صدا و مسیقیای هست که شنیده نشه! یعنی چنان به خورد اثر رفته باشه که خودش مستقلا اعلام وجود نکنه. بلکه اثر با وجود اون عطر و طعم بگیره. از توجه شما سپاسگزارم.
تا حالا شده فکر کنید که اگه توی دانشگاه مشغول به تحصیل توی یه رشتهی دیگه میشدید چه اتفاقی میافتاد؟ یا مثلا اگه سرگرمی رو که توی دوران کودکی یا نوجوانی بهش میپرداختید رو ادامه میدادید الان کجا بودید؟ اگه پیشنهاد یه دوست رو در رابطه با زندگی توی یک کشور دیگه رو قبول میکردید چی میشد؟ شاید وقتی همه این سوالات مطرح میشن شما فقط به یه کلمه فکر میکنید: حسرت مثلا شاید وقتی رشتهی دانشگاهی خودتون رو انتخاب میکردید بین چند تا رشته دودل بودید و بعد چند سال که توی رشته نهایی که انتخاب کردید موفق نمیشدید حسرت میخوردید که چرا یک رشته دیگه رو انتخاب نکردم. کتاب کتابخانه نیمه شب راجب زندگی نورا سیده. نورا به نقطه تاریکی توی زندگیش رسیده و حسرتهای زیادی رو توی زندگیش داره. به همین خاطره که میخواد خودکشی کنه. اما درست بعد از این که این تصمیم و میگیره وارد دنیای جدیدی میشه. وارد یه کتابخانه میشه که این فرصت رو به نورا میده که قبل از این که تصمیم نهایی شو برای ترک این دنیا بگیره، بتونه یک زندگی دیگهای رو امتحان کنه. و ما هم توی این کتاب با نورا همراه میشیم و زندگیهای مختلفی رو که نورا میتونست با تغییر یک انتخاب داشته باشه رو تجربه میکنیم. این خیلی جالبه که یک انتخاب کوچک ما چه قدر میتونه توی زندگی خودمون و اطرافیانمون تاثیر بگذاره.
کتابخانه نیمه شب، رمانی فلسفی و تخیلی است که به بررسی مفاهیمی مانند انتخاب، پشیمانی، حسرت و معنای زندگی میپردازد.
داستان کتاب حول محور نورا سید، زنی افسرده و ناامید میچرخد که در آستانه خودکشی قرار میگیرد. اما بهطور معجزه آسایی، خود را در کتابخانهای عجیب و غریب به نام کتابخانه نیمه شب میبیند. در این کتابخانه، میلیونها کتاب وجود دارد که هر کدام به زندگیهای متفاوتی که نورا میتوانست داشته باشد، اگر در گذشته تصمیمات دیگری میگرفت، اشاره میکند.
نورا فرصت یافتن زندگی ایدهآل خود را در میان این کتابها پیدا میکند. او با تجربه زندگیهای مختلف، به درک عمیقتری از خود و انتخابهایش میرسد.
🟢نقاط قوت کتاب:
داستان جذاب و گیرا: کتابخانه نیمه شب داستانی خواندنی و سرگرمکننده دارد که خواننده را تا انتها مجذوب خود میکند.
شخصیتهای ملموس: شخصیتهای کتاب، بهخصوص نورا، بهخوبی پرداخت شدهاند و خواننده بهراحتی میتواند با آنها همذاتپنداری کند.
مفاهیم عمیق فلسفی: کتاب بهطور ظریف و هنرمندانهای به مفاهیم فلسفی عمیقی مانند انتخاب آزاد، تقدیر، معنا و هدف زندگی میپردازد.
لحن طنز و امیدوارکننده: با وجود پرداختن به موضوعات سنگین، لحن کتاب طنز و امیدوارکننده است و خواننده را به ادامه زندگی و تلاش برای یافتن خوشبختی تشویق میکند.
♦نقاط ضعف کتاب:
قابل پیشبینی بودن داستان: تا حدی میتوان حدس زد که در نهایت چه اتفاقی برای نورا خواهد افتاد.
فقدان عمق در پرداخت برخی شخصیتها: بهجز نورا، شخصیتهای دیگر بهطور کامل پرداخت نشدهاند و میتوانستند عمق بیشتری داشته باشند.
