معرفی و دانلود کتاب قصههای مثنوی معنوی
برای دانلود قانونی کتاب قصههای مثنوی معنوی و دسترسی به هزاران کتاب و کتاب صوتی دیگر، اپلیکیشن کتابراه را رایگان نصب کنید.
معرفی کتاب قصههای مثنوی معنوی
کتاب قصههای مثنوی معنوی نوشتهی حمیدرضا اشرفیان، شامل مجموعهای از قصههای جذاب است که با بیانی ساده و روان توسط مولانا جلالالدین محمد رومی به نظم در آمده.
مولوی در کتاب مثنوی، حکایتها و قصهها را برای توضیح و تشریح نکتههای اخلاقی و عرفانی که گفته آورده است. او به هیچ وجه قصد داستان سرایی و سرگرمی مخاطب خود را نداشته و در قالب این قصهها حرف دل و منظور خود را به خواننده میرساند.
زبان شعر از زبان نثر بسیار گویاتر و رساتر است و تأثیر عمیقی بر مخاطب خود میگذارد. ولی قصههای آورده شده در این کتاب چون برای بیان منظور و مثال گفتههای شاعر به کار میرود به صورت پراکنده است و از آنجا که برای بزرگترها نوشته شده پر است از کلمات عربی و ضربالمثلها و آیات و احادیث که فهم آن برای مخاطب سنین پایین سخت میشود.
حمیدرضا اشرفیان در این کتاب سعی کرده است با بیانی ساده و در عین حال امانت داری قصههای نقل شده را همانطور که پدر و مادرها برای کودکان قصه میگویند، بیان کند تا کودک به خاطر ندانستن بعضی از معانی کلمات خسته نشود و قصه جذابیت خود را حفظ نماید.
قصه نقش بسزایی در شکل گرفتن شخصیت کودک دارد و کودک با قرار دادن خود به جای شخصیتهای قصه آنها را الگوی خود قرار میدهد و قصههای ادبیات خودمان که پر است از مفاهیم انسانی، عرفانی و مذهبی کار بسیار گستردهای را برای کودکان این سرزمین میطلبد.
در بخشی از کتاب قصههای مثنوی معنوی میخوانیم:
روزی مرد خار کنی بود که هر روز میرفت و از بیابان خار جمع میکرد و به ده میآورد و میفروخت و به این وسیله روزگار خود را میگذراند. روزی مرد تصمیم گرفت و با خود گفت:
«چرا من به خودم زحمت بدهم و به بیابان بروم همین جا جلوی خانهام خار میکارم و دیگر به بیابان نمیروم.»
مرد بوته خاری جلوی خانهاش کاشت. روز به روز خار بزرگتر میشد و در پای درویشان و بچهها و خلاصه تمام کسانی که از جلوی خانه مرد خارکن رد میشدند، میرفت و پای آنها را زخم میکرد و خون جاری میشد.
مردم از این درخت خار در عذاب بودند و هر چه قدر مرد خارکن را ملامت میکردند که درخت خار را بکن در گوش او فرو نمیرفت و هی امروز و فردا میکرد تا این که مردم از دست خارکن به حاکم شهر شکایت کردند. حاکم دستور داد مرد خارکن را نزد او بیاورند. حاکم به مرد خارکن گفت:
«چرا درخت خارت را نمیکنی و امروز و فردا میکنی؟ این را بدان که هر روز که میگذرد درخت خار ریشههایش محکمتر میشود و هرروز تو ضعیفتر و پیرتر میشوی. اگر امروز تو آن را نکَنی بالاخره روزی فرا میرسد که اگر بخواهی هم نمیتوانی درخت خارت را بکنی.»
خارکن که دید حاکم درست میگوید و حرف حساب جواب ندارد زود رفت و تبرش را برداشت و درخت خار را کند و به این ترتیب مردم از شر درخت خار راحت شدند و حاکم را دعا کردند.
فهرست مطالب کتاب
مقدمه
خفته و مار
پشه و باد
الاغ و شتر
هُدهُد و سلیمان
مردی که خار میکاشت
صیادها و ماهیها
زاهدی که در سال قحطی میخندید
شتر، قوچ و گاو
شغال و خُم رنگرزی
طاووس و حکیم
گوهر و ایاز
مارگیر
شیر در تاریکی
مار دزد
موش شتر دزد
دزد دُهُل زَن
باز فراری
خانه سگ
تشنه و آب
فرستاده ماه
درخت علم
لباس خارکنی ایاز
نجات نمرود
پادشاه و کنیز
مشخصات کتاب الکترونیک
نام کتاب | کتاب قصههای مثنوی معنوی |
نویسنده | حمیدرضا اشرفیان، مولانا جلال الدین محمد بلخی |
ناشر چاپی | انتشارات انوار |
سال انتشار | ۱۳۸۴ |
فرمت کتاب | EPUB |
تعداد صفحات | 72 |
زبان | فارسی |
شابک | 978-964-7064-63-2 |
موضوع کتاب | کتابهای قصههای کهن کودک |
کتاب خوبی بود.
حکایتهای جالبی داشت.
خوبیش هم این بود که ساده و روان نوشته شده.
ولی بعضی از داستان هاش کمی کوتاه بود ولی در کل جالب و هیجان انگیز بود.
به امید کتابهای پند آموز دیگر نویسنده.
با تشکر از کتابره. 🙏