معرفی و دانلود کتاب پنجرهای مشرف به میدان
برای دانلود قانونی کتاب پنجرهای مشرف به میدان و دسترسی به هزاران کتاب و کتاب صوتی دیگر، اپلیکیشن کتابراه را رایگان نصب کنید.
معرفی کتاب پنجرهای مشرف به میدان
هوده وکیلی در کتاب پنجرهای مشرف به میدان، داستان رازآلود و معمایی زنی را به تصویر میکشد که پس از سالها دوری از دوست صمیمیاش، به صورت ناگهانی خودش را جلوی چشمان او میکشد.
دربارهی کتاب پنجرهای مشرف به میدان
این رمان با آغازی تکاندهنده و ناگهانی شما را تا انتها همراه خود میکشاند. کتاب پنجرهای مشرف به میدان، به قدری هیجان دارد که انگار موجودی فرازمینی بالای سرتان نشسته و شما را مجبور میکند تا صفحات کتاب را ورق بزنید و از ماجرایش سر در بیاورید.
ماجرای این داستان از زمانی آغاز میشود که زنی به نام نفیسه جلوی چشمان بهترین خودکشی میکند! نفیسه پس از سالها به دیدن دوست خود آمده است اما به جای اینکه خاطرات خوبی رقم بخورد به کشته شدن یکی از آنها منجر میشود. در این کتاب هر چقدر جلوتر میروید پرسشهای زیادی در ذهنتان شکل میگیرد که دست از سرتان برنمیدارند. چرا نفیسه خودش را درست روبهروی خانهی دوستش کشته است؟ آیا قتلی در کار است؟ چرا او باید خودکشی کند؟ داستان هر فصل از این کتاب مهیج شما را میخکوب خواهد کرد.
کتاب پنجرهای مشرف به میدان برای چه کسانی مناسب است؟
اگر به خواندن داستانهای رازآلود، جنایی و معمایی علاقه دارید، این کتاب برای شماست.
در بخشی از کتاب پنجرهای مشرف به میدان میخوانیم
مازیار که زنگ زد، رفتم توی آسانسور. قطع شد. زنی که با من توی آسانسور بود طبقهی دوم پیاده شد. آسانسور برگشت توی پارکینگ، چون دکمهی شماره سه را فشار نداده بودم. مردی که سوار شد دکمهی شماره دو را زد. رفتوآمد در مشاعاتِ آن ساختمان از هر کاری نفسگیرتر بود. توی پاگردِ طبقهی سوم، خانم نوتاش داشت با بازپرس صحبت میکرد. چسبیدم به درِ آپارتمانم، هول و هراسان، کلید را درآوردم. وانمود کردم ندیدهامشان و نمیدانم اوضاع از چه قرار است. دیگر چیزی نمانده مهرسا. همین روزها از شرشان خلاص میشوی و میروی پیِ زندگیات.
مسلم بود که سراغ من هم میآید بازپرس. خاطرم نیست چه پرسید اما جواب من همین بود «وقتی من نفیسه رو دیدم افتاده بود وسط خیابون، دستهایش به دو طرف باز بود. سرش روی شونه کج شده بود. میدونید که چی میگم... درست مثل آدمی که به صلیب کشیده باشند.» «اما شما دو روز پیش به بازپرس تهامی گفتید خانوم نفیسه مقامی، به دست شوهرش به قتل رسیده. چرا درست و حسابی در اینباره حرف نمیزنید؟» «چند روز صبر کنید جواب پزشکیقانونی میآد، همهچیز معلوم میشه.»
بازپرسِ پرونده صدایش را بلند کرد «جواب پزشکیقانونی به شما هیچ ربطی نداره خانوم. چی باعث شد به بازپرستهامی بگی...» «نمیدونم. حالم خوب نبود، هذیون میگفتم. یه ماجرای شخصیه.» «منظورتون از ماجرای شخصی چیه؟ خانوم مقامی چه...» «خانوم مقامی؟ پلیس نمیدونه نفیسه چیه؟ مردم از نفیسه صدا کردنِ جسد میترسند؟ یه نفیسه راه نمیافته تا در میدون هفتم بمیره؟ یه نفیسه به چهطور مُردن فکر نمیکنه؟ دنیایی که شما توش تحقیق میکنید با دنیایی که من توش تحقیق میکنم زمین تا آسمون فرق داره.»
وقتی حرفهایم تمام شد در را روی دماغش بستم. حالا که چشمهایش را به خاطر میآورم میتوانم بگویم حسابی جا خورده بود. من هم جا خورده بودم. وامانده و ترسخورده دربارهی مرگ نفیسه حرف میزدم، من که آمده بودم به آن ساختمان پیِ بهشت از دسترفتهام. ساختمانی که کودکیهایم را تداعی میکرد و خانهی مادربزرگه را. بهشتی که انگار تمام عمر میخواستم برش گردانم و نتوانسته بودم.
مشخصات کتاب الکترونیک
نام کتاب | کتاب پنجرهای مشرف به میدان |
نویسنده | هوده وکیلی |
ناشر چاپی | انتشارات چرخ |
سال انتشار | ۱۳۹۶ |
فرمت کتاب | EPUB |
تعداد صفحات | 186 |
زبان | فارسی |
شابک | 978-600-7405-35-2 |
موضوع کتاب | کتابهای داستان و رمان جنایی و معمایی ایرانی |