در مجموع، کتابی خواندنی و تاملبرانگیز است که به خواننده کمک میکند تا در مورد انتخابهای زندگی بیشتر بیندیشد.
داستان کتاب حول محور نورا سید، زنی افسرده و ناامید میچرخد که در آستانه خودکشی قرار میگیرد. اما بهطور معجزه آسایی، خود را در کتابخانهای عجیب و غریب به نام کتابخانه نیمه شب میبیند. در این کتابخانه، میلیونها کتاب وجود دارد که هر کدام به زندگیهای متفاوتی که نورا میتوانست داشته باشد، اگر در گذشته تصمیمات دیگری میگرفت، اشاره میکند.
نورا فرصت یافتن زندگی ایدهآل خود را در میان این کتابها پیدا میکند. او با تجربه زندگیهای مختلف، به درک عمیقتری از خود و انتخابهایش میرسد.
🟢نقاط قوت کتاب:
داستان جذاب و گیرا: کتابخانه نیمه شب داستانی خواندنی و سرگرمکننده دارد که خواننده را تا انتها مجذوب خود میکند.
شخصیتهای ملموس: شخصیتهای کتاب، بهخصوص نورا، بهخوبی پرداخت شدهاند و خواننده بهراحتی میتواند با آنها همذاتپنداری کند.
مفاهیم عمیق فلسفی: کتاب بهطور ظریف و هنرمندانهای به مفاهیم فلسفی عمیقی مانند انتخاب آزاد، تقدیر، معنا و هدف زندگی میپردازد.
لحن طنز و امیدوارکننده: با وجود پرداختن به موضوعات سنگین، لحن کتاب طنز و امیدوارکننده است و خواننده را به ادامه زندگی و تلاش برای یافتن خوشبختی تشویق میکند.
♦نقاط ضعف کتاب:
قابل پیشبینی بودن داستان: تا حدی میتوان حدس زد که در نهایت چه اتفاقی برای نورا خواهد افتاد.
فقدان عمق در پرداخت برخی شخصیتها: بهجز نورا، شخصیتهای دیگر بهطور کامل پرداخت نشدهاند و میتوانستند عمق بیشتری داشته باشند.
در مجموع، کتابی خواندنی و تاملبرانگیز است که به خواننده کمک میکند تا در مورد انتخابهای زندگی بیشتر بیندیشد.
خب اول از همه اینکه بسیار تجربهی خوبی بود. بدلیل روایت عالی و موسیقی پس زمینه (هر چند بعضی اوقات به نظرم زیاده روی بود) فراتر از یک کتاب صوتی شده بود و حال و هوای خاصی رو ایجاد میکرد. پس اول از همه متشکرم از همهی دست اندرکارا و کتابراه.
و خود کتاب: بطور خلاصه، قسمت همهی چیزهایی که آموخته م چکیدهی کتاب بود. اینکه مجبور نیستیم همهی بازیهای عالم را انجام بدیم تا لذت برنده شدن رو بچشیم. "دیروز گمان میکردم هیچ آیندهای ندارم و غیرممکن است زندگیم را به شکل کنونیش بپذیرم ولی امروز همان زندگی درهم و برهم، پر از امید به نظر میرسد. به نظر من ناممکنها با زندگی کردن ممکن میشود. " به نظرم نویسنده به خوبی تونسته بدون ملال آور شدن کتاب، یه سری مفاهیم و نظریهها رو به ما معرفی کنه و با یه داستان مناسب یه پیام مناسب ارائه بده. اگه از زندگیتون ناراضی هستید یه شانس به این کتاب بدید.
و خود کتاب: بطور خلاصه، قسمت همهی چیزهایی که آموخته م چکیدهی کتاب بود. اینکه مجبور نیستیم همهی بازیهای عالم را انجام بدیم تا لذت برنده شدن رو بچشیم. "دیروز گمان میکردم هیچ آیندهای ندارم و غیرممکن است زندگیم را به شکل کنونیش بپذیرم ولی امروز همان زندگی درهم و برهم، پر از امید به نظر میرسد. به نظر من ناممکنها با زندگی کردن ممکن میشود. " به نظرم نویسنده به خوبی تونسته بدون ملال آور شدن کتاب، یه سری مفاهیم و نظریهها رو به ما معرفی کنه و با یه داستان مناسب یه پیام مناسب ارائه بده. اگه از زندگیتون ناراضی هستید یه شانس به این کتاب بدید.
با سلام. در ابتدا که این کتاب رو شروع کردم کم کم داشت حوصلم سر میرفت و کمی کند شدم اما از اونجایی که هیچوقت هیچ کتابی رو نصفه و نیمه رها نمیکنم به گوش دادن ادامه دادم و هر چه پیش رفتم سرعتم بیشتر شد و به موضوع و داستان علاقمند شدم. متوجه شدم که چقدر کتاب عمیق و جالبیه و چقدر میتونه خواننده رو به فکر کردن در مورد زندگی خودش فرو ببره. در ابتدا که نورا زندگی های محتلف رو تجربه میکرد با خودم میگفتم چه خوب بود اگه میشد همچین تجربیاتی داشت و همه احتمالاتی که از انتخابهامون در زندگی ناشی میشد رو تجربه کرد. اما بعد که درد کشیدن از اون تجربیات رو دیدم متوجه شدم لذت ها یک روی سکه هستند و واقعا شاید هر کسی در هر زندگی و هر شرایطی که هست براش بهترین باشه. و در نهایت این عبارت به ذهنم رسید که؛ «شاید زندگی آن جشنی نباشد که انتظارش را داشتی، اما حالا که به آن دعوت شده ای، تا میتوانی زیبا برقص.»
کتابخانه نیمه شب، داستانی با شروعی فوقالعاده جذاب. مطمئناً همین آغاز مسحور کننده و پایانی دلگرم کنندهی این کتاب باعث شده طرفداران زیادی داشته باشه و علاقهمندان زیاد به خواندنش. قطعاً همهی ما در روزهای ناامیدی زیادی در زندگی قرار گفته ایم، اما گاهی ناامیدی ما به قدری شدید میشود که شاید فرد تصمیم به پایان دادن زندگیاش بگیرد. موضوع داستان هم از خودکشی یک دختر جوان آغاز میشود و کم کم بخشهای گوناگون زندگی او شرح داده میشود.
گرچه نویسنده از چاشنیهای خیالی برای خلق این اثر استفاده کرده است، اما نکات زیادی در آن وجود دارد که در ژندگی واقعی دیده میشود و چندان دور از واقعیت نیست.
خوندن این کتاب رو به نوجوانها پیشنهاد میکنم؛ اما موضوع آن ممکنه برای هر خوانندهاس جذاب باشه.
من قبلاً متنی این کتاب را مطالعه کردم. و شنیدن صوتیِ آن چندبرابر جذابتر خواهد بود!
ممنون از کتابراه:)
گرچه نویسنده از چاشنیهای خیالی برای خلق این اثر استفاده کرده است، اما نکات زیادی در آن وجود دارد که در ژندگی واقعی دیده میشود و چندان دور از واقعیت نیست.
خوندن این کتاب رو به نوجوانها پیشنهاد میکنم؛ اما موضوع آن ممکنه برای هر خوانندهاس جذاب باشه.
من قبلاً متنی این کتاب را مطالعه کردم. و شنیدن صوتیِ آن چندبرابر جذابتر خواهد بود!
ممنون از کتابراه:)
کل حرفی که کتاب میخواد بزنه اینه: هر انتخابی توی زندگیت بکنی بازم کاملا خوشبخت نیستی.
آره خب، متوجهام. خودم هم خیلی برام پیش اومده از کارام پشیمون بشم ولی واقعا لازمه پای کتابخونه نیمه شب بیاد وسط که همچین چیزی رو بفهمیم؟
وقتی با بقیه در مورد زندگیشون حرف میزنی راحت متوجه میشی چقدر مشکل دارن، حتی با اینکه ظاهرا خوشحال تر به نظر میان. زندگی کلا همینجوریه؛ برای همه سخته و هر کاری هم بکنی بازم چیزی هست که از پا درت بیاره. و آدم گاهی فکر میکنه بدبخت تر از خودش وجود نداره تا اینکه اتفاق بدتری براش میفته. خیلی واضحه... حداقل به نظر من.
از شخصیت نورا هم اصلا خوشم نیومد. زیادی ناراحت و منفعل بود. میفهمم افسرده بود و اینا... ولی همه چیز میتونست براش خیلی بدتر باشه. اوضاع اونقدری که اون براش غصه میخورد، افتضاح نبود.
خلاصه اگه شما هم سخت بودن زندگی رو به عنوان یه اصل پذیرفته باشین این کتاب حرفی برای گفتن بهتون نداره. وقتتون رو براش نذارین.
البته بخوایم منصف باشیم، خود کتابخونه رو دوست داشتم. ایدهی جالبی بود.
آره خب، متوجهام. خودم هم خیلی برام پیش اومده از کارام پشیمون بشم ولی واقعا لازمه پای کتابخونه نیمه شب بیاد وسط که همچین چیزی رو بفهمیم؟
وقتی با بقیه در مورد زندگیشون حرف میزنی راحت متوجه میشی چقدر مشکل دارن، حتی با اینکه ظاهرا خوشحال تر به نظر میان. زندگی کلا همینجوریه؛ برای همه سخته و هر کاری هم بکنی بازم چیزی هست که از پا درت بیاره. و آدم گاهی فکر میکنه بدبخت تر از خودش وجود نداره تا اینکه اتفاق بدتری براش میفته. خیلی واضحه... حداقل به نظر من.
از شخصیت نورا هم اصلا خوشم نیومد. زیادی ناراحت و منفعل بود. میفهمم افسرده بود و اینا... ولی همه چیز میتونست براش خیلی بدتر باشه. اوضاع اونقدری که اون براش غصه میخورد، افتضاح نبود.
خلاصه اگه شما هم سخت بودن زندگی رو به عنوان یه اصل پذیرفته باشین این کتاب حرفی برای گفتن بهتون نداره. وقتتون رو براش نذارین.
البته بخوایم منصف باشیم، خود کتابخونه رو دوست داشتم. ایدهی جالبی بود.
قهرمان این کتاب زن جوانی به نام نورا سید است که از انتخابهای خود در زندگی ناراضی است. نیمهشبی او سعی میکند خود را بکشد، اما جایی بین مرگ و زندگی به کتابخانهای میرسد که توسط کتابدار مدرسهاش، خانم الم اداره میشود. در این کتابخانه میلیونها کتاب مملو از داستانهایی از زندگی او قرار دارد که اگر او تصمیمهای متفاوتی گرفته بود، سرنوشتش متفاوت رقم میخورد. در این کتابخانه، او سپس سعی میکند زندگیای را که در آن بیشترین موفقیت یا شادی را دارد، بیابد. [۲] برای مثال، در یکی از زندگیهای احتمالی، او با دوستپسرش ازدواج میکند، اما زندگیاش آنطور که او انتظار داشت نیست. او همچنین خود را به عنوان یک یخچالشناس میبیند که در مجمعالجزایر سوالبارد در شمالگان تحقیق میکند. زندگی بسیار متفاوت با زندگیای که او سعی میکند از آن فرار کند، اما لزوماً انتخاب بهتری نیست.
کتاب خیلی خیلی خوبیه برای کسایی که تو زندگی حسرت فرصتهای از دست رفته رو میخورن و میگن اگر در گذشته این فرصت رو از دست نداده بودم شاید الان زندگی بهتری داشتم، داستان دختری که در سن ۳۵ سالگی تصمیم به خودکشی میگیره و میره به عالمی شبیه عالم برزخ که شبیه به کتابخونه اس و هر کتابی که انتخاب میکنه یکی ازون حسرتای زندگیشه و میره زندگی میکنه اون حسرت رو و میبینه همون بهتر ک اون فرصت رو از دست داده و میبینه چقد فرصتای بهتری پیش رو داره که با انتخاب اونا میتونه زندگی خیلی خوبی داشته باشه، و در یه قسمت از داستان میگه که یک سری اتفاقا دست ما نیست همون تقدیره انگار، مثل زمان مرگ عزیزان که ما نمیتونیم تغییرشون بدیم و باید بپذیریم، حتما گوش کنید و چون بصورت داستانه اصلا خسته نمیشین من نسخه متنی این کتاب هم خوندم. پیشنهاد اینم حتما گوش کنید مخصوصا اگه بالای ۳۰ سال هستین
بسیار عالی انسانها همگی حسرت گذشته را دارند اگر چنین می کردیم اگر چنان می کردیم، اما هیچ وقت فکر نمی کنیم که هر ثانیه از زندگی می تواند آغازی زیبا برای هر انسان باشد. خواندن این کتاب را به همه توصیه می کنم، باید قدر داشته ها را دانست، باید انسانهای اطرافمان را دوست داشته باشیم، باید به خوبیها نزدیک شویم، باید تصمیمات جدی بگیریم، باید اطرافیان بد و تصمیمات ناجور را کنار بگذاریم و بالاخره باید برای تصمیماتمان و رویاهای مان بجنگیم. آنگاه اگر به خواسته مان رسیدیم چه عالی!!! و گرنه ما تلاش خود را کرده ایم و جای حسرتی نیست. باید کتاب حسرتهایمان را کوچک وکوچکتر کنیم، باید آن را بسوزانیم وبسوزانیم... باید از لحظات زندگی لذت برد، بیایید شادمانه در راه خواسته های خوبمان قدم برداریم🙏🏼صدای راوی بسیار عالی و مسلط بود با آرزوی موفقیت برای ایشان
یکی از عالیترین کتابهای که شنیدم، راستش من همیشه کتاب میخونم و زیاد اهل شنیدن کتاب نیستم اما مطمئنم که خوندن این کتاب حسی که از شنیدنش داشتم رو برام تداعی نمیکرد، همهی ما مثل نورا و مثل اقای هیگ گاهی اوقات حس اضافی بودن داشتیم و این کتاب خیلی عالی این حس رو تعریف کرده چون نویسنده اون زمان افسردگیش رو فراموش نکرده، من تعریف کتاب رو شنیده بودم و مدتها بود با اینکه کتاب رو توی کتابخانه داشتم اما موفق به خوندش نمیشدم تا اینکه توی نوروز کتابراه نسخه صوتی رو گذاشت منم توی مسافرت اون رو گوش دادم عالی بودوبه همه توصیه میکنم اون رو گوش بدن فرق نداره علاقه به چه نوع کتابی داریم هرکسی برای یک بار هم که شده باید بعضی اثار خوب رو بخونه و این کتاب هم یکی از اوناست، ممنون از کتابراه و مترجم و گویندگان که فضا سازی رو به نحوه احسن انجام دادن (ما درون جهانیم و جهانی درون ما)
عالی بود این کتاب یکی از بهترین کتابهایی بود که شنیدهام داستان آن به شدت نو و خلاقانه طراحی شده بود و توانست بین اجزای مختلف آن انسجام و ارتباط تشکیل شود. در ابتدا توصیفهای زیبا و همچنین طنز نرمی را شاهد بودیم که به شدت هوشمندانه بودند همچنین لفظ بازی و بازی با کلمات آن خیلی خوب بود در اواسط هم که شاهد رویارویی حوا با آدم بودیم که به شدت عاشقانه و احساسی بود که توانست حس قلبی نویسنده را نسب به این موضوع به خوبی بازتاب بدهد فقط در کمتر جایی میتوان دید که کلمات و اصطلاحات همدیگر را نقض کنند و هماهنگی افت میکرد اما درکل پکیج خوبی ارائه شد گویندگی هم که به شدت با احساس و ادراک بیان شد و توانست پیش از بیش مارا ب فیض برساند موارد مثبت انسجام بین محتوا احساسی و عاشقانه بودن گویندگی عالی منفی گاها بین کلمات نا هماهنگی پیش میامد در اخر هم از پرسنل کتابراه تشکر میکنم
سلام ممنون از کتاب راه و گویندگی خوبتون کتابخانه نیمه شب از مت هیگ شخصیت اصلی داستان دختری به اسم نورا سیده که زندگیاش پر از حسرت و پشیمانیه و مدام در رنج و ناراحتی به سر میبره و در نهایت احساس میکنه بودو نبودش برای کسی فرق نمیکنه و تصمیم میگیره که به زندگیش خاطمه بده و ناگهان طی اتفاقی عجیب مسیر زندگیش عوض میشه اگر از اون دسته افرادی هستید که همیشه به دلیل اشتباهات گذشته تون در رنج بوده اید، این کتاب میتونه به شما کمک کنه تا از گذشته رهایی پیدا کنیداگر هنوز هم به تأثیر تصمیمات کوچک در زندگی تون اعتقاد ندارید یا به هر نوع دیگری حسرتهایی وارد زندگیتون شدن، خوندن این کتاب رو پیشنهاد میدم که یک داستان روانشناسی و فلسفی قوی داره و میتونه نگاه جدیدی به زندگی و اشتباهات گذشته تون بده. در نهایت، میتونیم بگیم خوندن این کتاب لذت بخش خواهد بود.
داستان خیلی جذابه و هیجان خوبی داره و در قالب یه رمان به آدم درس زندگی میده و نگاه آدم رو نسبت بهش تغییر میده. کسی نیست که در زندگیش دچار حسرت نباشه چون هر انتخابی، تبعات مخصوص به خودش رو داره و همچنین مانع انتخاب های دیگر میشه. نویسنده به خوبی نشون میده که حتی اکر در بدترین نسخه خود در حال زندگی کردن باشیم باز ارزشمندیم. به نظرم با توجه به زمان کم نورا، بخش زندگی های متعدد یه مقدار زیادی بود و هم اینکه کاش سرانجام هوگو هم مشخص میشد. با اینکه دو سال پیش متن این کتاب رو خونده بودم بازهم به صوتی اش گوش دادم و نکات دیگه ای ازش فهمیدم. صدای راوی اصلی بسیار دلنشین و زیباست و سایر گوینده ها هم کارشون خوبه. در کل کتاب رو به همه افرادی که خودشون رو به خاطر اشتباهاتشون سرزنش میکنند و همچنین به همه افراد بالای سی سال توصیه میکنم.
درود و سپاس علاوه بر نظر دوستدارن این کتاب که نوشتند و قبولش دارم. دلم میخوست توجهتون رو به نکته ای که نویسنده در لفافه به اون اشاره کرده جلب کنم. در بخش آن سوی نا امیدی میگه: نورا تصمیم گرفت که تجربه ی خود را از کتابخانه نیمه شب برای خودش نگه دارد و چیزی به پرستار نگوید. چون واقعیت های کمتر شناخته شده جهان هنوز در برنامه های درمانی سلامت گنجانجده نشده است. در بخش زیستن در برابر آگاهی نورا از برادرش تشکر میکنه که وقتی داشته توی آب غرق می شده قصد داشته بهش کمک کنه و بپره توی آب. و برادرش تعجب میکنه که چطور اینو میدونه؟! در حالیکه اون لحظه اونجا نبوده. تجربه های نزدیک به مرگ موضوعی بوده که نویسنده با توجه به ذهن مادی گرا مخاطب اینطور داستان تخیلی وار همراه با مطالب افکار، احساسات و انتخاب های انسان بهش پرداخته.
من الان کدام یکی هستم؟ اینجا کجاست؟ شاید اینها سوالاتی باشد که با شنیدن این کتاب برایمان مطرح شود. ایده اصلی کتاب جدید نبود ولی پرداخت بسیار خوبی داشت و بسیار روان و ساده حرف خود را می زد. اینکه افسوس گذشته را نخور و تلاش کن همه لیوان را ببینی، هم نیمه پر و هم نیمه خالی. استفاده از کتابخانه و ویدئو کلوپ بسیار جالب بود و استفاده از فراموشی های ناگهانی که برای همه ما گاهی پیش می آید برای توضیح چگونگی انتقال بین زندگی ها. یکی از نقاط قوت داستان این است که در نهایت زندگی نورا دستخوش تغییرات ناگهانی و عظیم نمی شود و تغیرات اندک اندک و باورپذیر است. انتخاب چندین راوی برای داستان خوب بود و صدای نورا بسیار دلنشین بود ولی صدای راوی اصلی سرد و بی احساس بود. با سپاس از کتابراه
اکثر ما همیشه حسرت گذشته را میخوریم که اگر در انتخاب مسیر زندگیمان در گذشته دقت بیشتری کرده بودیم الان شادتر و بودیم و زندگی بهتری داشتیم
همیشه غصه زندگی نزیسته خود را میخوریم، این کتاب با روایت داستان به شیوه جذاب نشان میدهد
که اگر توانایی این را داشته باشید که هر کدام از مسیرهای قبل زندگیتان را تغییر دهید اتفاقات دیگری خواهد افتاد که ممکن است اوضاع از الان هم بدتر بشود، بنابر این سعی کنید از همین زندگی الآن خود لذت ببرید، بهم عشق بورزید، نسبت بهم مهربان باشید، سعی کنید در زندگی مفید و موثر باشید .
آن موقع هست که به آرامش خواهید رسید و از زندگی لذت خواهید برد
در کل کتاب خوبی هست، و در مورد صدا گذاری هم باید بگم که خوب بود
تشکر از کسانی که تلاش کردند و مجموعه کتابراه
همیشه غصه زندگی نزیسته خود را میخوریم، این کتاب با روایت داستان به شیوه جذاب نشان میدهد
که اگر توانایی این را داشته باشید که هر کدام از مسیرهای قبل زندگیتان را تغییر دهید اتفاقات دیگری خواهد افتاد که ممکن است اوضاع از الان هم بدتر بشود، بنابر این سعی کنید از همین زندگی الآن خود لذت ببرید، بهم عشق بورزید، نسبت بهم مهربان باشید، سعی کنید در زندگی مفید و موثر باشید .
آن موقع هست که به آرامش خواهید رسید و از زندگی لذت خواهید برد
در کل کتاب خوبی هست، و در مورد صدا گذاری هم باید بگم که خوب بود
تشکر از کسانی که تلاش کردند و مجموعه کتابراه
کتاب واقعا فوق العاده ای بود تا به حال یک کتاب انقدر من رو درگیر نکرده بود از لحظه ای که شروع به شنیدن کتاب کنید تا پایان نمیتونید از شنیدن دست بکشید این کتاب باعث شد متوجه بشم چقدر زندگی زیبا و پر از موهبت و شادیه فقط باید با دید بهتری به اون نگاه کرد کتاب درباره ی دختری به نام نوراست که تنهاست و از زندگی خسته و بریده شده اون تصمیم به خودکشی میگیره ولی در جایی میان زندگی و مرگ گیر میکنه و این فرصت به اون داده میشه که زندگی های نزیسته اش رو زندگی کنه در واقع اون هر حسرتی رو که در زندگی داشته امتحان میکنه و متوجه میشه که تمام اون حسرت ها الکی بوده و ذهن خودش رو بااون ها درگیر کرده و زندگی که داره بهترین زندگی ممکنه و اون دوباره به زندگی بر میگرده این بار پر انرژی و پر از انگیزه برای زندگی
این کتاب یکی از محشر ترین کتاب هاییست که میتوانی بخوانی یا حتی گوش دهی؛ هر فرد می تواند با این کتاب زندگی کند، بترسد، درد و رنج را با نُرا تحمل کند، میتواند بخواهد که زندگی های متفاوتی را تجربه کند یا شاید هم با او زنده بماند. با این کتاب افراد می توانند زندگی خود را به صورت معجزه آسایی تغییر دهند و از تیغه مرگ رها شوند. خانم مت هیگ، نویسنده این کتاب ذهن بسیار خلاقی داشته است که همه جوره این داستان را نوشته است، با هر بخش و فصل این کتاب باید درس گرفت. به جایی که حسرت های حسرت هایمان را بخوریم سعی کنیم زندگی را بهبود ببخشیم. پیشنهاد میکنم که این کتاب را بخوانید و آرزومندم که حسرت های حسرتمان را نخوریم و از آن ها درس بگیریم ما فقط یک روی داستان را میبینیم. دوست دار شما یاس.
این کتاب، داستان دختری به اسم نورا است که قصد خودکشی دارد که در خیالش وارد کتابخانه نیمه شب میشود و با انتخاب زندگیهای متعدد در کتابها به این نتیجه میرسد که خیلی از رشتهها و شغلهایی که انتخاب کرده داشته خواستههای عزیزانش رو زندگی میکرده و حسرت در زندگیش بیهوده بوده و هیچ زندگی بدون غم و اندوه نیست، زندگی وجود ندارد که در آن شادی مطلق باشد به پذیرش خود و زندگی رسید تا زمانی که عمرت به پایان نرسیده میتوانی انتخابهای متعددی داشته باشی ولی چیزی که باید بدانی اینه که انتخاب تو بر خودت و اطرافیانت اثر گذار است کتاب صوتی صدا گذاری از محیط اطراف برایم جالب بود. اینکه زندگیهای متعددی نورا وارد میشد به نظرم زیادی بود هم کسل کننده داشت میشد وهم میترسیدم که زندگی واقعی نورا از یاد ببرم.
خیلی هامون توی لحظاتی از زندگی خودمونو توی زندگیای دیگهای تصور کردیم، لحظاتی که خودمون رو پولدار تصور کردیم یا وقتی با عشق واقعی زندگیمون در حال لذت بردن از زندگی هستیم یا وقتی انسان مشهور و معروفی مثل بازیگر یا هنرمند و ورزشکار هستیم. تصور همه اینها زیبا است.. ولی زندگی همیشه چالشهایی هم دارد، ما همیشه خودمان هستیم با نقاط ضعف و ایرادهایمان، دنیا نیز همیشه کامل نیست، هیچ دنیای ایدآلی وجود خارجی نداره، همه چیز در وجود انسان نهادینه شده، و تعاملات بیرونی نقش کمتری در خوشبختی و کامیابی انسان داره. کتابخانه نیمه شب به خوبی تونسته به این جنبه از زندگی بپردازه و آگاهمون کنه که خوشبختی یه چیز بیرونی نیست. امیدوارم با خوندن این کتاب بتونید از بودن در دنیایی همواره ناقص لذت ببرید.
کتابخانه نیمه شب داستان یک دختر است که تمام زندگی اش را با حسرت سپری کرده است و در حال حاضر به قدری از زندگی اش خسته شده است که می خواهد آن را به پایان برساند. اما چه اتفاقی می افتد اگر این دختر ناگهان در کتابخانه ای پر از میلیون ها کتاب به سر ببرد؟! اما آن کتاب ها به هیچ وجه عادی نیستند! در واقع، هر یک از آن ها درهایی به زندگی هایی است که می توانست داشته باشد اگر تنها یک تصمیم کوچک را متفاوت می گرفت! اگر هنوز هم به تأثیر تصمیمات کوچک در زندگی تان اعتقاد ندارید یا به هر نوع دیگری از حسرت ها در زندگی خود افتاده اید، این کتاب را بخوانید تا به نتایجی برسید که شما را به حیرت زدگی بکشاند. در این مقاله به بررسی کتاب کتابخانه نیمه شب می پردازیم. با ما همراه باشید.
در ابتدا باید بگم که داستان از فصل کتابخانه نیمه شب شروع میشه و قابلیت زیادی برای تبدیل شدن به یک فیلم سینمایی جذاب رو داره. من از همون اوایل کتاب تقریبا آخر داستان رو حدس زده بودم که در نهایت هم حدسم درست بود. همه ماای کاشهای زیادی در زندگی داریم که در این کتاب نورا میتونه اونای کاشها رو عملی کنه ولی در نهایت بعد از تجربههای گوناگونش در برزخ به این نتیجه میرسه که باید قدر زنده بودن و زندگی کردن رو باید بدونه و از بینهایت تصمیم که میتونه بگیره با عشق لذت ببره. اول از همه ما باید خودمون رو دوست داشته باشیم تا بتونیم عاشق زندگی و دیگران باشیم. داستان خیلی خوبیه و توصیه میکنم حتما کتاب رو گوش کنید چون انصافا گویندههای کتاب هم سنگ تموم گذاشتن
این کتاب با بیانی جذاب و گیرا خواننده را مشناقانه با خود همراه میکند تا بداند حاصل تغییرات مکرر تصمیمها در کجا به نتیجه مطلوب قهرمان داستان میرسد.
قطعاً وقتی که به پایان داستان میرسید به مسیر زندگی خود، گذشته و تصمیماتی که به ویژه در امور مهم گرفتهاید خواهید اندیشید. البته با دیدگاهی جدیدتر، ژرفتر و گستردهتر از قبل. و به این میاندیشید که آیا همچنان به همان انداره قبل مهم هستند؟
این کتاب دیدگاهی جدید در مورد فلسفه زندگی به شما خواهد داد